روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان
روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان

روابط و تشنگی محبت

روابط و تشنگی محبت

در برخی ازرفتارهای رایجی آورده شده اند که موجب محرومیت نامزد/همسر شما از محبت و توجه می شوند و اغلب نیز ناخودآگاه هستند.

01 نادیده گرفتن و غافل شدن از نامزد/همسرتان و یا رابطه تا هنگامی که مشکل بزرگی تولید شود.

هیچیک از ما عادت نداریم باک بنزین ماشین را تنها زمانی پر کنیم که کاملاً خالی شده باشد.با این حال این همان روشی است که بسیاری از مردم، به خصوص مردها، در قبال رابطه شان اتخاذ می کنند.بدین معنا که صبر می کند و هیچ گونه توجه و محبتی را صرف رابطه شان نمی کنند، مگر زمانی که مشکل بزرگی به وجود آمده باشد.این بدان دلیل نیست که مردها اهمیتی به زندگی عشقی خود نمی دهند.بلکه تنها به این دلیل است که عشق در فهرست اولویت های آن ها بعد از کار، علایق، ورزش و... قرار می گیرد.
همان گونه که قبلاً نیز دیدیم برای اکثریت مردها عشق اولویت اول و حتی دوم و سوم نیز نیست.گویی توجه به رابطه شان را همواره تا آخرین لحظه به تعویق می اندازند.درست به طرزی مشابه که بنزین زدن را تا زمانی که باک کاملاً خالی شده باشد به بعد موکول می کنند.گرچه این عادت چه در مورد زندگی عشقی شان و چه درباره ماشین شان همواره پیامدهای یکسانی به دنبال دارد. بدین معنا که بی آنکه متوجه باشید ناگهان در وسط جاده بنزین تمام می کنید!
مردان عزیز:می دانم همواره ساده نیست که وقت، توجه و انرژی خود را برای رابطه تان صرف کنید.ممکن است گاهی اوقات ترجیح دهید تلویزیون تماشا کنید، یا در اینترنت گشتی بزنید یا حتی اضافه کاری کنید تا مجبور نباشید شکایت های احتمالی نامزد/همسرتان را در رابطه با چیزی بشنوید اما هرچه قلب نامزد/همسر خود را از محبت سیراب تر کنید، رابطه یا ازدواج تان بالنده تر و شکوفاتر می شود و بی آنکه متوجه باشید دوست دارید صمیمی تر و نزدیک تر شوید، زیرا احساس بسیار خوبی را در شما تولید می کند.
قبلاً به این نکته اشاره کرده ام و مجدداً نیز بدان اشاره می کنم که منتظر نشوید نامزد/همسرتان به ستوه بیاید و بخواهد شما را ترک کند تا سرانجام مجبور شوید به شکایت های او گوش کنید.اجازه ندهید چنان تشنه ی محبت شود تا سرانجام از لحاظ احساسی نسبت به شما سرد شود.اجازه ندهید رابطه تان در وضعیت اورژانس قرار بگیرد تا سرانجام به آن رسیدگی و توجه کنید همین الآن این کار را بکنید!
در پایان زندگی، هیچ یک از ما نخواهیم گفت:«ای کاش زمان بیشتری را صرف شغل خود کرده بودم. ای کاش بیشتر تلویزیون تماشا کرده بودم. ای کاش بیشتر به سالن ورزشی می رفتم.» به عقیده من همگی ما پیش از مرگ جملاتی نظیر جملات زیر را به زبان خواهیم راند: «ای کاش بیشتر عشق ورزیده بودم. ای کاش به آنانی که دوست شان داشتم نشان می دادم و می گفتم که چقدر برایم عزیز هستند.»

02 در اولویت قرار دادن بچه ها

در اینجا می خواهم به موضوعی اشاره کنم که ممکن است گفتن آن به لحاظ برخی ملاحظات و مناسبات چندان درست نباشد، اما با تمامی وجودم باور دارم که حقیقت محض است.هنگامی که روابط با کودکان و فرزندان خود را بر روابط با همسرتان در ارجحیت قرار می دهید مرتکب اشتباه بزرگی شده اید که می توان نهایتاً به قیمت تخریب و از هم پاشیدگی ازدواج تان تمام شود. پدر یا مادر خوب بودن به این معنا است که حامی خوبی برای فرزندان خود باشید و از آنها به بهترین نحو مراقبت و حمایت کنید.اما این امکان وجود دارد که در تلاش برای این مهم ناخواسته و ندانسته از همسر خود غافل شوید و او را تشنه ی محبت و توجه نگه دارید.
این الگورا بارها در خانواده های زیادی شاهد بوده ام که در آن یکی یا هر دوی طرفین (زن، شوهر یا هر دو)قسمت اعظم توجه و انرژی روانی و عاطفی خود را صرف کودکان کرده اند و بدین ترتیب فرزندان در حکم چسبی بودند که زن و شوهر را در رابطه کنار یکدیگر نگه داشته بودند.یک روز هنگامی که بچه ها به حدی بزرگ می شوند و به سن خاصی می رسند که خانه را ترک کنند یا به دانشگاه و... می روند زن و شوهر رو به یکدیگر می کند و می بینند که با یکدیگر مانند غریبه ها هستند و رابطه شان مرده است. اما چرا؟ زیرا در تمام مدت طرفین رابطه را از عشق، توجه و صمیمیتی که به منظور شکوفایی و بالندگی به آن نیاز داشته محروم ساخته اند. می توان گفت تمام مدت همه چیز را به فرزندان خود داده اند اما
به خودشان هیچ چیز نداده اند.نهایتاً فرزندان خوب و فوق العاده ای بزرگ می کنند اما ازدواج شان وجود خارجی هم ندارد.
هرگز مردی را فراموش نمی کنم که سال ها پیش آخر هفته در یکی از اولین سمینارهایم در لوس آنجلس شرکت کرده بود. والتر همسرخود گریس و چهار فرزندشان را که همگی از 12 تا 19 سالگی بودند به همراه خود آورده بود و می گفت همگی به این امید شرکت کرده اند که به عنوان یک خانواده با هم نزدیک تر و صمیمی تر شوند. هر کس به آن ها نگاه می کرد می گفت که حتماً زوجی مطلوب و خوشبخت با فرزندانی فوق العاده هستند.
جمعه بعد ازظهر درباره این موضوع در سمینار صحبت کردم که چگونه ممکن است بدون آن که متوجه باشیم همسر خود را ازعشق و محبت محروم کنیم و او را تشنه نگه داریم. متوجه شدم که گریس کمی ناآرام و بی قرار شد و دستش را به علامت این که می خواهد صحبت کند بلند کرد. هنگامی که از او خواستم تا صحبت کند بلند شد و فوراً شروع به گریه کرد.
با گریه گفت:«همه فکر می کنند ما از اون خانواده های حسابی آمریکایی هستیم. اما اگه قرار باشه یه چیزی از این سمینار یاد بگیرم و با دست پر بیرون برم باید راستش را بگم و با خودم و اون هایی که دوست شون دارم صادق باشم.و حقیقت این است که والتر، احساس خوشبختی نمی کنم. تو و بچه ها را خیلی دوست دارم اما تو هیچ وقت منو در اولویت نمی گذاری.از همان لحظه که بزرگترین فرزندمان، جسی، متولد شد، تو بچه ها را در اولویت قرار دادی.تو تمام توجه و محبتی را که من تشنه اش هستم، به آن ها می دی. به اونها می گی که چقدر به آنها افتخار می کنی. درست همان کلماتی که من دوست دارم بشنوم.تو فکر می کنی که پدر مطلوبی باشی و به عقیده ی من هم همین طور است اما شوهر خیلی خوبی نیستی.هرگاه تو رو با بچه ها می بینم، حسودی ام می شه. حسادت به بچه های خودم و بعد از درون احساس بدبختی، تهی بودن و خلأ می کنم.»
در حالی که گریس هق هق می کرد والتر بلند شد و او را به خود نزدیک کرد. چهار فرزند آنها نیز در حالی که روی صندلی دستهای یکدیگر را گرفته بودند اشک از گونه هایشان سرازیر بود. از والتر پرسیدم: «والتر، آیا می دانستی که گریس چنین احساسی دارد؟»
والتر در حالی که می لرزید پاسخ داد: «فکر می کنم در پشت افکارم بله اما هیچ وقت نخواسته بودم که عمداً او را برنجانم یا ناراحت کنم.» سپس رو به همسرش گفت: «عزیزم، متأسفم. من فقط خواسته بودم پدر خوبی باشم. نمی خواستم به تو احساس عدم محبوبیت بدهم. چرا که واقعاً تورا دوست دارم.»
از والتر پرسیدم:«آیا این واقعیت دارد که بچه ها را در اولویت قرار داده بودی؟»
با ساده لوحی تمام اعتراف کرد: «بله، همینطور است. در بچگی پدر خودم هیچگاه در خانه حضور نداشت. فکر می کنم به همین دلیل است که من می خواستم جبران کرده باشم و پدرخیلی خوبی بوده باشم.می خواستم به خودم اثبات کنم که می توانیم خانواده ی خیلی خوبی داشته باشیم.»
پاسخ دادم:«و خانواده ی خیلی خوبی هم هستید.اما پایه و اساس یک خانواده ی خیلی خوب پیش از هر چیز یک ازدواج خیلی خوب است. چه فایده ای دارد بچه ها احساس محبوبیت بکنند، اما هیچ وقت ندیده باشند که شما هم یکدیگر را دوست دارید؟»
سپس رو به گریس کرده از او پرسیدم: «چه خواسته ای از والتر داری؟» گریس با چشمانی معصوم و آسیب پذیر به والتر نگاه کرد و گفت: «از اینکه همیشه شماره دو باشم خسته شده ام. احساس می کنم که به اندازه ی بچه ها مهم نیستم.می خواهم در اولویت باشم.»
سپس ایده ای به نظرم رسیدم.از بچه های خواستم که بلند شوند و رو به پدر و مادرشان بایستند. گفتم: «بچه ها، می خواهم سؤالی را از شما بپرسم: آیا اشکالی دارد چنانچه پدر، مادر را در اولویت اول زندگی اش قرار دهد، حتی پیش از شما؟» بچه های همگی لبخند زدند و سپس با هم فریاد زدند: البته که «نه!»
سپس گفتم:«خب والتر، می خواهم رو به گریس کنی و به او بگویی که از حالا به بعد او فرد شماره ی یک زندگی توست.»
هرگز نگاهی را که بر روی چهره ی گریس نقش بسته بود فراموش نمی کنم. والتر در مقابل تمامی حضار رو به همسرش ایستاد، دستهای او را گرفت و گفت: «عزیزم، قول می دهم که از همین لحظه به بعد مهمترین و عزیزترین فرد زندگی ام باشی.» سپس هر دو یکدیگر را در آغوش گرفتند و جمعیت حاضر نیز همگی ابراز احساسات کردند.
سپس گفتم: «یک لحظه صبر کنید، والتر، هنوز تمام نشده است! یک چیز مهم دیگر هنوز باقی مانده. می خواهم به بچه ها بگویی: بچه ها، از حالا به بعد مامان «شماره یک»است!»
در حالی که هنوز گریس را در آغوش خود داشت به بچه ها نگاه کرد و با صدایی بلند گفت: «بچه ها دوست تان دارم. اما از حالا به بعد مامان (شماره یک)است!» چهار بچه ی نوجوان به طرف پدر ومادرشان دویدند و همگی یکدیگر را در آغوش گرفتند و در همان لحظه به راستی خانواده ای فوق العاده و مطلوب بودند.
همچنان پس از گذشت سالها، خاطره ی آن روز را با خود دارم و می دانم که والتر و گریس نیز برای اینکه داستان شان را با شما نیز در میان گذاشته اند خوشحال اند.
همان روز والتر در ازدواج خود با همسرش تجدید پیمان کرد.او نمونه ی واقعی مردی مهربان و متعهد بود که بی آنکه خود نیز بداند با قراردادن بچه ها در اولویت، همسر خویش را تشنه ی محبت و توجه نگاه داشته بود.و گریس نیز که نمونه ی مطلوب یک زن فداکار و از خودگذشته بود از اینکه همسر مردی فداکار و پدری مهربان و از خودگذشته بود به خود می بالید و از اینکه در اولویت نیز نبود هرگز لب به شکایت نگشوده بود.هیچ یک از آنها متوجه ضرر و زیانی نبودند که به ازدواج خود می زدند.
ضرر و زیانی که خوشبختانه غیر قابل برگشت نبود.
بزرگترین و ارزشمندترین هدیده ای که می توانید به فرزندان خود بدهید ازدواجی شاد و ماندگار است. و این مستلزم کار و تلاش از جانب شماست.
هر بار که قلب نامزد/همسر خود را با محبت سیراب می کنید بدانید که قلب کودکان خود را سیراب کرده اید. به طوری که در نهایت عشقی را که شما و همسرتان مشترکاً جا به جا می کنید به کل خانواده سرایت می کند و کل خانواده از خوشحالی و خوشبختی لبریز خواهد شد.
منبع

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
ناواضح و دوپهلو صحبت کنید.

و اینک روشی برای تبدیل من از زنی صبور و آرام به زنی عصبی، تحریک پذیر و انفجاری؛پاسخ مشخص، صریح و واضحی به من ندهید، از برنامه ریزی سرباز بزنید.بر سر هیچ یک از قول ها و توافق های مان نایستید، همه چیز را «پا در هوا»بگذارید و رها کنید و به سؤالات و پرسش های من با ابهام پاسخ دهید.بطوری که دست آخر هم چیزی از جواب های دوپهلو یا چند پهلوی شما دستگیرم نشود!
این فرمولی است جادویی برای دیوانه کردن من و البته بیشتر زن های دیگر. متأسفانه این روش یکی از مورد علاقه ترین روش های ارتباط برقرار کردن درمردهاست.بسیاری از شما مردها در مبهم بودن و فاش نکردن افکار و احساسات خود، برنامه ها و تدارکات خود و زمان اجرای آن ها تخصص ویژه دارید.هرچه بیشتر از مشخص و واضح و صریح صحبت کردن سرباز بزنید، حال ما را بدتر می کنید.
فراموشکار باشید و کارها را به تأخیر بیاندازید

«گفتم لوله کش خبر می کنم؟ آه، احتمالاً فراموش کردم این کار روبکنم.»
«مهمونی پدرو مادرت این هفته است؟ فکر کردم یه وقتی توی ماه بعده.»
«ببین، درسته گفتم یه وقتی حتماً با جان درباره ی نمره هاش صحبت می کنم!اما نمی خوام همین الان«این کار رو بکنم.»
«یادم می یاد چند ماه پیش درباره احساسات تو در این باره یه صحبت هایی کردیم، اما دقیقاً یادم نمی یاد چه چیزهایی گفتیم.»
این جملات همان هایی هستند که زن ها را دیوانه می کند.مطمئنم تمام زن ها جملاتی شبیه به این را حتماً در روابط خود بارها و بارها شنیده اند. در اوقاتی که مردها کاری یا قراری را که قولش را داده بودند، فراموش می کنند یا کاری را که گفته بودند حتماً انجام می دهند به تعویق می اندازند، یا فراموش می کنند درباره ی چیزی که ما را ناراحت کرده است با ما صحبت کنند.
مردان عزیز:می دانید چه چیزی ما را به راستی ناراحت و عصبانی می کند؟ اینکه مثلاً چنانچه رئیس تان از شما خواسته بود که ظهر در وقت مشخصی در دفتر او حاضر شوید،حتماً این کار را می کنید، هرگز اتفاق نمی افتد که فردا به دفتر او بروید و به او بگویید که "اُه، راستی قرار بود که من به دفتر شما بیایم؟ احتمالاً فراموش کرده ام."این را هم می دانیم که مثلاً اگر به ورزش علاقه مند هستید و برای تماشای مسابقه ی نهایی بلیط گرفته اید، هرگز تاریخ آن را فراموش نمی کنید.مثلاً به دوستان خود نمی گویید که: «مسابقه این هفته بود؟ فکر می کردم ماه بعده!»این را هم مطمئن هستیم که مثلاً چنانچه قرار بود یک سرمایه گذار یک میلیون دلار به شما وام بدهد و از شما می خواست که یک گزارش کار یک صفحه ای از اهداف شغلی خودتان را برای او بنویسید، هرگز به او نمی گفتید:«ببین، حتماً این کارو می کنم، اما نه این هفته!»ولی متأسفانه این دقیقاً همان کاری است که با زن زندگی تان می کنید.
در این اوقات چه احساسی به زن ها دست می دهد؟ این احساس که برای شما مهم نیستیم و چنانچه کارها را مدام تعقیب و پی گیری نکنیم، شما هرگز آن ها را انجام نخواهید داد.این احساس که خواسته ها و احساسات ما هیچ یک از اولویت های شما نیستند، اینکه به گفته ها و نیازهای ما توجهی ندارید و سرانجام این که اصلاً نه به ما اهمیتی می دهید و نه به رابطه مان.
تمامی این ها، احساسات بسیار بدی را در ما تولید می کنند. هنگامی که فراموش کار و غیر قابل اعتماد ظاهر می شوید، ما زن ها تهاجمی تر، خصمانه تر، زورگوتر و نق نقوتر می شویم و بیشتر به گونه ای با شما رفتار می کنیم که گویی شما پسربچه ای هستید و ما مادرتان.همچنین از این نیز می ترسیم که نتوانیم روی شما حساب کنیم لذا احساس ناامنی می کنیم و عصبی می شویم.زیرا می دانیم هیچ گاه نمی توانیم آرامش خیال داشته باشیم و مطمئن باشیم که شما حتماً کارها را انجام خواهید داد. البته هر چه زن این قبیل احساسات و خصوصیات را بیشتر از خود نشان دهد، مرد را بیشتر نسبت به خود سرد خواهد کرد و هر چه مرد نسبت به همسرش سردتر شود، کمتر احساس مسئولیت می کند و بیشتر کارها را به تعویق خواهد انداخت.هرچه کارها بیشتر به تعویق بیافتند، احساس ناامنی زن بیشتر می شود و این سیکل معیوبی است که ایجاد شده است.

راه حل:

مردان عزیز:لطفاً هیچ وقت پشت مارا خالی نکنید. چنانچه دوست ندارید محبور باشید مدام به نامزد/همسرتان همه چیز را گزارش بدهید و احساس می کنید که می خواهید به این دلیل در برابر او شورش کنید، یا صرفاً چیزهایی که برای زن ها مهم هستند برای شما مهم نیستند و به همین دلیل آن ها را نادیده می گیرید یا اینکه فقط تنبلی می کنید و می دانید که سرانجام ما به شما یادآوری خواهیم کرد یا به هردلیل دیگر، اما بدانید که نتیجه همواره یک چیز است: اینکه ما احساس می کنیم مادرتان هستیم همان افسرمافوق شما که باید مدام کارهای تان را زیر نظر بگیریم. نه تنها شما از این رفتار خوش تان نمی آید، بلکه خودمان نیز از آن بیزاریم.
لطفاً قول ها، قرارها، مکالمات و برنامه ریزی های تان را جدی بگیرید. ما آن ها را جدی می گیرم پس شما نیز باید آن ها را جدی بگیرید.به یاد داشته باشید زن ها همواره تمامی جزئیات را در یاد دارند.چنانچه سه هفته پیش چیزی را گفته باشید، باورکنید که ما زن ها همچنان آن را به یاد داریم. حتی اگر چنین ادعا کنید که حادثه یا رویدادی آن را از حافظه شما پاک کرده است.هنگامی که تعهدات خود را در برابر ما همواره به یاد دارید و به آن ها عمل می کنید احساس محبوب بودن، ارزشمند بودن و محترم بودن می کنیم و متقابلاً عشق، ارزش و احترام بیشتری را نیز برای شما قائل خواهیم بود.

به او بی توجهی نشان دهید

برای یک زن بسیار مهم است احساس ارزشمند بودن بکند؟ هرگاه به ما زن ها بی توجه هستید بدترین احساسات را در او زنده می کنید. هرگاه به زندگی و نگرانی ما بی تفاوت هستید، از ما نمی پرسید که چه نیازهایی داریم یا متوجه ناراحتی و نگرانی ما نمی شوید و نمی بینید که مثلاً، تنها، خسته، تکیده، بی رمق هستیم یا احساس مطلوب نبودن می کنیم.حس می کنیم نامرئی هستیم، وجود نداریم یا از کوچکترین اهمیتی برای شما برخوردار نیستیم.
از افکار واحساسات خود چیزی به او نگویید.

آقایان عزیز: برای زن ها بسیار بسیار مهم است از دنیای درونی شما، افکار، احساسات و فرآیندهای درونی شما در رابطه با زنی که دوستش دارید باخبر باشند.هنگامی که ما را راه نمی دهید، احساس محترم بودن، ارزشمند بودن و مورد اعتماد بودن نمی کنیم.بلکه در عوض وحشت زده می شویم و می ترسیم که مگر چه اتفاقی افتاده است؟ و نگران می شویم که مبادا چیزهایی را از ما مخفی نگه می دارید.نتیجتاً به طرزی شما را زیر فشار می گذاریم.یافته های درونی خود را بیرون بریزید و گرنه از شما تحقیق و بازجویی خواهیم کرد تا نهایتاً بفهمیم که از چه چیزی ناراحت هستید. البته می دانم هیچ یک از این رفتارها برای شما چندان خوش آیند، جالب یا هیجان انگیز نیستند.
نقطه مقابل این که یازده مورد که بدترین احساسات را در زن ها تولید می کنند، چیست؟ متضاد یا به عبارتی نقطه مقابل هر آنچه تا به حال درباره آن صحبت کردیم. مردان عزیز:چنانچه علاقه مندید که امیدوارم تا حالا علاقه مند شده باشید!؟ در زیر لیستی آورده ام که در آن کارهایی را که باید انجام دهید تا نامزد/همسر خود را خوشحال کنید، ذکر کرده ام.
می دانم بسیاری از زن ها این لیست را کپی خواهند کرد و آن را در جایی که شوهرشان هر روز بتواند آن را ببیندـ مثلاً روی یخچال ـ قرار خواهند داد. بسیاری از دختران آن را به نامزد خود E-mail خواهند زد یا خلاقیت های دیگری به خرج خواهند داد تا مرد زندگی شان حتماً آن را بیشتر ببیند. مردان عزیز:لطفاً هرآنچه را که تا به حال آموخته اید، به یاد داشته باشید تا هرگاه نامزد/همسرتان آشکارا از چنین تاکتیک های استفاده کرد از دست او ناراحت یا عصبانی نشوید و از خود واکنش تندی نشان ندهید.زیرا ما فقط سعی داریم متعهد،دوستار و عاشق شما باشیم و از خود ابتکار نشان دهیم! به دلیل آن که احساس کرده ایم احتمالاً به یادآوری نیاز دارید تا مبادا آموزه های تان را از یاد ببرید...!

چگونه بهترین احساسات را در زن ها تولید کنید

1-با ما صحبت کنید
2-به ما گوش کنید و به نیازهای ما اهمیت بدهید.
3-در مقابل ما شورش نکنید، با ما همکاری و تشریک مساعی کنید.
4-به ما اطمینان خاطر و آسایش خیال بدهید.
5-انرژی های احساسی، رمانتیک و نیز زناشویی خود را تنها و تنها بر روی ما سرمایه گذاری کنید.
6-با ما مرتبط بمانید، خاموش نشوید و از ما فاصله نگیرید.
7-از ما تعریف، تحسین و تشکر کنید.
8-به طرزی مشخص، واضح و گویا با ما ارتباط برقرار کنید.
9-وقت شناس باشید و همیشه بر سر قول و قرارهای خود بایستید.
10-به ما توجه کنید.
11-رازهای درون، افکار و احساسات تان را با ما در میان بگذارید.

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
از او انتقاد کنید.

چرا برخی از مردها مدام از نامزد/همسر خود انتقاد می کنند؟ آیا آنان به راستی چنین فکر می کنند که چنانچه مدام با قضاوت ها و محاکمه هایشان به ما حمله کنند ما تغییرخواهیم کرد و بهتر خواهیم شد؟ آیا چنانچه به طور مداوم و مستمر اشتباهات مان را توی سرمان بزنند از ما زن بهتری خواهند ساخت؟ آیا آن ها به دلایلی احساس می کنند که عشق توأم با سخت گیری و خشونت سرانجام ما را سر عقل می آورد و اصلاح خواهد کرد؟ آیا آنان به راستی فکر می کنند که چنانچه ما را به دلیل وزن زیادمان، لباس پوشیدمان، خانه داری مان، دوست هایمان، آشپزی مان، کتاب هایی که می خوانیم و...سرزنش و
تحقیر کنند به ما انگیزه ی تغییر خواهند داد؟
اما چنانچه شما مردی سخت گیر، سرزنش گر و انتقادگر هستید (که البته خودتان می دانید هستید یا نیستید.)پس، از روزی بترسید که زن زندگی خود را دیوانه سازید!هرچه بیشتر اشتباهات مان را به به رخ مان بکشید، اعتماد به نفس ما را کاهش می دهید و عملکردمان را ضعیف تر خواهید ساخت.هرچه بیشتر از قیافه، ظاهر یا سر و وضع مان انتقاد کنید احساس بدتری نسبت به خود خواهیم داشت و کمتر برای بهبود شرایط فیزیکی و زیبایی ظاهری خود کار و تلاش خواهیم کرد به تدریج انتقاد همیشگی و مستمر شما باقیمانده ی اعتماد به نفس و خودباوری ما را نیز تخریب خواهد کرد به طوری که در همه جا تشنه ی کوچکترین تأیید شما یا دیگران باشیم. مشمئز کننده است، اینطور نیست؟ خب، هنگامی که مدام نقش منتقد و نقاد را بازی می کنید نتیجه ای جز این نیز انتظارتان را نخواهد کشید.
هنگامی که زنی در ترس دائمی از انتقادهای گزنده نامزد/همسرش زندگی می کند، به طرزی مزمن عصبی می شود و هرگونه احساس امنیت در زندگی را از دست می دهد.زیر پایش خالی می شودو احساس می کند که همه جا باید پاورچین پاورچین راه برود.
انسان های انتقادگر خود در کودکی مورد انتقاد و سرزنش زیادی بوده اند. به آنان گفته شده است که این انتقادهای گزنده و نیشدار که ازآن ها می شود فقط برای «خوبی خودشان» است.ممکن است آنان به طرزی ناخودآگاه این را به راستی باور داشته باشند و لذا بی آنکه متوجه باشند یا قصد بدی داشته باشند برای اصلاح دیگران مدام از آن ها انتقاد کنند. اما هرگز هیچ گونه رشدی تحت شرایط ترس و ارعاب امکان پذیر نخواهد بود. تنها از طریق عشق است که احساس امنیت لازم جهت تغییر، شکوفایی و درخشیدن تولید می شود.

راه حل:

هنگامی که احساس می کنید می خواهید از نامزد/همسر خود انتقاد کنید از خود بپرسید:«هدفم از این که می خواهم همین الآن این انتقادها را با او در میان بگذارم، چیست؟»آیا قصد و نیت تان این است که اشتباهی را تصحیح یا مشکلی از رابطه تان را حل کنید.یا نیازی از نیازها و خواسته های خودتان را مطالبه کنید یا نامزد/همسرتان در خواست تغییر رفتار نمایید؟ مبادا صرفاً می خواهید خشم یا انزجار خودتان را روی او خالی کنید؟ چنانچه سعی دارید داده هایی را در اختیار او بگذارید یا احساسات خود را ابراز کنید، شاید راه بهتری برای آن وجود داشته باشد که کمتر و توأم با سرزنش منتقدانه باشد.

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
6-از او فاصله بگیرید

و اینک سریع ترین و مؤثرترین روش برای تبدیل زنی که دوستش دارید به زنی محتاج، وابسته، نق نقو و فاقد هرگونه احساس امنیت:
پس بنشینید و از او فاصله بگیرید.با او صحبتنکنید. افکار و احساساتتان را با او درمیان نگذارید و به سؤالات او درباره ی این که چه چیزی شمارا ناراحت کرده است پاسخ ندهید.سپس مشاهده کنید که چگونه قوی ترین، مستقل ترین، با اعتماد به نفس ترین و خوش اخلاق ترین زن ها که از مؤانست و معاشرت شان لذت می بردید، چگونه در برابر دیدگانتان در کسری از ثانیه به زنی پارانویید، عصبی، مضطرب، هراسان و مستأصل بدل خواهد شد.به یاد داشته باشید، زن ها نیاز دارند احساس امنیت کنند، مرتبط باشند و به آنها ارزش و احترام گذاشته شود.لذا هنگامی که خاموش می شوید و از آن ها فاصله می گیرید و سکوت اختیار می کنید بدترین احساسات را در او زنده می کنید.او را می ترسانید، احساس انزوا و مرتبط نبودن به او می دهید و موجب می شوید احساس بی اهمیت بودن کند.
برخی از مردها اسم این روش را «روندادن» و «گربه را دم حجله کشتن!» می نامند اما من آن را بی فکری و بی ملاحظگی و بی احساسی می نامم.گویی به یک باره رابطه را بی خبر ترک گفته باشید.ما به دنبال شما می گردیم اما هیچ کجا پیدایتان نمی کنیم.شما را می بینیم.شاید حتی شما را لمس هم بکنیم اما شما را احساس نمی کنیم چرا که به لحاظ احساسی و عاطفی ناپدید شده اید.
گاهی اوقات مردها حتی متوجه نیستید که از نامزد/همسرشان فاصله گرفته اند.و واقعاً آن را از روی عمد انجام نمی دهند.مردها معمولاً به دلایل متعددی بر پیرامون خود دیوارها و موانع احساسی بر می افرازند و از زنی که دوستش دارند فاصله می گیرند:ازمقاومت در مقابل صمیمیت، ترس از صدمه دیدن،و...گرفته تا مسائل و موضوعات حل و فصل نشده و ناتمام کودکی.مردان عزیز:ما زن ها می توانیم درک کنیم که ممکن است شما به این صفت عادت کرده باشید و حتی بدون آن که متوجه باشید از ما فاصله بگیرید و نسبت به ما سرد شوید. به همین دلیل است که سعی می کنیم به شما نزدیک شویم. قدم پیش بگذاریم و فضای خالی را به سوی شما پل بزنیم.این را نیز می دانیم که هرچه مدت طولانی تری را خاموش و یخ بسته بمانید،حال ما نیز بدتر می شود.
به یاد داشته باشید که هزگز نتیجه ی خوب یا مثبتی از بسته شدن و خاموش شدن نسبت به نامزد/همسرتان تولید نمی شود، زیرا تمامی مسائل و موضوعات حل و فصل نشده ای که زنی نسبت به احساسات رهاشدگی دارد مجدداً سر باز می کنند.تخم بی اعتمادی در دل او کاشته می شود،بطوری که هرگز مجدداً نمی تواند همچون گذشته احساس آرامش و امنیت بکند.سپس شما نیز به نوبه ی خود نسبت به ما سردتر شده از ما بیشتر فاصله خواهید گرفت. نهایتاً چنانچه این سیکل معیوب به اندازه ی کافی ادامه داشته باشد، ما نیز ناپدید خواهیم شد.طوری که هم ما و هم رابطه با ما را از دست خواهید داد.

راه حل:

هنگامی که احساس می کنید خاموش شده و از ما فاصله گرفته اید، سعی کنید به طریقی مجدداً برگردید.به خود دروغ نگویید و وانمود نکنید که این فاصله گرفتن ها و دورشدن ها بی ضرر است.زیرا اصلاً این طور نیست.ما می دانیم که شما ما را رها کرده اید و از شما می رنجیم.چنانچه مشکلی وجود دارد درباره ی آن با ما حرف بزنید.اما هرگز خود را کرخت و سرد نکنید و ما را به جهت آن ترک نکنید.

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
با زن های دیگر گرم بگیرید.

نامزدم که سه سال است او را می شناسم این عادت بد را دارد که با زن های دیگر گرم می گیرد.این کار او مرا دیوانه ساخته است. او همیشه به زن های زل می زند. حتی گاهی اوقات در حضور من نیز به آنها چراغ سبز نشان می دهد. البته او همیشه این حقیقت را انکار می کند. هرگاه از این رفتار او شکایت می کنم و به اومی گویم که چقدر مرا ناراحت می کند و می رنجاند مرا متهم می کند که حسودی می کنم . احساس ناامنی دارم. مشکل اینجاست که رفتار او براستی احساس ناامنی هم درمن تولید می کند لذا نمی توانم از خودم دفاع کنم. فکر نمی کنم که او هرگز به من خیانت کند. پس چرا این رفتارش مرا اینقدر ناراحت می کند؟ لطفاً به من کمک کنید.
این تنها یکی از صدها نامه ای است که از زن هایی دریافت کرده ام که از این رفتار نامزد/همسرشان شکایت داشته اند.هرگاه این موضوع را در سمینارهایم پیش می کشم مردها اغلب می خندند. گویی می گویند:«اوه، آره می دانم زن ها همیشه از این موضوع شکایت دارند. اما در واقع زیادی خودشون را ناراحت می کنند.»خب، مردان عزیز! می خواهم به شما بگویم که اصلاً هم این طور نیست. این نوع سهل انگاری در قبال انرژی زناشویی هر چند هم که از لحاظ اجتماعی کاملاً قابل قبول باشد یکی از مخرب ترین دشمنان در هر رابطه ی نزدیک و صمیمی است و حتی با اعتماد به نفس ترین، قویترین و مستقل ترین زن ها را نیز به لحاظ روحی از هم می پاشد.
صحبتی بامردها: پیش از آنکه برچسب انتقادگر به من بزنید، می خواهم به شما بگویم که درباره ی این موضوع با هزاران زن ومرد مختلف در سمینارهایم صحبت کرده ام و نحوه ی بیانم به گونه ای است که قبلاً هرگز نظیر آن را نشنیده اید. در اینجا موضوع اصلاً این نیست که درست یا غلط چیست، حق با کیست و اینکه چه کسی خوب و چه کسی بد است، بلکه صحبت در باره ی درک تأثیرات لاس زدن بر روی انرژی زناشویی است که در هر رابطه ی صمیمی وجود دارد.لذا از شما خواهش می کنم با ذهنی باز گوش کنید و اجازه دهید برایتان توضیح دهم که چگونه ممکن است با دستهای خودتان بنای زندگی عشقی خود را فرو بریزید بی آن که خود نیز از آن باخبر باشید.

حساب بانکی انرژی زناشویی

تصور کنید که هر زن ومردی یک حساب بانکی دارند که در آن میزان انرژی زناشویی آنها که تشکیل شده است از مقادیر انرژی احساسی و رمانتیک، شهوت، شور و حرارت، عشق، نیاز زناشویی و... ثبت شده است. درست همانگونه که آزاد هستید وحق انتخاب دارید که با موجودی حساب بانکی مالی خود هر کاری بکنید.مثلاً همه را خرج کنید، سرمایه گذاری کنید، ببخشید یا دور بریزید.می توانید انتخاب کنید که با موجودی انرژی حساب بانکی زناشویی خود هر کاری بکنید.
هنگامی که مجرد هستید، مقدار کمی از این انرژی زناشویی را بر روی یک رابطه ی رمانتیک به خصوص سرمایه گذاری می کنید و سپس منتظر می مانید تا ببینید که آیا بهره وری یا سودآوری لازم و کافی را دارد یا خیر. هنگامی که رابطه ای موفق نیست، مایه گذاشتن از انرژی زناشویی، عاطفی و رمانتیک خود را متوقف می کنید.سپس این انرژی ها را پس می گیرد و مجدداً درحساب سپرده ی خود پس انداز می کنید و منتظر فرصت بعدی می مانید.درست همان گونه که همگی دوست داریم جایی سرمایه گذاری کنیم که سودهای کلان به جیب بزنیم،هنگامی که مجرد هستیم همواره دوست داریم برنده باشیم و روی کسی حساب باز کنیم که بتوانیم تمامی عشق، امیدها، رویاها و خلاصه تمامی پس اندازهای زناشویی و عاطفی خود را بر روی او سرمایه گذاری کنیم.
هنگامی که عاشق می شوید، به طرزی جدی با کسی درگیر می شوید.نامزد می شوید یا با کسی ازدواج می کنید،گویی فرصتی را که همیشه می خواستید روی آن سرمایه گذاری کنید، پیدا کرده اید.سپس تعهد می دهید که خود را به طرزی انحصاری چه به لحاظ عاطفی و چه به لحاظ زناشویی صرفاً روی آن شخص سرمایه گذاری کنید.به طوری که هیچ گونه سرمایه گذاری جانبی یا پروژه های کوتاه مدت دیگر را جایز نمی دانید!روز به روز، ماه به ماه و سال به سال نیز موجودی های بیشتری را مرتباً به حساب خود واریز می کنید (خواهش می کنیم نخندید!)این موجودیها از چه چیزهایی تشکیل شده اند؟ صمیمیت، ارتباط، محبت، علاقه و عشق.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هربار که با نامزد/همسرتان ارتباط احساسی برقرار می کنید، هر بار که مکنونات قلبی خود را با یکدیگر در میان می گذارید، هر مکالمه ای که با یکدیگر دارید، هر کلمه ی محبت آمیز یا عاشقانه ای که بر زبان می آورید، هرگونه ابراز احترام و تشکری که از یکدیگر دارید، هر لحظه از صمیمیتی که دارید، هر بوسه، هرآغوش و البته هر مهرورزی و همبستر شدن همه و همه سرمایه هایی هستند که به حساب مشترک خود با شخصی که دوستش دارید، واریز می کنید.
مردان عزیز: حال تصور کنید که متأهل هستید و با خوشبختی با همسرتان زندگی می کنید.مهندس معماری هستید و در شرکت بزرگی مشغول به کار هستید.زن زیبایی با شما همکار است که بیش از حد طبیعی باشما خوش رو، اجتماعی و خون گرم است. احساس می کنید کمی به او جذب شده اید. چرا که بالاخره او زنی زیباست و همواره احساس خوبی به شما می دهد. زیرا مدام از شما تعریف می کند و به شما لبخند می زند.لذا شما خود را متقاعد می سازید که هیچ گونه اشکال یا ضرری ندارد با او بیشتر صحبت کنید، به یکدیگر E-mail بفرستید و گاهی اوقات نیز با هم ناهار بخورید. خب. کسی از شما ایرادی نمی گیرد. زیرا بالاخره متأهل هستید و او فقط یک دوست است نه هیچ چیز دیگر. اینطور نیست؟ به رغم حسن نیت شما مراوده با این زن به هیچ وجه بی ضرر
نیست.چرا که هر بار با او صحبت می کنید، E-mail می فرستید، به او توجه ویژه می کنید و با او مراوده می کنید، در واقع مقادیری از موجودی حساب بانکی زناشویی مشترک خود و همسرتان را برداشت می کنید و به حساب آن زن واریز می کنید! این به آن معنا است که عملاً موجودی و سرمایه ای را که منحصراً به رابطه ی صمیمی خود و حفظ و ارتقای آن اختصاص داده بودید، از حساب مشترک خود برداشت می کنید و به حساب زنی می ریزید که حتی او را خوب نیز نمی شناسید.
خب، خطر این کار در چیست؟
این کار به آن معنا است که از حساب همسرتان می دزدید و به حساب زن دیگری می ریزید.
می دانم که این قضاوتی است بسیار محکم و قاطع.اما می خواهم لحظه ای به آن فکر کنید.حتی هنگامی که مقادیری از افکار، تحسین و حتی بازی گوشی های خود را روی زن دیگری که حال چه آشکارا و چه پنهانی به شماعلاقه نشان می دهد در واقع موجودی و اعتباری را که متعلق به رابطه و ازدواج تان می باشد، برداشت کرده اید و آن را در جای دیگری که سود و بهره اش هرگز به حساب شما برگشت داده نمی شود، خرج کرده اید.
ممکن است بگویید:«دست نگه دار! من که هیچ کار اشتباه یا نامشروعی انجام نداده ام.من که با او همبستر نشده ام و حتی او را لمس هم نکرده ام. مکالمات ما همگی مؤدبانه هستند. چگونه می توانید بگویید که من از حساب همسرم دزدی کرده ام؟» خب، معتقدم که آن نوع از توجه
و انرژی مذکر و مردانه، که معطوف این زن می کنید و مراودات و تبادلاتی که با او دارید چنانچه برقرار باشد که ازدواج و رابطه تان هر لحظه مستحکم تر، صمیمی تر و با شور و حرارت تر شود باید تنها و تنها صرف ازدواج و همسرتان گردد نه کس دیگری.ممکن است درابتدا متوجه تأثیرات آن نباشید، اما هنگامی که بخش هایی از خود را برای زن دیگری صرف می کنید، به تدریج انرژی هایی را از حساب زناشویی خود هرز می دهید و طولی نمی کشد که متوجه آثار و پیامدهای مخرب آن خواهید شد.بدین معنا که همسرتان از جذابیت کمتری برایتان برخوردار خواهد بود، احساس ارتباط و مرتبط بودن کمتری با او خواهید کرد، و احساس محدودیت بیشتری.یک روز صبح از خواب بیدارمی شوید و می بینید که جذابیت و ارتباط زناشویی چندانی نسبت به همسرتان درخود احساس نمی کنید. شور و حرارت رابطه تان از بین رفته است.این در حالی است که ممکن است ندانید چرا، مگر تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده است.
چنانچه کار و تجارتی داشتید و می خواستید فرد موفقی باشید و این موفقیت و اعتبار را برای همیشه برای خود حفظ کنید، آیا سرمایه های خود را در جای دیگری به خطر می انداختید؟ البته که نه.پس چرا باید موجودی انرژی های زناشویی و عاطفی خود را از مهم ترین حساب شخصی خود که رابطه و ازدواج با زن زندگی تان است برداشت کنید و آن را در جای دیگری سرمایه گذاری کنید؟ واقعیت این است که هرگز این کار را نمی کنید مگر این که متوجه نباشید که چه می کنید.
مردان عزیز:منظور من نیز دقیقاً همین است. بیشتر مردها هرگزمتوجه این نوع پنهان و نامرئی از تبادل دائمی انرژی های قدرتمند زناشویی و عاطفی نیستند که همیشه در پیرامون آن ها در جریان است، هرگز هیچ کس این آموزش ها را در کودکی یا نوجوانی به ما نداده است. لذا با خوش بینی و ساده لوحی تمام پا بر روی روابط می گذارید و به خود می گویید مادامی که باکسی همبستر نشده اید، به نامزد/همسرشان خیانت نکرده اید.این کُد اخلاقی خوبی است که هرگز به غیر از همسرتان با زن دیگری همبستر نشوید، اما باید بدانید که تأثیرات توجهات و انتخاب های شما به آنچه که به لحاظ فیزیکی و جسمانی (زناشویی)مرتکب می شوید یا نمی شوید، محدود نمی شوند.

از کجا بدانید که آیا از حساب زناشویی مشترک خود برداشت کرده اید یا نه.

گاهی اوقات هنگامی که مطالب فوق را با مردها در میان می گذارم می گویند: «بسیار خب، می فهمم چه می گویید.اما خب چاره چیست؟ انتظار دارید چه کار کنم؟ باید چشم بند به چشم بزنم؟ دنیا پر از زن های خوشگل و زیباست. آیا منظورتان این است که چنانچه حتی اگر به یکی از آنها هم نگاه کنم از حساب مشترکمان دزدی کرده ام؟ »نه، البته که نه. اما میان ملاحظه کردن یابه عبارتی «مشاهده کردن» با «دامن زدن» تفاوت بسیاری وجود دارد.
مشاهده و تشخیص زیبایی انسانی که از مقابل شما عبور می کند و لذت بردن از نقشی که زیبایی او در دنیا ایفا می کند یک چیز است و دامن زدن به انرژی زناشویی که نسبت به او در خود احساس می کنید چیز دیگری است.این دو بسیار متفاوت هستند. هنگامی که مردی تنها این زیبایی را ملاحظه می کندـ درست به همان طریق که زیبایی غروب خورشید یا زیبایی ماشین گران قیمت را مشاهده می کندـ در واقع به زیبایی ها این جهان صحه گذاشته است. او این زیبایی را می پسندد و پیش خودش فکر می کند: «چه زیبا!»و سپس توجه و تمرکز خود را مجدداً معطوف کار قبلی خودش می کند.
اما هنگامی که یک مرد دامن می زند موضوع بسیار فرق می کند.دامن زدن با مشاهده کردن آغاز می شود، اما همان جا متوقف نمی شود. برای نمونه زن زیبایی را در یک رستوران بر سر میز می بینید، اما سپس میل شما پیش می رود و تصمیم می گیرید که با انرژی زناشویی زن آن هم به طرزی زناشویی شرکت کنید.حال با خیره شدن، زبان با گفته ها و کلام تان و یا فقط در ذهن و تخیل تان.
مردان عزیز:درست مانند این است که موقتاً تعهد زناشویی خودتان را به نامزد/همسرشان فراموش می کنید و یک خوش گذرانی کوتاه ده ثانیه ای را با زنی دیگر از ذهن وتخیل خودتان می گذرانید.گویی لحظه ای از جلد خود خارج می شوید، بر سر میز او می پرید، کام می گیرید و سپس به جلد و کالبد خو باز می گردید.چنانچه نامزد/همسرشان آن جا کنارتان باشد، شمابا معصومیت تمام پاسخ می دهید که:«من جایی نرفته بودم. همین جا کنار تو نشسته ام.»
خب، حالا می دانید که شما فقط آن جا نشسته بودید، بلکه داشتید به انرژی زناشویی خود دامن می زدید، بی آنکه خود نیز متوجه باشید. اما نامزد/همسرتان چنین احساس کرده بود که برای ده ثانیه یا بیشتر غیب تان زده است و آن جا در کنارش حضور نداشتید و همین طور نیز هست. ما زن ها در موازنه و بیلان موجودی و نیز برداشت های مختلف انرژی از حساب زناشویی و عاطفی خود بسیار دقیق، حساس و باریک بین هستیم.حتی چنانچه مقادیر بسیار کمی برداشت کرده باشید، از چشم تیزبین زن ها پنهان نمی ماند. ممکن است از جزئیات آگاهی نداشته باشیم:بخصوص هنگامی که حضور نداریم.اما چنانچه از توجه و انرژی شما نسبت به ما حتی اندکی نیز کاسته شده باشد،گیرنده های مان آن را ثبت می کنند و هنگامی که بیلان انرژی زناشویی و عاطفی موجود درحساب تنزل می کند احساس امنیت مان نیز سریعاً نزول می کند.
به همین دلیل است که اغلب زن ها ازگرم گرفتن ،چشم چرانی و دلبری کردن خوش شان نمی آید.(مگر اینکه خودشان هم از همان قماش باشند!)و به منظور محافظت ار روابط خود شدیداً از خود واکنش نشان نمی دهند وما زن ها به مجرد آن که مرد زندگی مان از حساب انرژی زناشویی و عاطفی مشترک مان برداشت کند بنا بر غریزه متوجه می شویم (حتی مقادیر بسیار جزئی )و سپس به دنبال آن احساسات بسیار بدی به سراغ ما می آید.ناگهان احساس می کنیم که از سه نیاز اساسی و پنهان خود محروم مانده ایم :نیاز به احساس امنیت ،نیاز به مرتبط بودن و سرانجام نیاز به ارزشمند بودن.به دنبال آن خصوصیات
و رفتارهایی را از خود بروز می دهیم که مردها تحملش را هم ندارند و از آن بیزارند.البته، این تنها موجب می شود که از جذابیت ما نیز برای نامزد/همسرمان کاسته شود.که این نیز به نوبه ی خود زن های دیگر را جذاب تر و خواستنی تر می سازد و بدین ترتیب چرخه ی معیوب تولید می شود.
هیچ کس مرا به عنوان یک فرد محافظه کار نمی شناسد؛ در هیچ زمینه ای همواره در تمامی زندگانی ام آزادانه اندیشیده ام.لذا ممکن است کمی عجیب تر به نظر برسد که چرا و چگونه در قبال این مسئله موضعی چنان سخت و محکم و انعطاف ناپذیر اتخاذ کرده ام.موضع من در عین حال برخاسته از هیچ تفکر اخلاقی یا مذهبی نیست.بلکه برخاسته از مشاهدات و تجربیاتی است که از آثار مخرب این گونه سهل انگاری ها و مسامحه کاری ها بر روی روابط صمیمی داشته ام.سهل انگاری در قبال سهیم شدن انرژی زناشویی با دیگران همواره تأثیرات بسیار مخربی را بر روی روابط صمیمی بخصوص ازدواج داشته است.موفقیت در ازدواج و روابط صمیمی به خودی خود به اندازه ی کافی سخت و دشوار است که نیازی نباشد این معضل را نیز بر آن اضافه کنیم!

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامی که انرژی عاطفی و زناشویی خود را در جایی غیر از رابطه صمیمی یا ازدواج خود سرمایه گذاری و مصرف می کنید، ما زن ها را بسیار فراتر از آنچه بتوانید تصورش را هم بکنید، می رنجانید.نهایتاً این هرز رفتن انرژی، رابطه را از منابع ارزشمند و حیاتی خود محروم می سازد.

راه حل:

01 هنگامی که احساس می کنید وسوسه شده اید مقادیری حتی جزئی از حساب عاطفی و احساسی خود برداشت کنید، از خود بپرسید:از انجام این کار چه هدف یا مقصودی دارم؟ می خواهم به چه چیزی برسم؟ سپس تعهد خود به نامزد/همسرتان را مجدداً به یاد آورید و از برداشت از حساب تان منصرف شوید.سپس معادل همان میزان را به حساب مشترک با نامزد/همسرتان ـ آن هم با عشق ورزیدن به او به هرطریق ـ واریز کنید.
02 هنگامی که زنی زیبا و جذاب را مشاهده کردید به او به عنوان چیزی که می خواهید مال شما باشد نگاه نکنید.بلکه به چشم یک شاهکار هنری زیبا به او نگاه کنید و زیبایی اش را تحسین کنید و تنها چشم بیندازید اما دل مبازید. به تخریب بنیاد زندگی تان دامن نزنید.تنها نگاه کنید.خیره نشوید.سپس در همان لحظه زن زیبای خود یا زیبایی های دیگر او را به یاد آورید و به خود بگویید که چقدر خوشبخت و خوش اقبال بوده اید که عشق او را برای خود دارید و از آن خود کرده اید.
حال به شش مورد باقی مانده خواهیم پرداخت.لازم به تذکر است که این شش مورد را اندکی خلاصه تر از پنج مورد قبلی به بحث و بررسی خواهیم گذاشت.

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
4-هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.

به شما می گوییم از این که اخیراً از ما راضی نبوده اید و نسبت به ما بی محبت و نامهربان شده اید و از ما کناره گیری می کنید،نگران هستیم.اما شما می گویید که خیالاتی شده ایم و این که بهتر است آرام بگیریم.شب به هنگام خواب به شما می گوییم که نگران سخنرانی بزرگی هستیم که فردا باید در محل کار خود بکنیم و از شما می خواهیم که پیش از خواب کمی ما را در آغوش بگیرید، اما شما معذب می شوید و می گویید که وقت ندارید و باید به برخی از E-mailهای خود پاسخ دهید و ما را در اتاق خواب تنها می گذارید.
واقعه ای تلخ از گذشته را به یاد می آوریم و احساساتی می شویم و گریه می کنیم. اما شما همان جا می نشینید، ما را نگاه می کنید و هیچ کاری نمی کنید یا چیزی نمی گویید تا ما را آرام کند.
چنانچه از زن ها بپرسید که در مواقع نگرانی و اضطراب چه کسی بهتر می تواند به آنها آرامش و احساس امنیت دهد، معمولاً پاسخ خواهند داد:دوست شان و نامزد/همسرشان را به این عنوان معرفی نخواهند کرد.
مردان عزیز: متأسفانه این موضوع حقیقت دارد که زن ها در این زمینه مهارت بیشتری از مردها دارند.هرگاه ما زن ها ناراحت یا نگران هستیم، دوست داریم که به گفته هایمان گوش داده شود، در آغوش مان بگیرند، آراممان کنند و به ما اطمینان دهند که همه چیز خوب و رو به راه خواهد شد. اما مردها به جای اینها اغلب ما را نصیحت می کنند و راه حل و دستورالعمل ارائه می دهند. یا این که پس می نشینند یا به ما پشت می کنند و تنهایمان می گذارند یا بدتر از همه این که به ما انگ حماقت می زنند که چرا اصلاً ناراحت شده ایم!
هرگاه ما زن ها ترسیده باشیم یا احساس ناامنی کنیم، به طرزی غریزی تقاضای کمک می کنیم و امیدواریم که آرامشی بیابیم تا در سایه ی آن نگرانی هایمان تسکین بیابد.بنابراین چنانچه به جای تسلی و آرامش، با سردی، بی تفاوتی یا سرزنش و انتقاد رو به رو شویم، سطح نگرانی و ناامنی ما افزایش می یابد و احساسات مان از آنچه بود نیز بدتر خواهد شد.بدین معنا که اگر در ابتدا کمی ناراحت بودیم، این بار به راستی ناراحت و عصبانی می شویم. نه برای آنچه از ابتدا ما را ناراحت کرده بود، بلکه به جهت واکنش شما!
متأسفانه این الگو در بسیاری از روابط صمیمی رواج دارد. دقیقاً در همان لحظه که زن به آسایش خاطر و آرامش خیال از جانب مرد زندگی اش نیاز دارد، نامزد/همسرش که به طور معمولی مردی مهربان و با احساس است به یک باره یخ می زند و نقطه ی مقابل آنچه از او خواسته شده بود، از سر می زند بدین معنا که چنانچه از او خواسته شده بود تا نزدیکتر شود، از او دور می شود، چنانچه از او خواسته شده بود تا حرفهای امیدوار کننده بزند، ساکت می شود. چنانچه از او خواسته شده بود بگوید همه چیز درست خواهد شد، ناراحتی و معذب شدن واضح و عیان او برعکس این پیام را به زن می دهد که همه چیز همین الآن هم خرابتر شده است.
چرا مردها به سختی می توانند به زن ها آرامش خیال و آسودگی خاطر بدهند. چند دلیل در این رابطه وجود دارد:
01 مردها احساس اجبار و الزام می کنند که مشکل را حل کنند و هنگامی که نمی توانند ناراحت و سرخورده می شوند و احساس شکست می کنند.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا مرد زندگی تان به هنگام نگرانی شما از مسئله یا مشکلی بازپرس و تحلیل گر می شود، سؤالات بسیاری از شما می پرسد، راه حلها و توصیه های بسیاری ارائه می دهد و حتی هنگامی که احساس می کند به تلاشهای او پاسخ مثبت نمی دهید، از دست شما عصبانی می شود؟ این به آن دلیل است که مردها راه حل مدار هستند.آنها طوری بار آمده اند که احساس مسئولیت می کنند که کارها را درست کنند و برای مشکلات راه حل بیابند.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

بیشتر مردها اغلب درخواست زن مبنی بر تسلی خاطر و آرامش خیال را با اجبار برای حل و فصل مشکلات اشتباه می گیرند.
بنابراین هرگاه ناراحت باشید نامزد/همسرتان احساس می کند باید راه حلی پیدا کند.لذا فکر و ذهن او به حالت «راه حل یابی»تغییر وضعیت می دهد. البته هنگامی که ما زن ها ترسیده ایم یا احساس ناامنی می کنیم، این دل و جان مرد زندگیمان است که به آن نیاز داریم،نه عقل و فکر او. آنچه حالمان را خوب می کند و احساس بهتری به ما می دهد، ممکن است منطقی به نظر نرسد، اما به هرحال مؤثر است:در آغوش گرفته شدن، بوسه و شنیدن اینکه: «عزیزم، درک می کنم چه می گویی، متأسفم که چنین احساسات بدی را تجربه می کنی.»یا:«الآن چه خواسته ای از من داری؟» مردان عزیز: می دانم ممکن است به راحتی باور نکنید.احتمالاً خواهید پرسید: «منظورتان این است که چنانچه فقط او را در آغوش بگیرم و حرف های آرامش بخش بزنم، عملاً احساسات او بهتر خواهند شد، حتی هنگامی که مشکل او را حل نکرده باشم!؟»پاسخ این است که:«بله» شاید مفید باشد، از خود بپرسید. چنانچه دختر کوچک شش ساله تان ترسیده باشد، چگونه او را آرام می کردید؟ آیا غیر از این است که او را در بغل می گرفتید؟ نوازش می دادید و به او عشق می ورزیدید؟ عشق شما به سراسر وجود او رخنه می کرد و چنان احساس آرامشی می کرد که نظیر آن از هیچ واژه یا عبارتی ساخته نبود.خب، درست به طرز مشابهی در یک یک تمامی زن هاـ حتی قویترین، مستقل ترین و به ظاهر آسیب ناپذیرترین ماـ نیز دختر بچه های کوچکی وجود دارد که گاهی اوقات می ترسند. چه بدانیم چه ندانیم آنچه به راستی در این لحظات احتیاج داریم همان چیزی است که تمامی دختربچه ها به آن نیاز دارند. بازوانی قوی و امن که ما را در آغوش بگیرند و به ما احساس امنیت بدهند به ما بگویند که تنها نیستیم.
مردان عزیز:گاهی اوقات هنگامی که در حل مشکلات یا برطرف کردن درد و رنج زنی که به او عشق می ورزید احساس ضعف و ناتوانی می کنید و عصبانی می شوید، از بیرون چنین دیده می شود که این عصبانیت ظاهراً متوجه نامزد/همسرتان می باشد.این عکس العمل شما ما زن ها را به راستی گیج و سردرگم می کند. از خود می پرسم: «این من هستم که ناراحت هستم.پس چرا او از دست من عصبانی می شود؟» البته این ما نیستیم که شما ازدستش عصبانی هستید، شما از خودتان عصبانی هستید که چرا نتوانسته اید از او حمایت کنید یا چرا در نجات او شکست خورده اید.اگر از آنچه در درون تان می گذرد آگاهی نداشته باشید، این امکان وجود دارد که عصبانی تان به بیرون «چکه» کند و شما را تحریک پذیر، سرزنش گر، انتقاد کننده کند. این اتفاق بدترین احساسات را در ما زنده می کند. یعنی احساس می کنیم کسی که در وقت تنگی و آسیب پذیری خود به او رو کرده و پناه برده بودیم به ما پشت کرده و ما را تنها گذاشته است.
2-مردها به طرزی ناخودآگاه احساس گناه می کنند که مسئول درد و رنج نامزد/همسرشان هستند.لذا از دست او عصبانی می شوند.
سالها طول کشید تا من این دینامیسم را درک کنم، اما به مجرد آن که نسبت به آن آگاهی یافتم، توانستم علت و دلیل واکنش مردها را دریابم.برای نمونه زنی به شوهرش می گوید که یکی از رفتارهای شوهرش او را ناراحت کرده است یا به دلایل دیگری که ممکن است ربطی هم به او نداشته باشد، ناراحت است و به اندکی آسایش خاطر از جانب او نیازمند است.اما مرد به جای دلگرمی دادن به او یا معذرت خواستن از او عملاً از دست همسرش عصبانی شده است و او را متهم می کند که زیادی احساساتی، محتاج، نق نقو یا... است. در اینجا چه اتفاقی می افتد؟ احتمالاً مرد در اینحا احساس گناه می کند که همسرش را ناراحت کرده است یا احساس حقارت می کند که همسرش رفتاری از او را به رخش کشیده است که خودش نیز نسبت به آن کوچکترین آگاهی ای نداشته است و به جای آن که به خود اعتراف کند که از دست خودش ناراحت است همسرش سرزنش می کند که چرا چنین احساسی به او داده است.
مردان عزیز:هنگامی که به شما می گوییم از چیزی ترسیده یا ناراحت هستیم و شما عصبانی می شوید، وضعیت را ازآنچه هست بیست برابر بدتر می کنید.حقیقت آن است که در این مواقع ما نمی خواهیم شما را سرزنش کنیم یا از شما انتقادکنیم.بلکه تنها می خواهیم احساس امنیت و محبوب بودن بکنیم. به همین دلیل به کمک و آسایش خاطر از جانب شما احتیاج داریم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

مردها اغلب درخواست زن ها مبتنی بر آسایش خاطر، احساس امنیت و عشق را با سرزنش و انتقاد اشتباه می گیرند.

کدامیک از رفتار مردها زن ها را دیوانه می سازد.

*هنگامی که نگران یا ناراحت هستیم برای ما سخنرانی می کنید یا ما را پند و اندرز می دهید.در حالیکه تنها چیزی که در این اوقات بدان نیاز داریم درک و محبت است.
*هنگامی که از شما می خواهیم ما را آرام کنید و به ما آسایش خاطر بدهید، خلاف آن را انجام می دهید و بدتر آن که ازما دور می شوید.
*ناراحتی ما را عکس العمل افراطی تلقی می کنید و نیاز ما را به حمایت نادیده می گیرید.
*از ما به این جهت که ناراحت هستیم.ناراحت و عصبانی می شوید و بدین ترتیب ما را ناراحت تر و چه بسا عصبانی می کنید.
*ما را سرزنش می کنید و برچسب زیاده از حد ضعیف یا محتاج و وابسته بودن به ما می زنید، تنها به این دلیل که از شما تقاضای آسایش خاطر کرده بودیم.
*احساسات ما را بی اهمیت تلقی می کنید و آنها را جدی نمی گیرید.
*منطقی و تحلیل گر می شوید. در حالی که تنها چیزی که ما به آن نیاز داریم عشق، مهربانی و ملایمت است.
چرا و چگونه آسایش خاطر ندادن به زن ها بدترین احساسات را در آنها تولید می کند.
*در این اوقات احساس رهاشدگی و محبوب نبودن می کنیم، زیرا به نیاز ما به آسایش خاطر با سردی و بی تفاوتی پاسخ می دهید.
*می ترسیم و احساس ناامنی می کنیم، زیرا به ما آسایش خاطر نمی دهید.
*پرتوقع، نق نقو و مستأصل جلوه می کنیم، زیرا ما را وادار می کنید برای اندکی آرامش به شما التماس کنیم.
*عصبی، تحریک پذیر و زودرنج می شویم، زیرا نیازها و درخواستهای ما را درک نمی کنید.
*افسرده می شویم زیرا در کنار شما احساس امنیت نمی کنیم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه به دنبال آرامش و آسایش خاطر به شما روی می آوریم و شما با سردی، بی تفاوتی، دوری یا عصبانیت به ما پاسخ می دهید، احساس می کنیم ناراحتی ما برای شما اهمیتی ندارد و شما دیگر دوستمان ندارید تا از ما حمایت کنید.
هر چه آسایش خاطر را از ما بیشتر دریغ کنید، ترس ما بیشتر می شود و در آن صورت نیاز ما به آسایش خاطر بیشتر می شود.

راه حل:

01 به خود یادآوری کنید که مجبور نیستید مارا نجات بدهید
یا مشکلات را حل کنید.ما تنها می خواهیم احساس کنیم که شما در کنار ما هستید و ما را تنها نمی گذارید. چنانچه ما را در آغوش بگیرید، ببوسید، و باما مهربان باشید (و نیز دیگر اشکال حمایت روحی و عاطفی)مرتکب هیچ اشتباهی نشده اید.چنانچه فکر می کنید برای حل مشکل ما راه حلی در اختیار دارید از ما بپرسید که آیا بدان نیازی داریم یا خیر.گاهی اوقات خواهیم دید که از توصیه ها، پیشنهادها و راه حلهای شما استقبال خواهیم کرد و گاهی اوقات نیز از این که نمی خواهیم با راه حل ومنطق یا مشکلاتمان مقابله کنیم، تعجب خواهید نمود.در این گونه اوقات تنها به شنونده بودن شما و حمایت روحی و عاطفی شما نیازمندیم.02 هرگاه از یک رفتار شما ناراحت شده ایم یا می گوییم که به آرامش و آسایش خاطر شما نیازمندیم، سعی کنید غرور خود را کنار بگذارید و به کمک ما بشتابید.تنها چیزی که دراین اوقات بدان نیاز داریم احساس مرتبط بودن و آرامش خیال است و هرگز نمی خواهیم شما را سرزنش کنیم یا گذشته ها را دوباره به میان بکشیم.
03به یاد داشته باشید:ارزشمندترین چیزی که در این اوقات برای ارائه به ما دارید عشق تان است نه راه حل و منطق تان.عشق و محبت شما این قدرت و توان را دارد که قلب ما را التیام بخشد و این با ارزش ترین از هر راه حل یا پیشنهادی است که در اختیار دارید.

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
در مقابل او شورش کنید

بارها از شما خواهش می کنیم که در مرتب نگه داشتن اتاق خواب به ما کمک کنید و لباس هایتان را سرجایشان بگذارید، اما شما به سادگی آن را فراموش می کنید یا نادیده می گیرید.
به شما می گوییم دوست نداریم مجلات مستهجن بخوانید یا فیلم های مبتذل تماشا کنید و اینکه از این کار شما ناراحت می شویم. اما شما می گویید که ما مادر شما نیستیم و دوست ندارید که ما به شما بگوییم چه کار بکنید و چه کار نکنید.
از شما می خواهیم شبهایی که دوست دارید تا دیروقت تلویزیون تماشا کنید به ما خبر بدهید و زودتر به ما «شب به خیر»بگویید تا ما تا دیروقت در بستر به انتظار شما بیدار نمانیم.اما شما ناراحت می شوید و می گویید که دوست ندارید یک یک حرکات و کارهای خود را به ما گزارش بدهید و برای آن ها اجازه بگیرید.
مردان عزیز:می دانم به این موضوع حساسیت زیادی دارید لذا سعی می کنم تا آنجایی که امکان دارد با ملایمت تمام آن را توضیح دهم.مردها بنابر غریزه نیاز دارند مستقل باشند و از اینکه آزادی و خودمختاری خود را از دست بدهند، می ترسند. می دانم اصلاً دوست ندارید به «زنی» جواب پس بدهید یا از دستورها و فرمان های او اطاعت کنید. از این که مرتباً به شما دستور بدهند بیزارید. اما حقیقت آن است که چنانچه می خواهید زن عاقل و مهربان خود را به یک دیوانه ی زنجیری تبدیل کنید، کافی است کنترل رابطه یا ازدواج خود را به دست بخش شورشی وجود خود بسپارید.
همین و بس. ممکن است در برابر من جبهه بگیرید و اطلاعات ارائه شده در این مقاله را نپذیرید. ممکن است در جایی از وجود خود احساس کنید از شما می خواهم که تسلیم شوید، غلام حلقه به گوش نامزد/همسرتان شوید و اجازه دهید شما را به بردگی بکشاند.هرگز این طور نیست. این از دست دادن آزادی نیست.بلکه آزاد شدن از شورشی و طغیان گر درون خودتان است که ممکن است زندگیتان را در دست خود گیرد.
اما این شورشی و سرکشی از کجا می آید؟ این شورشی از پسر کوچولوی درون هر مردی سرچشمه می گیرد که مجبور بوده است روزی پیوندهای عاطفی احساسی خود را با مادرش ببرد و مجدداً به عنوان موجودی مستقل و مجزا از مادرش دوباره تعریف کند تا مرد شود. این فرآیند جدایی چنانچه قرار باشد که پسر به مردی مستقل؛ خودمختار و سالم بدل شود کاملاً ضروری به حساب می آید و مقادیری رفتار شورشی را نیز در پی خواهد داشت. بالاخص این فرآیند در سالهای نوجوانی بیشتر صدق می کند که در آن میل و گرایش زیادی در پسر نوجوان وجود دارد که متفاوت از مادرش باشد و تولد دوباره ای به شخصیت واقعی و منحصر به فرد خویش به عنوان موجودی مجزا و مستقل بدهد.
پس مشکل در کجاست؟ خب، در بسیاری از پسرهای جوان این فرآیند جدایی و استقلال هرگز کامل نمی شود.گاهی اوقات بدان دلیل است که مادر اجازه ی این استقلال و جدایی را نمی دهد و بسیار کودک را کنترل می کند یا کاری می کند که کودک به دلیل این تمایز احساس گناه کند. گاهی اوقات به این دلیل است که پسر مجبور است نقش پدر فوت شده، غایب یا آزاررسان خود را برای خانواده بازی کند و از نقش حمایتگر برای مادر خود سر باز بزند و گاهی اوقات نیز بدان دلیل است که پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده به حدی نزدیک، صمیمی و قوی است که کودک به طوری ناخودآگاه همواره به مادر خود وابسته می ماند و این تمایز و استقلال هرگز اتفاق نمی افتد.
اما هنگامی که پسر جوان فرآیند جدایی و استقلال روحی و احساسی خود را از مادرش به پایان نمی برد، چه پیامدهایی انتظار او را می کشند؟ در این گونه اوقات این کار ناتمام را با زن های دیگر زندگی خود از قبیل همسر، نامزد و... از سر می گیرد و در مقابل هر چیز که به او احساس کنترل شدگی یا مغلوب بودن بدهد، شورش می کند.
حال ممکن است از خود سؤال کنید که آیا مردها آگاهانه این کار را می کنند یا خیر؟ پاسخ من به این پرسش این است که:«احتمالاً نه» چنانچه زنی مهربان و با احساس با چنین مردی که هنوز در مقابل زن های زندگی اش شورش می کند، ازدواج کند چه بر سر او خواهد آمد؟ از عصبانیت دیوانه خواهد شد!؟
مردان عزیز: از کجا می توانید بفهمید که آیا شما نیز یک شورشی هستید یا خیر؟ در زیر آزمونی وجود دارد که در تعیین این نکته به شما کمک خواهد کرد.(البته چنانچه مایل نیستید، مجبور نیستید به پرسشهای آن پاسخ دهید!)

آیا شما یک شورشی هستید؟

کدامیک از جملات زیر درست است و کدامیک نادرست؟
01 در جملاتی که برای توصیف زندگی عشقی تان به کار می برید، کلمات فشار و اجبار و الزام بیش از سایر کلمات دیگر به کار برده می شوند.برای نمونه:
«اینقدر مرا تحت فشار نگذار و الا می گذارم و می رم.»
«هر بار که خواسته ها و نیازهایت را با من در میان می گذاری احساس فشار، اجبار و الزام می کنم.»
«دوست ندارم منو مجبور کنی کارهایی رو که دوست ندارم انجام بدم:مثلاً خواندن این مقاله.»
02 هرگاه زنی از شما می خواهد کاری را انجام دهید، قویاً احساس می کنید که دوست دارید خلاف آن کار را انجام دهید.
03 شما از کلمه و واژه ی شورش و شورشی بیزارید و دوست دارید خود را مردی مستقل و قوی بدانید که هرگز مایل نیست تسلیم شده و به یک «زن ذلیل»تبدیل شود.
04 از این آزمون بدتان می آید.
خُب، مردان عزیز، چطور بود؟
چنانچه فکر می کنید آزمون فوق احمقانه بوده است و از فکر کردن به پاسخ پرسشهای آن سر باز زدید و حتی یک بار هم نخندیدید پس به شما تبریک می گویم. شما یک شورشی و طغیان گر حسابی و تمام عیارهستید!
حالا بیایید لحظه ای جدی به قضیه نگاه کنیم.زیرا در اینجا نکته ی مهمی وجود دارد که باید آن را یادآور شوم. مشکل شورشی بودن این است هر مراوده و تبادل کوچک، با نامزد/همسرتان را به نبرد خواسته ها تبدیل می کند.نبرد قدرتی که در آن شما مدام می خواهید استقلال و کنترل ناپذیری خود را به خودتان اثبات کنید. برای نمونه نامزد/همسرتان می گوید: «بیا آخر هفته بریم بیرون شهر.» و شما احساس می کنید مجبورید که حتماً با او مخالفت کنید و بگویید که مثلاً کار دارید هر چند که به طرزی پنهان خودتان نیز بدتان نمی آید که کمی استراحت یا تفریح کنید.همسرتان می گوید آمادگی دارد که با شما همبستر شود، اما شما به یکباره احساس خستگی یا بی علاقگی می کنید، هر چند که همین ده دقیقه پیش خودتان نیز می خواستید شروع کنید. نامزد/همسرتان از رفتار یکی از دوستان شما انتقاد می کند، اما شما به یکباره احساس می کنید که می خواهید از او دفاع کنید، گر چه پیش از آن که همسرتان چیزی بگوید، خودتان نیز از رفتار این دوست تان ناراحت شده بودید و با همسرتان هم عقیده بودید.
کدامیک از رفتار مردها، زن ها را دیوانه می سازد
* در برابر آنچه از شما خواسته بودیم که انجام دهید، مقاومت می ورزید و اغلب خلاف آن را انجام می دهید.
* با نظر یا عقیده ی ما مخالفت می کنید، تنها برای آنکه متفاوت باشید.
*درخواستهای ما را به عنوان فشار و اجبار تعبیر می کنید و با ناراحتی از دست ما از خود بیش از حد واکنش نشان می دهید.
*به عشق و علاقه و محبت ما مظنون هستید و اظهار عشق ما را به خود روش های فریبکارانه ای برای کنترل و سلطه جویی بر خودتان تصور می کنید.
*به توصیه ها، پیشنهادها، کمک ها و حمایتهای ما به گونه ای پاسخ می دهید که گویی تلاش های ما را برای کنترل کردن و سلطه بر شما صورت می گیرد و سپس گفته های ما را به حساب نمی آورید، هر چند هم که منطقی باشد.
*از آسایش خاطر دادن به ما خودداری می ورزید و عشق تمام و کمال خود را از ما دریغ می کنید.زیرا دوست ندارید از شما توقعی داشته باشیم یا احساس کنید که مجبورید ایفای نقش کنید.
چرا و چگونه شورشی بودن بدترین احساسات را در ما زن ها تولید می کند
*دراین گونه اوقات ما از شما می رنجیم و احساس محبوب نبودن می کنیم، زیرا ظاهراً این طور به نظر می رسد که مرتباً رو در روی ما می ایستید و جبهه می گیرید.
*احساس ناامنی و محتاج بودن می کنیم، زیرا شما عشق خود را از ما دریغ کرده اید.
*عصبی، مأیوس و سرخورده می شویم، زیرا در مقابل پیشنهادها یا پرس و جوهای ما از خود مقاومت نشان می دهید.
*احساس می کنیم مجبوریم در حق شما مادری کنیم، زیرا مانند یک پسر بچه ی شورشی رفتار می کنید.
*مغرض و بدجنس می شویم،زیرا احساس می کنیم ما را به یک نبرد قدرت کشانده اید.
*عصبانی، تحریک پذیر و سلطه جو می شویم، زیرا از انجام کوچکترین و ساده ترین کارهایی که برای حفظ رابطه مان ضروری است نیز سرباز می زنید.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه که مثل شورشی ها رفتار می کنید از ما یک دشمن می سازید.
هنگامی که مثل مادرتان با ما رفتار می کنید، مادری که باید استقلال و خودمختاری تان را از او پس بگیرید، بدترین احساسات را در ما زنده می کنید.هرچه بیشتر در مقابل ما و رابطه مقاومت بورزید، ما را بیشتر تخریب می کنید و به کابوس هایتان بیشتر تحقق می بخشید.

راه حل:

01 نبردهایتان را با دقت انتخاب کنید.در هر رابطه موقعیتها و زمان هایی وجود دارند که باید حدود و ثغوری را برای خود
تعریف کنید. پایتان را زمین بکوبید و مثلاً «نه» بگویید (اما نه در تمامی اوقات)به جای آن که به طور مستمر و مداوم در برابر تمامی درخواست ها و نیازهای نامزد/همسرتان از خود واکنش افراطی نشان دهید، مواقع و موقعیت هایی را انتخاب کنید که این نوع رفتار در آنها مناسب و منطقی باشد. ببینید کدام یک از مسائل و موضوعات برای شما مهمترند:وقت گذرانی با دوستانتان، تماشای تلویزیون، وقت آزاد در تنهایی بی آن که مزاحم تان شوند، عدم اجبار در برنامه ریزی برای تعطیلات آخر هفته و... و سپس بیاموزید که برای آنها با نامزد/همسرتان مذاکره کنید. نه اینکه به طور اتوماتیک در برابر حتی ساده ترین خواسته های او شورش کنید. در غیر این صورت رابطه یا ازدواج شما به میدان نبردی بدل می شود که مسلماً هر دو در آن مجروح و زخمی خواهید شد.
02 هرگاه در خود احساس سرکشی، طغیان و شورش می کنید، به خود یادآوری کنید که نیت نامزد/همسرتان این نیست که شما را کنترل کند و از شما یک پسربچه ی کوچک، مطیع و فرمانبردار بسازد، بلکه تلاش می کند با شما ارتباط برقرار سازد، مرتبط شود، افکار و احساساتش را بیان کند، نزدیکی و صمیمیت بیشتری ایجاد کند و تفاهم، هارمونی و هماهنگی بیشتری در زندگی تان بیافریند.
03 بر روی مسائل و موضوعات حل و فصل نشده ای که با مادرتان دارید کار کنید. آه، می دانم که این کار خیلی جالب و لذت بخش به نظر نمی رسد. اما چنانچه فکر می کنید که مسائل
ناتمام و احساسات حل و فصل نشده ای را با مادرتان دارید، ممکن است آنها را بر روی نامزد/همسر خود فرافکنی کنید.سعی کنید خود را از شرطی شدن های گذشته آزاد سازید.می توانید برای چند جلسه به یک مشاور یا روانکاو مراجعه کنید.به گروه درمانی های مردانه بپیوندید، با دیگر اعضای خانواده صحبت کنید.از هر چیز دیگری که بتواند به شما کمک کند از عکس العمل های خود چه درسطح درونی و چه در سطح بیرونی آگاه شوید و آنها را تعدیل سازید، استفاده کنید.