روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان
روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید
02 به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.

به شما می گوییم به چه نیاز داریم.شما به خودتان می گویید اهمیت چندانی ندارد. به شما می گوییم از رابطه مان راضی نیستیم و احساس خوشحالی نمی کنیم،اما شما آن را به حساب آن می گذارید که ما زیادی نق نقو و پرتوقع هستیم.
به شما توضیح می دهیم که هفته ی سختی را در پیش داشته ایم و به کمک و حمایت شما نیاز داریم، اما شما به کلی همه چیز را فراموش می کنید و حتی یک ذره هم از آنچه تقاضایش را کرده بودیم به ما نمی دهید.
نه تمام زن ها، اما بیشتر آنها با خوشحالی تمام داوطلبانه به مردی که آنها را خوشحال کند، امتیاز می دهند.هم زمان با جدی شدن رابطه، زن ها اطلاعات زیادی را درباره ی نیازها، خواسته ها، آنچه موجب احساس امنیت آنها می شود و آنچه ناراحت و عصبانی شان می سازد، در اختیار مرد زندگی شان قرار داده اند، اما برای آنکه مطمئن شوند حتماً آنها را به خوبی درک کرده اید، مجدداً نیز بارها و بارها به شما می گویند!اما در بیشتر اوقات شما مردان به ما گوش نمی دهید و تمامی آنچه را که آنها درباره ی نیازهایشان با شما در میان گذاشته بودند فراموش کرده یا نادیده می گیرید.
مردها شنونده ی خوبی نیستند.برای نمونه نامزد/همسرتان به شما می گوید که احساس می کند او را نادیده می گیرید.اما شما کوچکترین ترتیب اثری نمی دهید.روزها، هفته ها و ماهها نیز می گذرند، اما گویی هیچ چیزی به شما گفته نشده است.نامزد/همسرتان به شما می گوید بسیار خوشحال خواهد شد هنگامی که در سفر هستید به او زنگ بزنید، اما باز هم شما این کار را نمی کنید، به او یادآوری می کنید، چهارشنبه شب که کلاس دارید او مواظب باشد، بچه ها پیش از خواب زیاد تلویزیون تماشا نکنند تا بی خواب نشوند. چهارشنبه شب فرا می رسد. به خانه می رسید و می بینید که بچه ها هنوز نخوابیده اند و نحسی می کنند.تمامی این داستان ها از یک چیز حکایت می کنند: یا شما مردان به ما گوش نمی کنید یا این که به سادگی گفته هایمان را نادیده می گیرید.
اخیراً یکی از دوستانم به من تلفن زد و خبرهای تلخی را برایم تعریف کرد که به نحوی مطلوب این اشتباه مردان را و نیز پیامدهای بد آن را به تصویر می کشید.لیندا هیجده سال است که با شوهرش آیروینگ ازدواج کرده است. حاصل این ازدواج دو بچه است و همچنین ارتباطی بین آن دو که از چشم دوستان آنها ارتباط خوبی محسوب می شود.اما ظرف پنج سال گذشته لیندا احساس خوشحالی نمی کند.زیرا آیروینگ توجه زیادی به او ندارد و ظاهراً غرق دنیاهای خود، کار و نگرانی های شخصی خودش می باشد.گهگاه نیز افسرده و کج خلق می شود و خشم خود را بر روی لیندا و حتی بچه ها خالی می کند.عموماً نیز کنار او بودن و همنشینی با او چندان خوشایند نیست.لیندا و آیروینگ سالهاست که با یکدیگر رابطه ی جنسی نداشته اند و عملاً رابطه شان بسیار بد و از هم پاشیده شده است.
لیندا بارها سعی کرده است درباره ی مشکلات شان با آیروینگ صحبت کند. وی در ابتدا سعی می کرد با صحبت درباره ی احساساتش موضوع را پیش بکشد. اما آیروینگ سریعاً موضوع را عوض می کرد یا از اتاق بیرون می رفت. با گذشت زمان و تغییر نکردن اوضاع، لیندا به طرز فزاینده ای مأیوس و سرخورده شده بود و هرچند ماه یکبار به آیروینگ می گفت که باید درباره ی وضعیت شان با هم صحبت کنند.آیروینگ با بی میلی و اکراه قبول می کرد تا بنشیند و با لیندا صحبت کنند.اما هر بار، همان کار همیشگی اتفاق می افتاد. بدین معنا که لیندا عجز و ناله می کرد تا روی رابطه شان کار کنند اما آیروینگ روی کاناپه قوز کرده به دستهایش خیره می شد و چیزی نمی گفت. مدتها بدون تغییری سپری می شدند. لیندا به من گفت که ظرف نه ماه گذشته به جایی رسیده بود که مجبور شد آیروینگ را با به میان کشیده موضوع طلاق تهدید کند تا بلکه او را وادار سازد کاری کند ازدواج شان را نجات دهند.اما این کار نیز مؤثر واقع نشده بود.
یک روز، لیندا متوجه می شود که دیگر تاب تحمل ندارم و تصمیم می گیرد به آیروینگ بگوید می خواهد از او جدا شود.یک شب هنگامی که آیروینگ از سر کار به خانه می آید، می بیند که لیندا منتظر او نشسته است. در حالی که گریه می کند به او می گوید:«آیروینگ، خیلی سعی کردم اما دیگه خسته شده ام.فکر می کنم برای هر دوی ما بهتر است از هم جدا شویم. می خواهم که خانه را ترک کنی.»
آیروینگ در حالی که شوکه شده است می پرسد:«آیا هیچ می دانی چه می گویی؟ می خواهی از من جدا شوی؟ نمی توانم باور کنم.مگر چه اتفاقی افتاده است؟»
لیندا با تعجب می پرسد:«چه اتفاقی افتاده است؟ چطور می توانی بپرسی چه اتفاقی افتاده است؟ پنج سال است از تو می خواهم که بر روی رابطه مان کار کنیم. پنج سال است که به تو گفته ام احساس خوشبختی نمی کنم. اما مثل اینکه یک بار هم گوش نکردی!»
آیروینگ ملتمسانه می گوید: «چطور می توانی بدون اینکه فرصتی به من داده باشی یکباره مرا ترک کنی.این خیلی ناگهانی است.فکر نمی کنی قبلاً باید درباره اش فکر کنیم؟»
لیندا پاسخ می دهد:«صدها بار به تو فرصت دادم. شوخی می کنی که می گویی تعجب کرده ای. این چند سال کجا بودی؟»
در تمام طول مدتی که لیندا این داستان را برایم تعریف می کرد، گریه کرد. او گفت «بدترین قسمت داستان این است که آیروینگ واقعاً مرد خوبی است. تعجب آور است اما مثل اینکه او واقعاً تمام مدت این پنج سال هیچ یک از حرف های مرا نشنیده است اما چگونه می توانسته است هیچ یک از هشدارها و التماس های مرا نشنیده باشد؟»
پاسخ سؤال لیندا را به درستی نمی دانستم.شاید آیروینگ نیز مانند بسیاری از مردهای دیگر نمی خواسته و دوست نداشته است چیزهایی را بشنود که به او احساس شکست بدهند. شاید راه حلی برای مشکلات شان نداشته از این رو ناخودآگاه به این انتخاب دست زده بود که آنها را نادیده بگیرد. شاید هم شکایت های لیندا را خیلی جدی نگرفته و آنها را به حساب نق نقو بودن او گذاشته بود. اما به هر دلیل واقعیت این بود که شنونده ی خوبی نبود و بهایی که پرداخت نیز از دست دادن همسرش بود.
مردان عزیز: شاید همواره پیامدهای گوش ندادن شما به خواسته ها یا شکایتهای نامزد/همسرتان به این حد وخیم و جدی نباشند؛ یا حداقل در آینده ی نزدیک مخرب نباشند.
اما چرا باید ما زن ها را به جایی برسانید که نقطه ی برگشتی در کار نباشد؟ چرا باید احساسات ما را چنان وخیم، جنون آمیز و تهدید کننده کنید؟ چرا نباید به خود آیید و نیازهای ما را جدی بگیرید؟
و در نهایت از ما بیزار شوید و وادارمان سازید کاری کنیم که خودمان نیز از خودمان بیزار شویم؟
گاهی اوقات در سمینارهایم هنگامی که می خواهم درباره ی این موضوع با شنوندگان صحبت کنم،لطیفه ی زیر را برای آن ها نقل می کنم که طنز زیبایی در آن نهفته است:
زنی است که به مدت چهل سال با همسر خود ازدواج کرده است.
زن مدت سی سال آخر زندگی شان هفته ای یکبار شوهرش را تهدید کرده است که چنانچه تغییر نکند،از او جدا خواهد شد.یک روز شوهر به خانه آمده است و زن را در حال بستن چمدانهایش می بیند.از او می پرسد؟:
«چی شده! آیا مشکلی پیش آمده؟»
زن های حاضر داستان فوق را با «مزه» ارزیابی می کنند در حالی که مردها به ندرت به آن می خندند. بارها از خودم پرسیده ام که آیا به این دلیل است که متوجه موضوع لطیفه نمی شوند یا اینکه متوجه می شوند اما از آن خوششان نمی آید.مردان عزیز: تمامی چیزی که سعی در گفتن آن را دارم این است که:«هرگز زن را به حدی تحت فشار نگذارید تا مجبور شود شما را به جدایی تهدید کند یا به لحاظ جنسی نسبت به شما سرد شود یا به زن نق نقو و جیغ جیغویی بدل شود تا سرانجام شما به گوش دادن به گفته های او تن بدهید.
کدام یک از رفتارهای مردها زن ها را دیوانه می کند
*به گفته های ما صحه نمی گذارید یا آنها را احمقانه یا اشتباه می پندارید و سپس طوری رفتار می کنید که گویی منتظرید صحبت هایمان تمام شود تا فوراً آن را از گوش به درکنید.
*خواسته ها و نیازهای ما را بی جا تلقی می کنید یا آنها را وارد نمی دانید و با خودتان یا به ما می گویید که ما پرتوقع و زیاده خواه هستیم.
*تا آخرین لحظه خواسته های ما را به تعویق می اندازید.گویی می خواهید ببینید آیا می توانید ما را منحرف کنید یا سرانجام وادارمان سازید قید آنها را بزنیم یا نه.
*اهمیت خواسته ها و نیازهای ما را دست کم می گیرد و اینطور فکر می کنید که واقعاً مهم نیستند و لزومی ندارد آنها را برآورده سازید.
*طوری وانمود می کنید که به نیازهای ما گوش داده اید و می خواهید آنها را برآورده سازید، اما سپس کار خودتان را می کنید و همه چیز را نادیده می گیرید و تلاشی برای برآورده ساختن آنها نمی کنید.
چرا و چگونه گوش ندادن به زن ها و نادیده گرفتن نیازهایشان بدترین احساسات را در آنها تولید می کند
*در این گونه اوقات احساس ناامنی می کنیم و می ترسیم.زیرا احساس می کنیم به ما اهمیتی نمی دهید.
*نق نقو شده ایم و مدام از شما شکایت می کنیم.زیرا مجبوریم برای یک چیز مدام از شما خواهش کنیم.
*عصبانی شده از شما بیزار می شویم.زیرا شما احساسات ما را نادیده می گیرید.
*پرتوقع می شویم و شما را تهدید می کنیم.زیرا می خواهیم سرانجام به نحوی توجه شما را جلب کنیم.
*بدجنس و مغرض می شویم.زیرا متوجه می شویم عامدانه به ما بی توجهی می کنید.
*زودرنج، عصبی و تحریک پذیر می شویم.زیرا مدام نگرانیم که سرانجام به خواسته های ما ترتیب اثر خواهید داد یا نه.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه به ما گوش نمی کنید و نیازهای مان را نادیده می گیرید، احساس می کنیم که ما را دوست ندارید و ما را زیاد جدی نمی گیرید و نگران آثار آن بر روی احساسات ما و پیامدهایی که برای رابطه یا ازدواج مان خواهد داشت، نیستید. به طرز مضحکی هرچه دیرتر به نیازهای ما ترتیب اثر دهید، پرتوقع تر و نق نقوتر می شویم و راضی کردن ما برایتان مشکلتر خواهد شد.

راه حل:

01 به گفته ها،خواسته ها و نیازهای ما گوش کنید و آن را به چشم تضمینی برای رابطه بنگرید.ما به گفته هایمان و در میان گذاشتن خواسته هایمان با شما در واقع کلیدهای خوشحال ساختن خود را در اختیار شما قرار داده ایم و هنگامی که شما ما را خوشحال و راضی نگه می دارید، همسر به مراتب بهتری نیز برای شما خواهیم بود.
02 برای مدت یک هفته تنها بر روی یکی از نیازهای ما تمرکز کنید:صحبت بیشتر، گذران وقت بیشتر با بچه ها، جمع آوری کردن لباس های خودتان و...سپس سعی کنید اندکی از آن را برآورده سازید.
03 ما را جدی بگیرید.ما درگفته های خودجدی هستیم و چنانچه از شما خواسته ای داریم، به هیچ وجه احمقانه، یا از سر هوا و هوس نیست و برایمان بسیار نیز مهم است و این به آن دلیل است که شما برایمان مهم هستید.

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید

01 با او حرف نزنید.
02 به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.
03 در مقابل او شورش کنید.
04 هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.
05 با زن های دیگر گرم بگیرید.
06 از او فاصله بگیرید.
07 از او انتقاد کنید.
08 مبهم، ناواضح و دو پهلو صحبت کنید.
09 فراموشکار باشید و کارها را به تعویق بیاندازید.
010 به او بی توجهی نشان دهید.
011 از افکار و احساسات خود چیزی به او نگویید.
مردان عزیز:در ارائه ی اطلاعات زیر بسیار بی پرده و صریح بوده ام. امیدوارم این اطلاعات بتواند رفتارهای مخربی را که از شما سرزده است و تأثیر منفی ای را که بر روی زن زندگی تان می گذارد، به شما نشان بدهد. معتقدم بیشتر مردها از تأثیر نیرومند رفتار خود بر روی ما زن ها آگاهی ندارند و عکس العمل زنان خود را در برابر اینگونه رفتارها نیز درک نمی کنند. در اینجا مقصودم هرگز این نیست که مردها را بد جلوه دهم. بلکه تنها سعی دارم به شما کمک کنم ارتباط میان خود و نامزد/همسرتان را بهبود ببخشید.

01 با او حرف نزنید.

می خواهیم درباره ی بعضی از برنامه ریزی ها با شما صحبت کنیم، اما شما موضوع صحبت را عوض می کنید.
می خواهیم سر میز شام یا به هنگام رانندگی در ماشین با شما صحبت کنیم، اما شما کمی غرغر می کنید و به ندرت پاسخ می گویید.
می خواهیم درباره ی چیزی که ناراحت مان کرده است صحبتی را پیش بکشیم، اما شما می گویید که نمی خواهید درآن باره صحبتی بکنید.
مردها به راستی در صحبت نکردن درباره ی چیزی که دوست ندارند صحبت اش را کنند مهارت بسیار خاصی دارند.
مردان عزیز:می دانم الآن چه فکر می کنید.اصولاً طبیعت شما این نیست که خود را ابراز کنید.زیرا سروکله زدن با مسائل احساسی و روحی برایتان ساده و راحت نیست.به علاوه از ساکت بودن لذت می برید.به خصوص هنگامی که خسته یا نگران هستید و حوصله ی جواب دادن به کسی را نداشته باشید حتی زنی که دوستش دارید.هیچ یک از اینها اشکال محسوب نمی شوند. اما حقیقتی که وجود دارد این است که سکوت کردن و حرف نزدن با زن ها احساسات بدی را در آنها زنده می کند.
می توانم تصور کنم که چشمان خود را از ناراحتی به این سو و آن سو می چرخانید و زیر لب می گویید:«بفرمایید باز شروع شد، سخنرانی در باره ی اینکه چرا باید بیشتر صحبت کنیم.»
خب، متأسفانه بله.زیرا واقعاً صحت دارد. اولین مورد لیست نیز همین است. چرا که یکی از غالب ترین و رایج ترین شکایتهای زن ها از مردها نیز همین است.
عده ای از مردها به اعتراض می گویند:«منظورتان چیست؟ من همیشه با همسرم در حال صحبت کردن هستم.»
لازم می بینم که بگویم که در اینجا منظور ما صحبت درباره ی هوا، اخبار روز، بچه ها یا دیگر موضوعات بچه ها یا دیگر موضوعات معمولی نیست. بلکه منظور پاسخ به نیاز زن برای صحبت درباره ی موضوعی مشخص و خاص است که ذهن او را به خود مشغول ساخته است.حال چه برنامه ریزی برای آینده باشد، چه پرداختن به مسئله یا مشکلی و چه صحبت کردن در باره ی رابطه تان.
در زیر برخی از اشتباهات مردان در این باره و پاسخ های ناخوشایند احتمالی از جانب زن ها آورده شده اند.

کدامیک از رفتارهای مردان زن ها را دیوانه می سازد

*هنگامی که موضوعی را پیش می کشیم که دوست ندارید در باره ی آن صحبت کنید، هیچگونه پاسخی نمی دهید، ساکت می مانید یا یکی دو کلمه می گویید، اما عملاً گفته ی ما را نشنیده می گیرید.
*از دست ما به این دلیل که می خواهیم درباره ی چیزی صحبت کنیم، عصبانی می شوید و کاری می کنید احساس حماقت کنیم و ما را تحت فشار می گذارید یا می ترسانید که قید آن را بزنیم.
*از زیر صحبت کردن در می روید.یا به هنگام پاسخ دادن طفره می روید و هیچگونه بازتاب یا اطلاعات واقعی و عمل درآن باره به ما نمی دهید.
*وسط صحبت کردن بلند می شوید و کار دیگری را انجام می دهید.مثلاً تلویزیون تماشا می کنید، با کامپیوترتان ور می روید، به روزنامه ی روی میز نگاهی می اندازید و عملاً به این طریق مکالمه را پایان می دهید.
*می گویید که بعداً درباره اش صحبت خواهید کرد، اما هرگز پی آن را نمی گیرد و موضوع را مجدداً مطرح نمی کنید و هنگامی که ما مجدداً آن را پیش می کشیم دوباره طفره می روید.
*به ما نمی گویید چه چیزی شما را ناراحت کرده است و در عوض فاصله می گیرید،خاموش می شوید و از ما دوری می کنید.

چگونه صحبت نکردن احساسات بدی را در زن ها رقم می زند

*در این گونه اوقات ما زن ها مضطرب و نگران می شویم و می ترسیم که مبادا احساساتی را تجربه می کنید که نمی خواهید به ما بگویید.
*احساس ناامنی می کنیم، زیرا اطلاعات لازم را در دست نداریم و نیز به این دلیل که احساس می کنیم که صحبت کردن با ما برایتان اهمیت ندارد.
*احساس نیازمند بودن و محتاج بودن می کنیم، زیرا شما ما را مرتباً پس می زنید و رد می کنید.
*سعی می کنیم شما را وادار سازیم با ما صحبت کنید، لذا زورگو و لجباز جلوه می کنیم.
*با مطرح کردن دوباره و دوباره ی آن موضوع نق نقو و پرتوقع جلوه می کنیم.
*به این امید که سرانجام شما را وادار سازیم به ما پاسخ گویید، وسواسی جلوه می کنیم.
نهایتاً نیز از اینکه به نیازها و خواسته های ما اهمیت نمی دهید از شما عصبانی و بیزار می شویم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامی که با ما صحبت نمی کنید یا به حرف های ما پاسخ نمی دهید، احساس محبوب نبودن و مهم بودن می کنیم. می دانیم که صحبت کردن همیشه برای شما ساده و راحت نیست، اما پیامدهای صحبت نکردن حتی به مراتب نیز بدتر خواهد بود.

راه حل:

01 هنگامی که در مقابل از خود واکنش نشان می دهید، به خود یادآوری کنید که اصرار نامزد/همسرتان در صحبت با شما از سر کنترل کردن و سلطه جویی نیست، بلکه تلاشی است برای برقراری ارتباط و مرتبط شدن با شما.
02 سکوت اختیار نکنید.به این نیاز ما که با شما صحبت کنیم، صحه بگذارید و چنانچه در همان لحظه نمی توانید این کار را بکنید، وقتی را معین کنید که بعداً حتماً این کار را بکنید.
03 به یاد داشته باشید که هر چه بیشتر آن را به تعویق بیندازید و به بعد موکول کنید، برایتان مشکل تر خواهد شد. حال چه برنامه ریزی باشد چه رسیدگی به مسئله،چه مشکل کوچک و ظریف.به خود بگویید که هر چه زودتر به آن رسیدگی کنید، متحمل درد و رنج کمتری خواهید شد.