روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان
روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان

ترس از ایدز در مطب دندانپزشکی

ترس از ایدز در مطب دندانپزشکی
 آیا ممکن است انجام درمان‌های دندان‌پزشکی، شما را در معرض خطر ابتلا به بیماری ایدز قرار دهد؟
   در پاسخ به پرسش بالا باید راه‌های انتقال ویروس HIV (عامل بیماری ایدز) را با هم مرور کنیم: تماس جنسی، انتقال از مادر آلوده به جنین، انتقال از طریق خون آلوده و انتقال از معتادان تزریقی. با توجه به شرایط محیط دندان‌پزشکی تنها راه احتمالی برای ابتلای شما به این ویروس، ورود ویروس از راه تماس وسیله آلوده با خون است. آگاهی شما از آنچه در پشت‌پرده مطب‌های دندان‌پزشکی می‌گذرد، می‌تواند کمک موثری باشد برای رسیدن به پاسخ این سوال.
 وسایل و تجهیزات دندان‌پزشکی را می‌توانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
 • تجهیزاتی که در ارتباط مستقیم با دهان و دندان شما نیستند؛ مانند صندلی دندان‌پزشکی. این وسایل معمولا پس از انجام کار هر بیمار با محلول‌های مخصوص ضدعفونی می‌شوند.
 • وسایلی که در ارتباط مستقیم با دهان و دندان شما هستند. این وسایل در صورت آلودگی به ویروس ایدز می‌توانند برای شما خطرساز باشند. این وسایل در تمامی مطب‌های دندان‌پزشکی یا به صورت یکبار مصرف استفاده می‌شوند؛ مانند سرسوزن تزریق و کارپول‌های بی‌حسی و یا در شرایط مخصوص استریل می‌شوند؛ مانند فرزهای تراش دندان و وسایل مخصوص کشیدن دندان. استریل کردن وسایل با استفاده از گرمای خشک (فور) یا گرمای مرطوب (اتوکلاو) انجام می‌شود. در این دستگاه‌ها وسایل در دمای مشخص و به مدت معینی قرار می‌گیرند. گرمای تولید شده تمامی باکتری‌ها و ویروس‌های احتمالی، از جمله ویروس عامل بیماری ایدز را از بین می‌برد و استفاده مجدد دندان‌پزشک از آنها برای شما خطری در بر نخواهد داشت.
 از کجا مطمئن باشیم که دندان‌پزشک وسایل را استریل می‌کند؟
 
 در حقیقت راهی برای اطمینان از این موضوع وجود ندارد! حتی توجه به ظاهر شیک و پاکیزگی مطب نمی‌تواند شما را از این نکته مطمئن کند، اما شاید یادآوری 3 نکته باعث شود نگرانی شما کمی برطرف شود:
 اول، خود دندان‌پزشکان به دلیل برخورد هرروزه با بیمارانی که احتمال آلودگی آنها به ویروس ایدز وجود دارد، بیشتر از هر فرد دیگری در معرض آلودگی هستند. پس اگر فرض کنیم دندان‌پزشک نگران سلامت خودش هست، می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که دیگران نیز در حاشیه امنیت قرار دارند.
 دوم، دندان‌پزشک، نه به عنوان کسی که پیش از آغاز کار طبابت در برابر قرآن سوگند یاد کرده که حافظ جان و مال و ناموس بیماران خود باشد بلکه به عنوان یک انسان با وجدان، هیچ گاه سهل‌انگاری‌ای که موجب به خطر افتادن جان هم‌نوع خود است را انجام نخواهد داد.
 سوم اینکه تمامی مراکز دندان‌پزشکی ملزم به پیروی از دستورالعمل‌های وزارت بهداشت در زمینه کنترل عفونت و رعایت نکات پیشگیرانه هستند و بازرسان وزارت بهداشت به‌شکل مستمر بر رعایت این نکات نظارت می‌کنند.
 
حرف آخر
 
 ویروس HIV مانند ویروس سرماخوردگی یا آنفلوآنزا نیست که یک یا دو روز پس از آلودگی، تظاهرات بالینی آن آشکار شود. ویروس HIV پس از ورود به بدن میزبان، دست کم بین 1 تا 10 سال نهفته می‌ماند. پس ساده‌انگارانه است اگر باور کنیم کسی با قطعیت ادعا کند که نزدیک به یک دهه پیش، دقیقا چگونه و توسط چه کسی به این ویروس مبتلا شده است. ضمن اینکه مسوولان وزارت بهداشت اعلام کرده‌اند تا امروز هیچ مورد اثبات‌شده‌ای از ابتلای یک‌نفر به ویروس ایدز در اثر انجام درمان‌های دندان‌پزشکی در ایران گزارش نشده است. بنابراین از این پس با شنیدن خبر ابتلا به ایدز مردی که یک هفته قبل به دندان‌پزشک مراجعه کرده است، به درمان‌های دندان‌پزشکی بدگمان نشوید و به دندان‌پزشک‌تان اطمینان داشته باشید.

آیا خانم ها حسودند ؟!

آیا خانم ها حسودند ؟!
 اگر تا کنون حس حسادت نسبت به چیزی داشتید، یا به عبارتی اگر واقعاً یک چنین حسی کرده باشید، آنوقت دقیقاً متوجه می‌شوید که منظور من چیست. قلبتان آنقدر تند می‌زند که گویی می‌خواهد از سینه تان جدا شود. نفستان در سینه حبس میشود و ترس تمام وجودتان را فرا می‌گیرد. حسادت نه تنها می‌تواند عزت نفس را در وجود شما بکشد، بلکه اجازه نمی دهد بدن شما به صورت نرمال واکنش نشان داده و عملکرد روزانه طبیعی خود را دنبال کند. حسادت می‌تواند روابط را از هم بپاشاند و خانواده‌ها را نابود کند.
برای بیشتر خانم‌ها حسادت به صورت یک حس همیشگی در می‌آید و به مرور زمان تبدیل به یک بیماری مزمن می‌شود. زمانیکه این حس به آنها حمله می‌کند، هیچ گونه کنترل و قدرتی بر روی آن ندارند.
سایت اینترنتی اعتماد به نفس برای خانم‌ها تحقیقات متعددی را بر روی 50,000 زن انجام داده که در این میان نیمی از آنها با قاطعیت تمام اظهار داشته اند که حس حسادت در آنها وجود دارد. به هر حال اگر یک خانم باشید به احتمال 50-50 قادر هستید که این حس را در وجود خود نابود کنید.
یکی از موارد جالب در مورد حسادت این است که مقوله حسادت هر روزه در حال رایج‌تر شدن می‌باشد، اما حتی اگر مانند بیماری به نظر برسد، باید توجه داشت که یک بیماری به حساب نمی‌آید. شما مانند بیماری نمی‌توانید آنرا از کس دیگری بگیرید و از دیگران به شما سرایت نمی کند. اما چرا در حال حاضر حسادت شایع‌تر از گذشته است؟
 خانم‌ها به خصوص در جوامع غربی اخیراً تغییرات و تحولات اجتماعی قابل توجهی را در حال تجربه کردن هستند. خانم‌ها در حال حاضر موقعیت‌های زیادی را برای پیشرفت و ترقی در برابر خود دارند که در طول تاریخ بی‌نظیر بوده است. در یک کلام می‌توان گفت که خانم‌ها به طور کلی انتخاب‌های بی‌سابقه‌ای را در زندگی پیش روی خود می‌بینند.
 حتی خانم‌هایی که از دنیای جنسی به دور هستند باز هم این حق را دارند که شریکی رمانتیک مطابق با آنچه خودشان می‌خواهند انتخاب کنند. آنها می‌توانند انتخاب کنند که با چه کسی و برای چه مدت زمانی ارتباط برقرار کنند. آنها می‌توانند انتخاب کنند که مادر شوند و یا کار کنند، و حتی می‌توانند هر دوی این موارد را در کنار هم داشته باشند؛ اما چرا برخی از خانم‌ها توانایی بزرگداشت چنین موقعیت مناسبی که در پیش رویشان قرار گرفته است را ندارند؟ چرا به جای اینکه احساس قدرت کنند باز هم برخی از آنها تصور می‌کنند که ناامن هستند، در دام گرفتار می‌شوند و می‌ترسند؟ دلیلش این است که وقتی قدرت انتخاب کردن به میان می‌آید، میزان انتخاب‌ها زیاد می‌شود و در این حالت خانم‌ها قدرت انتخاب کردنشان را از دست می‌دهند.
 این حقیقت ساده می‌تواند به شما کمک کند تا در دور تسلسل حسادت گرفتار نشوید؛ اما شما باید این قدرت را در وجود خود افزایش دهید. در عین حال باید به این نکته توجه داشته باشید که تنها با خواندن لغات و کلمات به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسید.
 در این میان شما نیاز به شجاعت نیز دارید. خانم‌هایی که نمی توانند خودشان را با مبحث "از دست دادن" تطبیق دهند، معمولاً در ردیف انسان‌های حسود قرار می‌گیرند. حسادت زمانی در وجود شما ایجاد می‌شود که خودتان را در موقعیتی ببینید که در حال از دست دادن چیزی هستید که برایتان ارزشمند بوده است و یا چیزی را که مال شما بوده از شما بگیرند.
 اما زمانی که حس حسادت به شما دست می‌دهد، چه اتفاقی می‌افتد؟ احساسات شما سبب بروز چه نوع رفتاری در شما می‌شوند؟ شما دیگر دوست داشتنی نخواهید بود، بیش از اندازه و به صورت غیر منطقی متوقع می‌شوید، توانایی اعتماد کردن به دیگران را از دست می‌دهید، و در حقیقت می‌توان گفت که هر چیزی که می‌خواهید باشید درست در نقطه‌ی عکس آن قرار می‌گیرید و تبدیل به شخصی می‌شوید که اصلاً دلتان نمی‌خواهد باشید. رفتارتان تاثیر عکسی بر روی اطرافیان می‌گذارد و زمانیکه کاری را انجام می‌دهید تا به نتیجه‌ی خاصی برسید، دقیقاً به نقطه عکس آن نتیجه می‌رسید. حسادت سبب می‌شود تمام چیزهایی را که قصد دارید از آنها محافظت کنید، از دست بدهید.
 از سوی دیگر خانم‌هایی که می‌توانند قبول کنند که همیشه احتمال از دست دادن وجود دارد، می‌توانند خیلی راحت‌تر بر مشکلات خود غلبه کرده و از توانایی‌ها و داشته‌های خود به بهترین نحو استفاده کنند. به جای اینکه ناراحت این امر باشند که ممکن است زمانی شغل، دوست و یا چیز دیگری را از دست دهند، تمام حواس خود را بر روی این مطلب متمرکز می‌کنند که از لحظه‌هایی که در آن شغل هستند و یا از زمانی که با آن فرد بخصوص هستند، بیشترین لذت را ببرند. این نوع نگرش، خانم‌های حسود را از خانم‌های غیر حسود جدا می‌کند. این نگرش جالبی است و به راحتی می‌تواند نظر دیگران را به شما جلب کند.
 از این گذشته زمانیکه دیگران چنین خصیصه‌ی اخلاقی جذابی را در وجود شما کشف کنند، دیگر به راحتی از شما جدا نخواهند شد.
 
گام بعدی برای خانم‌های حسود . . . .
 
 باید بپذیرید که شما هم انسان هستید و قبول کنید که نمی‌توانید کل دنیا را مجاب کنید که مطابق میلتان عمل کند. با این وجود باید توجه داشته باشید که:
 . حق انتخاب دارید
 . می‌توانید بر روی دیگران تاثیر گذار واقع شوید (اما نه اینکه بخواهید آنها را کنترل کنید.)
 . اگر هشیارانه انتخاب کنید و تاثیر مثبت بگذارید، احتمال ایجاد حس اعتماد به نفس، امنیت و ارزش به بالاترن میزان خود افزایش پیدا می‌کند.
 شما به عنوان یک زن، توانایی‌هایتان خیلی بالاتر از آن چیزی است که فکرش را می‌کنید. هر لحظه این حقیقت را در ذهن خود مرور کنید و آنرا با خود تکرار نمایید. اگر می‌خواهید این مطلب همواره در ذهنتان باشد می‌توانید بر روی یک تکه کاغذ بنوسید "من از عهده‌ی همه کارها بر می‌آیم" یا می‌توانید آنرا با رژ لب بر روی آینه‌ای که هر روز خودتان را در آن نگاه می‌کنید، بنویسید!
 مسئولیت کامل این حس را به عهده بگیرید. هیچ کس مسبب آن نیست، جز خود شما؛ و اگر قرار است تنها یک نکته از این مقاله در ذهنتان باقی بماند این مطلب را به خاطر بسپارید: اگر اجازه دهید حسادت بر شما غلبه کند، همیشه چیزی را که در تلاش برای محافظت از آن هستید، از دست خواهید داد.
 هیچ شکی وجود ندارد – حسادت امری پوچ و بی‌اساس است.

آنچه زن ها از شنیدن آن ها بیزارند و آنچه دوست دارند بشنوند.

آنچه زن ها از شنیدن آن ها بیزارند و آنچه دوست دارند بشنوند.
خانم های عزیز: چند بار اتفاق افتاده است که بامرد زندگی تان مشغول صحبت باشید و او به یکباره چیزی بگوید که براستی عمیقاً شما را ناراحت یا عصبانی کرده باشد؛ اماخود او نیز اصلاً متوجه نباشد که چرا اینقدر شما را ناراحت و عصبانی کرده است؟ با ناباوری از شما می پرسد: «مگر من چی گفتم؟» یا «چه حرف بدی زدم؟» و شما پیش خودتان فکر می کنید: «چطور می تواند تا این حد از مرحله پرت باشد؟» «چطور متوجه نیست که چه می گوید؟» زنان دیگر معمولاً خیلی خوب متوجه منظور شما می شوند و شما را درک می کنند. داستان را برای هر زنی که تعریف کنید، براحتی با آن ارتباط برقرار خواهد کرد. اما چرا خود مردها متوجه نیستند که گاهی اوقات حرفهایی می زنند که زن ها از شنیدن آن بیزارند؟
اکنون، حالت دیگری را در نظر بگیرید. فرض کنید از نامزد/همسر خود می خواهید که ای کاش عشق خود را بیشتر با کلمات و واژه ها بیان می کرد که در آن صورت می توانست شما را واقعاً خوشحال کند او درحالی که گیج و مبهوت شده است از شما می پرسد: «می خواهی چه چیزی از من بشنوی؟ دوست داری چی بگم؟» شما پاسخ می دهید: «خب، راستش، حرفهای قشنگ و رمانتیک.» او به شما زل می زند و می گوید: «مثلاً چی؟» همین که آن جمله را از او می شنوید توی دلتان خالی می شود و از او مأیوس می شوید؛ زیرا می بینید که اصلاً نمی داند درباره ی چه چیزی با او حرف می زنید. با حیرت از خودتان می پرسید: «چطور نمی داند من چه چیزهایی دوست دارم بشنوم؟»
خب، خانم های عزیز:این مقاله پاسخی است به دعاها و راز و نیازهای شما! بنا به درخواست هزاران زن لیستی را تهیه کرده ام که در روابط شما با مردها بسیار مفید و مؤثر واقع خواهد شد. این لیست حاوی آن مواردی است که زن ها از شنیدن آن بیزارند و نیز آنچه دوست دارند بشنوند. شاید بهتر باشد که این لیست را به هر پسری که به سن بلوغ می رسد بدهند تا بتواند همگی موارد آن را از بر کند تا در آینده به زن مورد علاقه ی خود آسیب و لطمه ی روحی وارد نکند!؟ البته این را خیلی جدی نمی گویم. اما فکر بسیار خوبی است چنانچه این لیست را به هر مردی که دوستش دارید و هر مردی که زنی را دوست دارد نشان دهید.
در ابتد با مواردی که زن ها از شنیدن آن بیزارند شروع کرده ام. آن گاه پس از هر مورد توضیح داده ام. که چرا زن ها از شنیدن این عبارت بدشان می آید. تا مردها درک کنند چه کار می کنند که تا زنشان را عصبی و کفری می سازد. سپس در ادامه به آنچه زن ها دوست دارند بشوند و سپس دلایل این که این عبارات دل ما را آب می کند، پرداخته ام. از این
بگذریم که این عبارات علاوه بر آن ما را در شرایط بسیار مطلوبی برای ارتباط رمانتیک (ترجمه برای مردان: عمل جنسی!) قرارمی دهند. سعی کرده ام تا حد ممکن موارد بیشتری را براساس شکایت ها و درخواست هایی که از زن ها شنیده ام در این لیست بگنجانم. با این حال مطمئنم که هر یک از شما موارد مشخص خود را نیز می توانید به این لیست اضافه کنید. توصیه می کنم این موارد را حتماً به لیست اضافه کنید و آنها را با نامزد/همسر خود در میان بگذارید.
زنان عزیز:چنانچه نامزد/همسرتان مخالفتی ندارد می توانید این مقاله را به همراه یکدیگر بخوانید.می تواند بسیار سرگرم کننده باشد. به علاوه اینکه در حین مطالعه هرجا که لازم دیدید می توانید اشارات شخصی خود را نیز اضافه کنید. زن ها در عین حال از مطالعه ی لیست اول به همراه زنان دیگر لذت بسیاری می برند. دلیل آن را بعداً هنگامی که به مطالعه ی لیست اول پرداختید، خواهید دید.
مردان عزیز: هم اکنون در آستانه ی دریافت اطلاعاتی بسیار گرانبها هستید! در ارائه ی این لیست از ادای توضیحات و اطلاعات به هیچ وجه دریغ نکرده ام زیرا براستی خواهان آنم تا آنچه را که زن ها تلاش می کنند به شما بگویند، درک کنید.به منظور اصلاح و بهبود فوری زندگی عشقی و نیز زندگی جنسی خود، به شما پیشنهاد می کنم تمامی موارد لیست اول را از دایره ی لغات و واژگان خود حذف کنید و سپس فوراً تمامی موارد لیست دوم را درمکالمات و گفت و گوهای روزمره ی خود با زن زندگی تان بگنجانید.

«آنچه زن ها از شنیدن آن بیزارند»

*آنچه مردها می گویند تا احساسات ما را کم اهمیت جلوه دهند.
*آنچه مردها می گویند تا از صحبت کردن و برقراری ارتباط با ما سرباز بزنند.
*آنچه مردها می گویند تا مکالمه وگفت و گو با ما را متوقف کنند.
*آنچه مردها می گویند تا خود را متعهد و پای بند چیزی نکنند و بتواند آزاد باشند.»
*پتک های کلامی:مسئولیت گفتن این جملات با خودتان است.
بدترین پتک
آنچه مردها می گویند تا احساسات ما را کم اهمیت جلوه دهند
جمله/عبارت:آروم باش
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
گفتن این جمله:«آروم باش» به یک زن درست مانند این است که ما زن ها در مطب دکتر متخصص زنان باشیم و بخواهند با «فورسپس»(5) ما را معاینه کنند!/این یک روش تضمینی است برای آن که ما را آرامش خود را از دست بدهیم.لحظه ای که این جمله به گوش ما برسد فشار و اضطراب ما را بالامی برد. هنگامی که به ما دستور می دهید آرام باشیم، برای ما به این معنا است که احتمالاً فکر می کنید زیادی از خود واکنش نشان می دهیم، از هم پاشیده و غیرمنطقی شده ایم و نمی توانیم از پس چیزی برآییم. از آن بالاتر از این کار بوی فخرفروشی می آید.
جمله/عبارت: سخت نگیر!
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
بی اعتنای و بی تفاوتی تا چه حد!؟ این جمله اهمیت احساسات ما و نیز آنچه را که درباره اش صحبت یا مذاکره می کنیم کوچک جلوه می دهد و ضمناً به این معناست که زیادی موضوع را جدی و مشکل گرفته ایم. ترجمه:«نمی خواهم درباره این موضوع با تو هیچ صحبتی بکنم.» پاسخ ما:«خودت سخت نگیر.ما فقط می خواهیم صحبت کنیم نه اینکه روی شما عمل جراحی قلب باز انجام دهیم!»
جمله/عبارت:به اعصابت مسلط باش
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
درست مانند «آروم باش» و «سخت نگیر» حتی به مراتب بدتر! این احساس به ما دست می دهد که گویی به ما برچسب بیمار روانی زده اید. «خانم جونز، به اعصاب خودتون مسلط باشین الآن می گم آرام بخش بهتون تزریق کنن!» هی، تنها اگر کمی با ما درباره ی آنچه آزارمان می دهد حرف بزنید آرام خواهیم شد! روشن شد؟!
هنگامی که به ما می گویید «بر اعصاب خودت مسلط باش» برای ما به این معناست که از کاهی کوهی ساخته ایم.خب،مردان عزیز: چه فکر می کنید؟ اگر می خواهیم درآن باره صحبت کنیم پس حتماً موضوع مهمی است.
جمله/عبارت:داری دوباره جوش می آوری
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
به راستی مضحک است. هنگامی که از آنچه می گوییم خوشتان نمی آید می گویید: «داری جوش می آوری» اما چنانچه در باره این که چه رئیس بدی دارید که به شما اضافه حقوق نداده مدام صحبت کنیم و در دفاع از شما از او شکایت کنیم، هرگز فکر نمی کنید که زیادی داریم جوش می آوریم!؟
آنچه از نظر شما واکنش اضافی و نامتناسب به شمار می رود از نظر ما تنها یک واکنش است. اما احساسات و عواطفی را در خود تجربه کرده ایم وتنها می خواهیم آن ها را ابراز کنیم.راستی، چنانچه به ما بگویید: «داری دوباره جوش می آوری» آن وقت خواهید دید که جوش آورده ایم!
جمله/عبارت:داری از کوره در می روی
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
قبل از آن که این را بگویید به راستی طبیعی هستیم و حالمان خوب است. اما به محض آنکه این را بگویید، قطعاً یک قدم ما را به جنون و دیوانگی نزدیک تر می کنید!
مردان عزیز: فکر کنم تعریف شما از در رفتن از کوره، زمانی باشد که صدای ما از حد یک زمزمه و نجوا بالاتر برود یا مثلاً یک قطره اشک از چشمان ما بچکد. درست مانند این که هرگاه از لوستر جدید که خریده ایم خوش تان نیامده باشد شما را متهم کنیم که بیش از حد بی احساس و بدسلیقه هستید و مطمئناً می خواهید با این کار ما را اذیت کنید. ببینید، ما خودمان می دانیم که به دیوانگی و جنون نزدیک شده ایم. اما باور کنید هرگاه ما این جمله را از شما می شنویم اصلاً ارزیابی درستی ندارید.با وجود این چنانچه اصرار دارید که حق با شماست در آن صورت شاهد نمایش زیبا و مؤثری از دیوانگی نیز خواهید بود!
جمله/عبارت: «اینقدر بچه نشو» «احمق نشو» «زیاد احساساتی/خیالاتی شده ای» «خیلی احساس ناامنی داری»
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
خدای من!از راهنمایی ها و دلسوزی های شما متشکریم. حال، خیلی حالمان بهتر شد. شما با این گفته های تان ما را از بدبختی و فلاکتی که در آن غوطه ور بودیم، نجات دادید. چطور نمی توانستیم ببینیم که تا این حد احمق هستیم!؟!؟
مردان عزیز: هنگامی که چنین چیزهایی را به ما می گویید واقعاً انتظار دارید چه پاسخی از ما بشنوید؟ اساساً جملاتی از این قبیل همگی توهین و بی احترام تلقی می شوند و بسیار ناراحت کننده اند و موجب رنجش ما می شوند که ببینیم مردی که دوستش داریم، رودر رو به ما توهین می کند.
جمله/عبارت:یه نفس عمیق بکش
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
منظورتان از گفتن این جمله که: «نفس بکش» چیست؟ مرگ ما نفس نمی کشیم؟ ما نه تنها نفس می کشیم، بلکه بسیار تند هم نفس می کشیم زیرا خیلی از دست شما و زبان تان عصبانی هستیم! ما زن ها از شنیدن این جمله از شما مردها بیزاریم.این
جمله خیلی خودپسندانه و افاده ای است. گویی مربی روحی عرفانی ما هستید یا مثلاً استاد «ذن» هستید که می گویید «نفس عمیق بکش!» هی، شنیدن این جمله از کسی مثل مربی یوگا یا مربی «لاماز» در «کلاس های زایمان و وضع حمل» کاملاً طبیعی است. اما خواهش می کنم هنگامی که می خواهیم درباره ی چیزی که ناراحت مان کرده است با شما صحبت کنیم، این جمله را به ما نگویید. درعوض سعی کنید کمی به آنچه به شما می گوییم گوش کنید.
جمله/عبارت:احتمالاً باز وقت دوره ی ماهانه ی توست.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
شاید بتوان عادت ماهانه ی زنان را «سندرم ترحم و بنده نوازی مذکر» نامید!؟ بیماری ای مزمن که زن ها به طور مرتب ماهانه به آن مبتلا می شوند. به خصوص هر گاه جملاتی تمسخرآمیز نظیر این جملات را می شنوند!؟
بسیار خب، لازم نیست برنجید. این کاملاً درست است که ما زن ها گاهی اوقات دستخوش تغییرات هورمونی می شویم. اما این درست نیست که عصبانیت یا ناراحتی ما از شما منشأ فیزیکی و جسمانی دارد. این بهانه ای سطح پایین و غیرمنطقی از جانب مردها است برای فرار کردن از حرف زدن با ما.
آنچه مردها می گویند تا از صحبت کردن و برقراری ارتباط با ما سرباز بزنند.
جمله/عبارت: دوست ندارم درباره ی آن صحبت کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
خب، ما زن ها نیز دوست نداریم ظرف ها را بشوییم، توالت را فرچه بکشیم، صدای بلند تلویزیون را که مسابقه ی ورزشی پخش می کند تحمل کنیم، پوشک بچه را عوض کنیم، و بسیاری کارهای ناخوشایند دیگر را نیز انجام دهیم. اما به هر حال هر طور که بشود این کارها را انجام می دهیم. حال شما دوست ندارید درباره ی آن صحبت کنید؟ خیلی بد شد. زیرا ما زن ها دوست داریم صحبت کنیم. آیا به راستی این مردها هستند که باید حرف اول و آخر را در رابطه بزنند و زن ها زیردست هستند؟
هرگاه این حرف از دهان مردی بیرون می آید انگار که محکم توی صورت ما کوبیده باشد. گویی به ما گفته باشید: «احساس شما برای ما اهمیت ندارد» «مهم نیست که ناراحت باشی.اصلاً نمی خواهم هیچ وقت روی این رابطه کار کنم.»
جمله/عبارت: چقدر دیگه می خوای ادامه بدی؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این پرسش معمولاً با آهی دردناک و نگاهی تمسخرآمیز همراه با تحقیر از جانب مردها است.چنانچه کسی نداند تصور خواهد کرد که شما را «نقره داغ» کرده ایم.هرگاه تصور آن را هم نخواهد کرد که خواسته بودیم با شما حرف بزنیم!؟ به مجرد آن که با ما چنین حرف می زنید احساس ناامنی می کنیم و حالت تدافعی به خود می گیریم. گویی مجبوریم برای اندکی از وقت شما باید به شما التماس کنیم. این موجب می شود احساس کنیم هرگز برای شما یک اولویت تلقی نمی شویم.
راستی در ضمن پاسخ سؤال فوق این است:«تا هر وقت که طول بکشد» و فقط صرف این سؤال شما ده دقیقه ی دیگر نیز به آن اضافه کرد!زیرا حال از آنچه در ابتدا بودیم، ناراحت تر و عصبانی تر شده ایم.
جمله/عبارت: مثل اینکه باید دوباره تا صبح بیدار بمانیم تا درباره ی این موضوع حرف بزنیم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
خب، راستش ما هرگز وقتی برای آن در نظر نگرفته بودیم. اما حالا که با تمسخر و کنایه و بی میلی و اکراه تمام به ما پاسخ دادید حتی از آنچه قرار بود نیز طولانی تر خواهد شد! این پرسش شباهت بسیار نزدیک با سؤال قبلی دارد. اما لازم است بدانید به مراتب بیشتر از سؤال قبلی ما را ناراحت و عصبانی می کند، زیرا پیش فرض آن به این معناست که رؤیای ما از یک شب رمانتیک این است که تا صبح با شما دعوا کنیم.
جمله/عبارت: دیگر تحملش را ندارم
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این جمله معمولاً با یک خروج فیزیکی و جسمانی نیز همراه است. بدین معنا که این را می گویید و ناپدید می شوید و ما را دل شکسته و رنجیده خاطر و بسیار خشمگین و عصبانی رها می کنید. آیا آقای فراری (گریزپای)را به یاد می آورید؟ این جمله مهلکه ای عاطفی است که به زن احساس ناامیدی و درماندگی می دهد.چنانچه آمادگی صحبت کردن را ندارید، راه ها و روش های مؤدبانه تری نیز برای بیان آن وجود دارند.[ر.ک فصل (1)]
جمله/عبارت:دوباره شروع شد
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
چشمان خود را به این سو و آن سو می چرخانید. دستان خود را بالا می اندازید گویی نمی توانید باور کنید که ما چگونه می خواهیم این شکنجه ی عظیم و هولناک (حرف زدن!)را بی رحمانه در حق شما اعمال کنیم.
مردان عزیز:معمولاً شما این جمله را در ابتدای مکالمه و پیش از آن که هنوز چیزی گفته باشیم ادا می کنید. از شما می پرسیم: عزیزم آیا امکان داره چند هفته ی آینده، زمان بیشتری را با هم بگذرانیم؟ شما پاسخ می دهید:«دوباره شروع شد»چی دوباره شروع شد؟ از کجا می دانید که قرار است بعد از این جمله چه بگوییم یا چه کار کنیم؟ در واقع آنچه شما می گویید این است که: «دوباره می خواهد درباره ی رابطه یا ازدواج مان صحبت کند» بله درست است. می خواهیم در باره خودمان ـ ما و شما ـ صحبت کنیم. زیرا به دلایلی عجیب و غریب (که خودمان نیز نمی دانیم!)شما را دوست داریم و عاشق شما شده ایم.
جمله/عبارت: این دفعه چیه؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این صورت دیگری است از جمله قبل:«دوباره شروع شد.» اما با بی حوصلگی و کم طاقتی و فخرفروشی و افاده ای به مراتب بیشتر. این جمله به این معناست که فلسفه ی وجودی زن ها تنها این است که با مسائل و موضوعات کم اهمیت و احمقانه مثل:
«حال واحوال بچه ها، تفاهم ما و شما، زندگی جنسی مان، مراقبت و نگهداری از خانه و... شوهر خودشان را زجر بدهند.
هنگامی که این جمله را به ما می گویید،احساس می کنیم که از پیش به ما اخطار داده اید و می خواهید ما را بترسانید. در این گونه اوقات چاره ای نداریم جز این که تسلیم خواسته شما شویم و بگوییم:«باشه، اصلاً هیچی!» که احتمالاً همان چیزی است که شما دوست دارید بشنوید!
جمله/عبارت: فکر کردم قبلاً درباره این موضوع به اندازه ی کافی صحبت کرده بودیم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
بله. همین طور است. هشت ماه پیش آن هم به مدت هفت دقیقه. شاید هم در سال 1998 بود. نمی دانستم که برای دفعاتی که باید درباره ی موضوع خاص صحبت کنیم، تا اینکه آن را برای همیشه فراموش کنیم محدودیت های زمانی خاصی وجود دارند! آیا صحبت کردن هم تاریخ انقضا دارد؟ هر بار که با این عبارات با ما صحبت می کنید، می توانیم بفهمیم که براستی نمی خواهید دوباره درباره ی چیزی صحبت کنید و امیدوار بودید که دیگر موضوع را حل و فصل کرده باشیم.خب،قدر مسلم، آنچه عیان است این است که هنوز حل و فصل نشده است و گرنه نمی خواستیم دوباره در آن باره حرف بزنیم. این گفته ی شما موجب می شود احساس کنیم همیشه مجبوریم شما را به زور متقاعد کنیم تا رضایت دهید سرانجام درباره ی چیزی با شما صحبت کنیم که البته از این احساس بیزار هستیم.
جمله/عبارت:دوباره نشستی با دوستات حرف زدی
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
آیا منظورتان از این جمله این است که ما فکر، ذهن و تفکر مستقل نداریم؟ یا هر بار که از چیزی ناراحت هستیم یا می خواهیم موضوعی را حل و فصل کنیم توسط زن های دیگر «شست و شوی مغزی» داده شده ایم؟ مهارتی که در این حمله به کار رفته است این است که از پیش و از همان ابتدا آنچه را که می خواهیم در باره اش صحبت کنیم از درجه ی اهمیت و اعتبار ساقط می کند. گویی که احمقانه است یا خوب درباره اش فکر نشده است و عقل و منطقی را در آن به کار نرفته است و بنابراین ارزش آن را ندارد که وقت تان را روی آن بگذارید.
آنچه مردها می گویند تا مکالمه و گفت و گو با ما را متوقف کنند
جمله/عبارت: باشه، باشه مثل همیشه حق با توست و من اشتباه می کنم. حالا راضی شدی؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
نه، راضی نشدیم. زیرا صحبت کردن و برقراری ارتباط بر سر درست و غلط، برد و باخت یا حق به جانب جلوه کردن و محکوم کردن دیگری نیست. بلکه فقط ارتباط برقرار کردن، درک متقابل و برگرداندن تفاهم، هماهنگی و هارمونی است.هنگامی که مردی جمله ی فوق را بر زبان می آورد مؤید این نکته است که مقصود و منظور از مکالمه و گفت و گو را فراموش کرده است. مردان عزیز:مکالمه یک مسابقه نیست که باید در آن برنده شوید.بلکه نوعی ارتباط است. هنگامی که چنین چیزی به ما می گویید دیگر چه می توانیم بگوییم؟
جمله/عبارت: اصلاً بابا فراموشش کن.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
اُه، خدای من.پرواضح است که چیزی گفته ایم که به مذاق تان خوش نیامده است، یا مربوط به حیطه ای می شود که می خواهید در آن وارد شوید یا به آن بپردازید یا احساس می کنید که شما را درست درک نمی کنیم، اما به جای اینکه این احساسات خود را با ما در میان بگذارید، مکالمه را در نطفه خفه می کنید. در این اوقات احساس بسیار بدی به ما دست می دهد زیرا ما را از این فرصت که بر روی مسئله و مشکل کار کنیم محروم کرده اید. به علاوه قادر نخواهیم بود آن را فراموش کنیم و شما این را خود نیز می دانید.
جمله/عبارت: متأسفم که چنین احساسی داری.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
به عبارت دیگر:«شنیدم چی گفتی اما نمی خواهم و قصد آن را نیز ندارم که در آن باره صحبت کنم. تو را با احساساتت تنها می گذارم. متأسفم که این احساسات به سراغت آمده اند و قرار است مدتی با آن ها دست به گریبان باشی چرا که قصد ندارم در این موضوع دخالتی بکنم.
این جمله معمولاً با لحنی شبیه صدای مداح مراسم ختم عزیزی
از دست رفته ادا می شود که به خانواده ی داغدار صاحب عزا برای مصیبت وارده به آنها تسلیت می گویند. شما با حالتی حاکی از همدردی به ما نگاه می کنید. گویی همین کافی است و اکنون شما می توانید به تماشای تلویزیون خود ادامه دهید.
جمله/عبارت:خودم می دونم دارم چه کار می کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
به عبارت دیگر:بهتر است راه خود را در پیش بگیریم و برویم زیرا شما به نظر و بازتاب ما احتیاجی ندارید.مضاف بر آنکه نمی خواهید چیزی را هم به ما توضیح بدهید.برای افکار و احساسات ما نیز اهمیت قائل نیستید. می خواهید آن را به روش خودتان انجام دهید. همین و بس.بنابراین بهتر است که ما «خفه شویم»و به دنبال کارهایی که فقط به ما مربوط می شود مثل مراقبت و مواظبت از شما و بچه ها برویم و امورات مهم را به شما بسپاریم. این جمله حسابی «حال ما را می گیرد»!در یک چشم به هم زدن مکالمه را مختومه اعلام می کند و...البته ما می توانیم مجدداً آن را از سر بگیریم و البته مسئولیت عواقب آن به عهده ی خودتان است!؟
جمله/عبارت:خودم درستش می کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
صورت دیگری از جمله ی: «خودم می دونم دارم چکار می کنم.» البته با پیازداغی افزوده. زیرا بیشتر به یک فرمان و دستور شباهت دارد. گویی خرج خودتان را جدا کرده اید و خط قرمزی میان خودتان و ما کشیده اید. از این جا به بعد حوزه استحفاظی شماست و ما حق نداریم به آن تجاوز کنیم این جمله ی آقای فرمان فرماست که فقط با مقام و درجه و رسته سر و کار دارد و به ما این احساس را می دهد که جایگاه چندانی نداریم و لذا «مرخصیم» بله... اطاعت...قربان!
جمله/عبارت:لازم نیست شما خودتونو نگران کنین.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
صورت ملایم تر اما کاملاً مشابه با دو جمله ی پیش. البته این یکی بنده نوازانه تر، ضعیف نوازانه تر و ترحم آمیزتر است. گویی سرپرست یا قیم کودک صغیری به او می گوید که نگران نباشد او ترتیب همه چیز را خواهد داد. در اینجا مجدداً ما را به مرخصی تعلیقی فرستاده اند، منتها نه با توبیخ و سرزنش بلکه با «تشویقی»!
جمله/عبارت: اگه فکر می کنی شوهر خیلی بدی هستم پس چرا نمی ذاری بری؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
در اینجا مجدداً همان موضوع «هیچ یا همه چیز» مطرح است. اینکه یا همین جوری که هستید دوست تان داشته باشیم یا چنانچه از چیزی شکایت داریم باید بگذاریم و برویم پی کارمان!گویی تنها ظرف پنج ثانیه از 0 تا 60 شمردید و زنگ ها را به صدا درآوردید.حال ما را در موقعیت قرار داده اید که با گفته ی شمامخالفت کنیم، و بگوییم که شما شوهر بدی نیستید و ما هم به این سادگی ها «رفتنی» نیستیم!چطور می توانید از ما انتظار داشته باشید که در این اوقات ما به شما تسلی خاطر و دلداری بدهیم در حالی که این ما بودیم که در ابتدا از چیزی ناراحت بودیم و می خواستیم درباره اش با شما صحبت کنیم؟
*آنچه مردها می گویند تا خود را متعهد و پای بند چیزی نکنند و بتوانند آزاد باشند.
جمله/عبارت:نمی تونم اینقدر جلو جلو فکر کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
چه جمله ی بچگانه ای. بی شک حاکی از سست عنصری گوینده ی آن است. گویی برنامه ریزی چه بار سنگین و چه معضل جان گدازی است؟ شرط می بندم چنانچه رئیس تان از شما خواسته بود در آینده در یک کنفرانس کاری شرکت کنید هرگز چنین چیزی به او نمی گفتید.ما زن ها خیلی خوب می دانیم در این اوقات شما سرگرم چه کاری هستید:می خواهید شانه خالی کنید، طفره بروید و فرار کنید.این کار شما موجب می شود احساس کنیم اهمیت نداریم،شایسته چشم پوشی ایم و مورد صرف نظر واقع شدن و به خودمان واگذار شده ایم.
جمله/عبارت:یه کاریش می کنیم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
آیا به راستی چنین فکر می کنید که این پاسخ شما را باور می کنیم.هنگامی که سعی دارید برای آینده برنامه ریزی کنیم یا مشکلی را حل و فصل کنیم و شما این پاسخ را به ما می دهید می دانیم که فقط می خواهید ما را سر کار بگذارید و وعده ی سر خرمن به ما بدهید.البته به روش نرم و ملایم و زیرکانه. فکر می کنم باید به این دلیل که به جای فعل «می کنم» از فعل جمع «می کنیم» استفاده کردید و خود را مایل به همکاری و تشریک مساعی جلوه داده اید از شما متشکر و ممنون هم باشم!؟ اما حقیقت این است هنگامی که این عبارت را از شما می شنویم می خواهیم از درد و عصبانیت جیغ بزنیم.
جمله/عبارت: چرا که نه؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این یکی به کمی توضیح نیاز دارد: ما می گوییم: «دوست داری همراه من به مراسم تجدید دیدار دوستای دوران دبیرستانی من بیایی؟» شما می گویید: «چرا که نه؟» مشکل این عبارت این است که دقیقاً به معنای «بله» نیست و لذا واجد هیچ بار احساسی و هیجانی نیست و نشان دهنده ی این موضوع نیست که از آمدن با ما خوشحال خواهید شد. از طرفی به معنای «نه» نیز نیست. با وجود این همیشه در انتها پس از شنیدن این عبارت، این احساس به ما دست می دهد که یک جعبه ی خالی را به عنوان هدیه دریافت کرده ایم. واقعیت امر آن است که در اینجا عملاً با خواسته ی ما موافقت می کنید، اما گویی چنانچه نمی آمدید برایتان تفاوت چندانی هم نمی کرد.
این عبارت موجب می شود زن احساس کند که انتخاب دوم، سوم، یا چهارم است. در ضمن این جمله فاقد هرگونه حس تعهد و پای بندی واقعی است.
جمله/عبارت: من هم همین طور.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
... ما می گوییم:«دوستت دارم.» و شما می گویید «من هم همین طور»می گوییم:«خیلی خوشحالم تونستیم درباره آن موضوع با هم صحبت کنیم.» شما می گویید: «من هم همین طور»
استفاده از این عبارت درست مانند این است که پس مانده های شخص دیگری را بخورید.از دو حالت خارج نیست! یا به لحاظ گفتاری ـ کلامی تنبل هستید وحوصله ندارید همان فکر یا احساس را تمام و کمال دوباره ابراز و بیان کنید یا اینکه عمداً دوست ندارید آن را بر زبان بیاورید و اعتقادی هم به آن ندارید. «من هم همین طور» مثل یک نصفه «دوستت دارم» به حساب می آید. در هر حال این عبارت این احساس را به ما می دهد که در حق ما اجحاف شده است.
جمله/عبارت:من همین طوری هستم.دوست
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
و اینک بزرگ ترین عذر و بهانه برای سرباز زدن از انجام آنچه ندارید یا نمی خواهید انجام دهید، سرباز زدن از تغییر و رشد شخصی، طفره رفتن از کار کردن بر روی خودتان رابطه و فرار کردن از جدی گرفتن نظرها و بازتاب های ماست.خب، چنانچه نمی خواهید تعهد و پای بندی خود را به چیزی نشان دهید چرا دقیق تر و روشن تر نمی گویید که:«من انتخاب کرده ام که همین طوری باشم.»

پتک های کلامی:

«مسئولیت گفتن این جملات با خودتان است»
جمله ها/عبارت:
تو منو به یاد نامزد/همسر قبلی ام می اندازی.
یه خورده چاق شده ای؟
داری عین مادرت می شی.
به یه خورده آزادی و فضای شخصی احتیاج دارم تا بتونیم یه کمی نفس بکشم.
شاید مردها لزوماً نباید تک همسر باشند.
چرا زن ها از شنیدن این جمله ها/ عبارت بیزارند:
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.

«بدترین پتک:»

سکوت ......................
آنچه زن ها دوست دارند بشنوند:
جملات یا عباراتی که در ذیل آورده شده اند جملاتی معجزه آسا هستند. لذا این جملات یا عبارات به هیچگونه توضیحی نیاز ندارند. این جملات را بر روی نامزد/همسرتان امتحان کنید و از نتایجی که می گیرید شگفت زده شوید. چنانچه می خواهید کاری عجیب و غریب، نامعمول و خارق العاده انجام دهید و نامزد/همسرتان را حسابی غافلگیر کنید، از او بخواهید چشمانش را ببندد و سپس تمامی این لیست را با صدای بلند برای او بخوانید.این بهترین پیش نوازشی است که زن ها می شناسند.
چه بگویید تا احساس محبوبیت به ما بدهید
«دوستت دارم.»
«عاشقت هستم.»
«خیلی خوش شانس بودم که تو رو پیدا کردم.»
«تو بهترین دوست من هستی.»
«تو تنها زن این دنیا هستی که می خوام با او باشم.»
«هیچ زن دیگه ای مثل تو نیست.»
«نمی دونم بدون تو چه کار کنم.»
«نمی تونم زندگی ام رو بدون تو تصور کنم.»
«تو تحقق رویاها و اجابت دعاهای من هستی.»
چه بگویید تا احساس کنیم از ما قدردانی شده است.
«تو خیلی برای من خوبی»
«تو موجب می شی من احساس خوشبختی کنم.»
«برای یک یک کارهایی که برای من می کنی از تو قدردانی می کنم.»
«خیلی خوشحالم می کنی هروقت که ...(مورد خاصی را نام ببرید.)
«تو زندگی منو متحول کرده ای.»
«بابت هرکاری که می کنی از تو متشکرم.»
برای....از تو متشکرم.»
چه بگویید تا احساس ارزشمند بودن بکنیم
«امروز چطور بود؟»
«بیا درباره ی این موضوع صحبت کنیم تا بتونیم با هم تصمیم بگیریم»
«بیا برای ... برنامه ریزی کنیم.»
«درباره ی ... چی فکر می کنی؟»
«آیا کمکی از من برمیاد؟»
«الآن چه کمکی می تونم به تو بکنم؟»
«چه خواسته ای از من داری؟»
چه بگویید که قلب و روح ما را به روی خودتان باز کنید
«از اینکه همیشه همه ی نیازهای تو رو برآورده نمی کنم،متأسفم و از این بابت معذرت می خوام.»
«برای ...از تو معذرت می خوام.»
«قول می دم که روی ...(چیزی که قبلاً از شما خواسته بودیم.) بیشتر کار کنم.»
«متشکرم که با من و مشکلاتم می سازی.»
«متشکرم که با من صبوری.»
«می دونم که کنار اومدن با من همیشه کار ساده ای نیست!»
«برای ...منو ببخش.»
چه بگویید که موجودی حساب مشترک عشق بازی و عمل جنسی مان را بالا ببرید
«تو واقعاً برام جذاب هستی.»
«تو رو می خوام.»
«هیکل و اندامت برام خیلی خواستنی و مطلوبه.»
«دوست دارم بعداً با تو مهرورزی کنم.»
«نمی تونم تو رو ندیده بگیرم یا به تو نزدیک نشم.»
«دوست دارم بیشتر با تو باشم.»
«دلم برات تنگ شده»
«بیا همدیگرو در آغوش بگیریم.»
چه بگویید که به یکباره هزار امتیاز بگیرید!
«بیا با هم به خرید برویم.»
«بگذار خونه رو برات تمیز کنم.»
«آیا می خواستی درباره ی چیزی با من حرف بزنی؟»
«بیا تلویزیون رو خاموش کنیم تا در عوض با هم حرف بزنیم.»

ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (3

ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (3
6-آقای گریزپا
هنگامی که می خواهید به این گونه مردها بگویید که مثلاً این اواخر اصلاً با هم نبوده اید، بلند می شوند و اتاق را ترک می کنند. با این بهانه که:«الآن دوست ندارم درباره این موضوع چیزی بشنوم.»
از صورت حساب های سنگینی که به جهت خریدهای اعتباری برای تان فرستاده شده است شکایت می کنید و سپس گریه تان می گیرد. او می گوید: «هر وقت این جوری به هم می ریزی نمی تونم با تو صحبت کنم.» این را می گوید و از خانه خارج می شود.
فکر می کنید سرانجام در مذاکرات خود با او درباره ی بچه ها دارید کم کم به جایی می رسید که یک باره بلند می شود و می گوید که خسته شده است و بیش از این تحمل این قبیل صحبت ها را ندارد. سپس به اتاق دیگری می رود تا تلویزیون تماشا کند.
فکر نمی کنم زنی وجود داشته باشد که دست کم یک یا دو بار در زندگی خود با آقای گریزپا (فراری) رو به رو نشده باشد. یک لحظه مثل یک مرد مهربان شیرین و خوش اخلاق که عاشق هستید مقابل تان نشسته است اما به یک باره غیبش می زند. گاهی اوقات علت رفتنش را توضیح می دهد که البته فرقی در کل ماجرا ایجاد نمی کند، اما حداقل شما متوجه می شوید که اتفاقی افتاده است، گاهی اوقات از روی صندلی اش درست مثل یک تکه نان از دستگاه توستر بیرون می پرد، می جهد و با ذکر گفته ای ناخوشایند از اتاق خارج می گردد و گاهی اوقات نیز پیش از آن که متوجه شوید چه اتفاقی افتاده است در سکوت صحنه را ترک می کند.صرف نظر از این که به کدامیک از این روش ها اتاق را ترک می کند، اما نتیجه همواره یک چیز است. احساس رنجش خاطر، رهاشدگی و عصبانیت می کنید، زیرا با صداقت و به طور شسته و روفته دلیل ناراحتی اش را به شما نگفته است.
این پدیده ی ناخوشایند و آزاردهنده را چه چیزی سبب می شود؟
شاید بتوان گفت که مردها ظرفیت مشخص ومحدودی را برای مذاکرات احساسی و عاطفی دارند و هنگامی که عقربه ی دستگاه نشانگر آن ها در برابر درجه ی خاصی قرار می گیرد به یک باره فشار دیگ بخارشان به مرحله ی بحرانی می رسد و سپس ناگهان تصمیم می گیرند که باید آن را از مدار خارج کنند. این است که اعلام می کنند وقت مذاکره به سر رسیده و تمام شده است. شاید به همین دلیل است که عقب نشینی آقای گریزپا چنین ناگهانی، غیر منتظره و بدون اطلاع قبلی است. شاید خود او نیز تا زمانی که اتفاقی نیافتاده است از واقع قریب الوقوعش اطلاع چندانی ندارد. مگر تا موقعی که دیگر اتفاق افتاده است!
برخی از مردها آستانه ی صمیمیت بسیار پایینی دارند. تحمل و ظرفیت این گونه مردها برای صحبت ها و مذاکرات احساسی و عاطفی از حد چند جمله تجاوز نمی کند که با سه شماره ناپدید می گردند برخی دیگر آنقدر ادامه می دهند تا یکی از کلیدهای حساس آن ها را اشتباهی بزنید.بدین معنا که یکی از نقطه ضعف ها یا حساسیت های آن ها را برانگیخته کنید. مثلاً شروع به گریه کنید یا جمله یا عبارت خاصی را به
زبان بیاورید یا به گونه ای خاص به آنها نگاه کنید. در این گونه اوقات است که به یک چشم به هم زدن در منطقه ی ناامن خود قرار می گیرند و احساس خطر می کنند و به دنبال آن دیری نمی کشد که اثر یا رد پایی نیز از آن ها پیدا نمی کنید.با تمامی این اوصاف برخی دیگر واقعاً بیشتر وقت ها هم صحبت خوبی برای نامزد/همسرشان هستند مگر اینکه با شرایط سختی رو به رو شوند که از کنترل آن معذور باشند. مثلاً یا خیلی خسته باشند یا فشار کار زیادی را تحمل کرده باشند.در این اوقات است که استعداد و گرایش آن ها به ناپدید گشتن افزایش می یابد.
این امکان وجود دارد مردان گریزپا و فراری واقعاً قصد ناراحت کردن نامزد/همسر خود را نداشته باشند اما متأسفانه این عادتشان یکی از بدترین و به اصطلاح «بی اتیکت ترین» روشهای ارتباطی است. ترک کردن نامزد/همسرتان آن هم هنگامی که وسط یک مکالمه یا مذاکره ی دو طرفه هستید نه تنها محترمانه نیست و بی ادبی است بلکه گستاخانه و رنجش آور نیز هست.
مردان عزیز:لطفاً توجه داشته باشید که در اینجا منظور من هرگز آن نیست که هنگامی که پیشرفت قابل ملاحظه ای در صحبت ها و مذاکرات به چشم نمی خورد ساعت ها آنجا بنشینید و خود را رنج بدهید. اوقاتی وجود دارند که یک تنفس و استراحت کوتاه و موکول کردن ادامه ی مذاکرات به بعد برای آرامش و تجدید قوا بسیار نیز مفید و عاقلانه است. اما کاری که آقای گریزپا می کند چیر دیگری است. هر چند که خود او ممکن است فکر کند که این روش را به کار برده است. آنچه او در واقع انجام می دهد پریدن از هواپیمای در حال سقوط با چتر نجات است بدون خبر دادن به همسرش و تنها گذاشتن او در داخل هواپیما.
چرا مردهای بسیارخوب و خوش اخلاق نیز گاهی اوقات به یکباره به آقای گریزپا تبدیل می شوند؟ این همان چیزی است که در سرتاسر این کتاب به آن پرداخته ایم: مردها از مذاکرات مارپیچی احساسی و پیچ و تاب خوردن های عاطفی زن ها خسته و بی تاب می شوند. مردها از چیزهای ناخوشایندی که نامزد/همسرشان در این گونه صحبت های طولانی می گویند، خوش شان نمی آید و احساس سرزنش و کنترل شدگی می کنند از این رو دوست ندارند به این گونه صحبت ها گوش کنند. قابلیت و توانایی مردها در پردازش اینگونه اطلاعات و داده ها به یکباره بااختلال مواجه می شود به طوری که برای درنگ و ژرفانگری بیشتر بر روی این داده ها به وقت بیشتری نیاز پیدا می کنند. به هنگام صحبت درباره ی صمیمیت و نزدیکی مردها احساس خفگی می کنند و حس می کنند که نیاز دارند فرار کنند. درست مانند کسانی که از قرار گرفتن در مکان های بسته دچار «فوبیا» و هراس می شوند.
مشکلی که در رابطه با ناپدید شدن وجود دارد این است که مکالمه و مذاکره را با بن بست رو به رو می کند و برخلاف مقررات و قوانین گفت و گو و مذاکره است. هرگز نمی توان در غیبت یکی از طرفین پایان مذاکره را اعلام کرد یا نتیجه و حاصلی را برای آن در نظر گرفت.

آقای گریزپا:خانم بی سرپرست

در مواجهه با آقای گریزپا و فراری چه احساسی به زن ها دست می دهد؟ به عبارت دیگر هنگامی که زنی شاهد خارج شدن شوهر خود از اتاق آن هم در وسط یک مکالمه و گفت وگو است، چه احساسی به او دست خواهد داد؟ احساس ترک شدگی. اینکه او را مثل فردی بی سرپرست رها کرده اند. مانند بچه ی بی سرپرستی که پدر و مادرش او را رها کرده اند و او منتظر است تا نجات دهنده ای پیدا شود و او را با خود به خانه ببرد. چشم به در می دوزیم تا مرد گریزپایمان برگردد، ما را در آغوش بگیرد و بگوید: «عزیزم، متأسفم. نباید تو را همین جوری می گذاشتم و می رفتم. راستش فقط یکدفعه خیلی مأیوس و سرخورده شدم. دیگر هرگز دوباره تو را اینطور ترک نخواهم کرد.» بسیار خب، شاید این کمی زیاده خواهی باشد. بنابراین ما به همان «متأسفم، یکدفعه حالم خیلی بد شد» و یک بوسه از گونه هایمان یا هر چیز دیگری که مجدداً ارتباط میان ما و معشوق مان را برقرار کند، راضی هستیم.
بسیار دشوار است، شما را ترک کنند و احساس بی پناهی و بی سرپرستی نکنید آنهم به خصوص در لحظات دشوار که آسیب پذیر هستید. زن ها در این گونه اوقات می رنجند و احساس وحشت و تنهایی می کنند. به طرزی عجیب ممکن است احساس شکست نیز بکنند. شکست درحل و فصل و ترمیم آنچه بر سرش دچار سوء تفاهم شده بودیم. شکست در اینکه تمایل مرد زندگی خود را جلب کنیم تا بر روی مشکلات مان کار کند.شکست در اینکه او را برای خود نگه داریم به یاد داشته باشید برای زن ها عشق همواره در اولویت است. از این رو حفظ ارتباط، هارمونی، هماهنگی و همخوانی به هر قیمت که شده باشد از مهمترین نیازهای آنها به حساب می آید. به همین دلیل است که بیشتر ما زن ها از جر و بحث و مشاجره ی لفظی بیزاریم.و ترجیح می دهیم تا صبح هم که شده باشد بیدار بنشینیم مسئله را در میان خود حل و فصل کنیم تا آنکه مجدداً بتوانیم آشتی کنیم. ما زن ها اصولاً از انجام هر کاری که گسستگی ارتباط میان ما و معشوق مان را مجدداً ترمیم کند و بتوان آن را به حالت اولیه بازگرداند روی گردان نیستیم.اما به جای آن نامزد/همسرمان ناپدید شد و ما احساس می کنیم که فریب خورده ایم و ازفرصت ما اصلاح و بهبود شرایط و اوضاع محروم شده ایم.

راه حل:

مردان عزیز:لطفاً هرگز به یکباره و ناگهانی در وسط یک مکالمه یا مذاکره نامزد/همسرخود را ترک نکنید. لطفاً کمی طاقت بیاورید و سعی کنید با استفاده از روش ها و راه کارهایی که در این کتاب آموخته اید، به راه حل و تفاهم برسید و مسائل و مشکلات موجود میان خود و نامزد/همسرتان را حل و فصل کنید.چنانچه حصول تفاهم مقدور نبود، دست کم تلاش کنید مهربان باشید.
مردان عزیز:چنانچه احساس کردید که می خواهید به آقای گریزپا تبدیل شده ناپدید شوید یا فکر می کنید که در آستانه ی تحمل خود قرار دارید به یکباره بلند نشوید اتاق را ترک کنید.
در اوقاتی که می خواهید ناپدید شوید چه کار کنید
به نامزد/همسر خود خبر دهید که:
*اهمیت مکالمه و مذاکره را درک می کنید.
*همچنان مایلید که مکالمه را در وقتی مناسب ادامه دهید و مسئله را حل کنید.
*به آستانه ی تحمل خود رسیده اید و می دانید که دیگر نمی توانید مؤثر یا مفید واقع شوید.
*می خواهید تنفس اعلام کنید و مدتی (یکساعت یا تمام عصر) را استراحت کنید.
*کاملاً متعهد هستید که مکالمه را مجدداً در زمانی که برای هر دو طرف مناسب باشد از سر گیرید تا به نتیجه ای مشترک برسید.

7-آقای فرمان فرما

چنین مردهایی مدام با صدای بلند به شما دستور می دهند، گویی رئیس شما هستند .
به گونه ای با شما صحبت می کنند که گویی شما بچه ای کوچک هستید و نمی دانید چه کار باید بکنید.
هر بار که به آنها پیشنهاد می دهید، می گویند که نمی دانید درباره ی چه چیزی حرف می زنید!اینگونه مردها احتمالاً فیلمهای زیادی را از جان وین تماشا کرده اند. شاید هم قهرمانان مورد علاقه شان ترمیناتور باشد و امکان دارد اساساً و از نظر سرشتی مردهایی رئیس مآب و سلطه جویی
باشند.می خواهم با «آقای فرمان فرما» آشنا شوید.کافی است که سعی کنید با او صحبت کنید و ببینید که چگونه فوراً به شما اعلام می کند که مقام و مرتبه ی او از شما بالاتر است و بر این ادعای خود پای می فشارد و می گوید که او خود بهتر می داند چه کار کند. کافی است سعی کنید کاری را خودتان به تنهایی و به روش خودتان انجام دهید و ببینید که چگونه فهرست بلند بالایی از انواع دستورها، بکن نکن ها، راهنمایی ها را به شما ارائه خواهد داد.کافی است بخواهید در برابر او عکس العمل نشان دهیدـ البته بهتر است که این کار را نکنیدـ مگر اینکه بخواهید برایتان سخنرانی کند و پند و اندرزتان دهد و بگوید که چقدر با تجربه تر، عاقل تر، کامل تر و فهمیده تر از شمات.
آقای فرمان فرما عاشق آن است که زن ها را کنترل کرده بر آنها چیره شود.مدام به شما دستور می دهد واز شما انتظار دارد فرمان های او را مو به مو اطاعت کنید و درستی آنها را هرگز زیر سؤال نبرید. چرا که خب بالاخره ناسلامتی او یک فرمان فرما است و راه درست انجام هر کاری را می داند و شما باید خیلی هم از او متشکر و ممنون باشید که راهنمایی هایش را بی شایبه به شما ارائه می دهد.
مکالمه و گفت و گو با آقای فرمان فرما یک طرف است، این گونه صحبتها در واقع اصلاً «مکالمه» نیستند. بلکه سخنرانی، خطابه و موعظه اند. او حرف می زند و شما گوش می کنید هنگامی که با آقای فرمان فرما رابطه دارید تنها یک نفر صلاحیت دارد و تام الاختیار است. و آن یک نفر البته فقط اوست. بنابراین تلاش برای مکالمه و برقراری ارتباط با او
بیهوده و محکوم به شکست است.زیرا او از این کار سرباز خواهد زد، مگر آنکه بخواهد درباره ی چیزی با شما بحث کند.
ارتباط با آقای فرمان فرما برای اعتماد به نفس و خودباوری زن گران تمام می شود. این بدان جهت است که او عادت دارد:
*شما را در نزد دیگران تحقیر کند.
*همچون زیردست با شما رفتار کند.
*به گونه ای رفتار کند که از شما مهم تر است.
*شما را نکوهش کند، گویی که تمامی آنچه انجام داده اید اشتباه بوده است.
*صدایش را بر روی شما بالا ببرد تا اینکه جا بزنید و عقب نشینی کنید.
عجیب ترین چیز درباره ی چنین مردی این است که براستی خودش هم نمی بیند که همچون کماندوها رفتار می کند. در قلبش، شما را براستی دوست دارد و چنین باور دارد که فقط می خواهد مفید واقع شود و به شما کمک کند، آموزش دهد، تربیت کند، حمایت کند و بله:برایتان یک «مرد» باشد. آنچه او تشخیص نمی دهد این است که هرچه بیشتر با چنین رفتار نامحترمانه ای با شما رفتار می کند از عشق و علاقه ی میان شما کاسته خواهد شد. چرا؟ زیر هیچ زنی به لحاظ جنسی نسبت به کسی که همچون «افسر ارشد» او با او رفتار کند، تحریک نمی شود.

آقای فرمان فرما:خانم منفعل

هنگامی که با زنی مانند بچه رفتار می شود به تدریج احساس بچه بودن هم خواهد کرد. هنگامی که به این دلیل کسی نکوهش می شود که نمی تواند کارها را به درستی انجام دهد و از او انتقاد می شود، او اعتماد به نفس و خودباوری اش را از دست می دهد. هنگامی که به او می گویند چه کار بکند و چه کار نکند و چگونه هم انجامش دهد، خلاقیت و قوه ی ابتکار عملش را از دست می دهد. این دقیقاً همان اتفاقی است که برای زنی می افتد که با آقای فرمان فرما زندگی می کند. بدین معنا که به زن منفعل و انفعالی تبدیل می شود.
اما زن منفعل کیست؟ او زنی است که تمامی قابلیتها و مهارتهای لازم برای زندگی کردن و سر کردن با آقای فرمان فرما را به خوبی آموخته است. بدین معنا که ابراز وجود نمی کند. منطق و قضاوت خود را زیر پا می گذارد و با منطق و قضاوتهای بهتر آقای فرمان فرما جایگزین می کند، به روش های او تن می دهد، حتی در اوقاتی که با گفته ها یا رفتارهای او نیز موافق نیست، هرگز با او بگو مگو نمی کند و به منظور حفظ حیات و بقای احساسی و عاطفی خود و برحذر بودن از زد و خوردهای مداوم و بلانقطاع روحی، تمام و کمال وا می دهد و خود را تسلیم می کند.
ممکن است زن های منفعل به غیر از شوهرشان با هیچ کس دیگر انفعالی به نظر نرسند. این امکان وجود دارد که دوستان یا همکاران او، او را زنی قوی، با اعتماد به نفس و نیرومندـ نقطه ی مقابل منفعل ـ بدانند اما آنها هرگز شاهد مراودات وتبادلات او با نامزد/همسرش نیستند.یا اگر هم
باشند احتمالاً او را نخواهند شناخت!

راه حل:

چنانچه شما نیز آقای فرمان فرما هستید و مشغول مطالعه ی این مطالب، احتمالاً توصیه ی مرا نخواهید پذیرفت. اما در هر حال، آنچه مایلم به آن فکر کنید این است که:درنهایت رفتار مانند کماندوها با زنی که می گویید دوستش دارید روح او را خفه خواهد کرد.
در ابتدا ممکن است فکر کنید که نامزد/همسرتان زن بسیار خوب و فرمانبرداری است، اما با گذشت زمان خواهید دید که گرمای نگاهش به شما به سردی گراییده است و در خواهید یافت آنچه را که شما احترام او نسبت به خودتان تلقی می کردید چیزی جز ترس نبوده است. شاید هیچگاه او را به لحاظ جسمانی و فیزیکی از دست ندهید، اما مطمئن باشید قلب او هرگز باشما نخواهد بود.زیرا خویشتن واقعی او در زیر خرابه هایی که از اعتماد به نفس او باقی مانده مدفون گشته است. خرابه هایی که هربار که شما مانند زیردست با او رفتار می کنید، بیشتر و بیشتر فرو می ریزند و بر سر او خراب می شوند.
آیا براستی هیچیک از توصیف های فوق درباره ی شما صدق نمی کنند؟ آیا کمترین احساس گناهی از مطالعه ی این بخش در شما زنده نشده است؟ چنانچه پاسخ شما به این پرسش ها مثبت است
پس لطفاً کمک حرفه ای دریافت کنید، نزد مشاور بروید. هم به تنهایی و هم به همراه نامزد/همسرتان. تا بتوانید رابطه ی سالم و عاشقانه ای را که هر دو شما نیز استحقاق آن را دارید ایجاد کنید.

8-آقای نیش و کنایه زن

«اُه طفلی، می گه دوباره احساساتش رو جریحه دار کردم. دوباره اشکهاش سرازیر شدن!»
«اُه، دوباره لب و لوچه ات آویزان شدند؟ بله خانوم دوباره عصبانی شدن.»
«دوباره وقت دکتر گرفتی؟ مثل اینکه ما با یه دایره المعارف پزشکی ازدواج کرده ایم؟!»
این نوع مردها فکرمی کنند خیلی بامزه هستند. هیچ گاه هیچ چیز از گفته های شما را جدی نمی گیرند. حتی هنگامی که ناراحت هستید، سعی می کنند شما را با حرف هایشان از احساسات تان خارج کنند. می خواهم شما را با آقای نیش و کنایه زن آشنا کنم. او همیشه یک عالمه خنده در آستین آماده دارد. مگر اینکه حوصله ی خندیدن را نداشته باشید. اما او طریق دیگری برای برخورد با احساسات نمی شناسد. اینکه آن ها را مسخره کند و این به معنای آن است که شما را مسخره می کند.
مرد کنایه زن در ابتدا بی ضرر و بی خطر به نظر می رسد. زیرا همیشه مشغول شوخی کردن است و لطیفه گفتن. چطور می توانید از مردی که مدام می خندد و خوشمزگی می کند عصبانی شوید؟ مشکل این جاست
که او هرگز نمی خواهد در مکالمه ای جدی شرکت کند. در واقع او به هر قیمت باشد از هر نوع رویارویی و برخورد فرار می کند. هنگامی که موضوعی را با اومطرح می کنید «اَه و اوه» می کند و آن را طوری جلوه می دهد که گویی «خیالی» نیست. هنگامی که به او می گویید می خواهید با او درباره ی چیزی صحبت کنید می گوید بچه شده اید یا شما را احمق می خواند. هنگامی که جرأت آن را به خود می دهید که بگویید عصبانی هستید، تلاش می کند گفته های تان را کم اهمیت جلوه دهد و سپس با این عنوان که احمقانه است از آن طفره برود.
در پشت تمامی رفتارهای مرد کنایه زن (آقای نیش و کنایه)ترس از مکالمه ی مستقیم و رو در رو، ترس از احساسات و صمیمیت واقعی نهفته است. گوشه و کنایه های نیشدار او تلاشی هستند برای پس زدن مسئله یا موضوعی مهم و یا فرار از شکایت های دیگران. آن هم فقط به این دلیل از رویارویی با آن ها واهمه دارد. به همین دلیل تلاش برای ارتباط با آقای کنایه زن نبردی بس سخت و دشوار است. به زبان ساده او از رو به رو شدن با هرچیز ناخوشایندی سرباز می زند. هر چیز که مذاق او سازگار نیاید او را آزار می دهد و ناراحت می کند. لذا به طنز و شوخ طبعی متوسل می شود تا عصبیت خود را بپوشاند.مشکل نیز اینجاست که در نهایت شما را مضحکه ی لطیفه های خود می کند.

آقای کنایه زن:خانم خشک و جدی

عجیب ترین اتفاقات و بلاهای دنیا بر سرزنی که با آقای کنایه زن رابطه دارد نازل می شود. هرچه او بیشتر همه را به مضحکه می گیرد شما گرفته تر، غمگین تر و ناراحت تر می شوید. تا آن جا که به زنی خشک و بیش از حد جدی بدل می شوید. به او می گویید: «اَه، دست بردار. کمتر مسخره بازی در بیار.» «خیلی جدی می گم. من و تو باید بنشینیم و حتماً صحبت کنیم.» «اصلاً هم خنده دار نیست، موضوع خیلی برای من مهمه.» هرگاه که می خواهید با آقای کنایه زن صحبت کنید، مجبورید از خودتان دفاع کنید زیرا او استاد این است که صحبت های شما را احمقانه یا بی اهمیت جلوه دهد. آیا تعجبی است که همواره در پایان احساس کنترل شدگی می کنید؟به همین دلیل است که طعنه و کنایه به راستی شکلی از خشم و رفتاری تهاجمی ـ انفعالی به حساب می آید. این رفتار بدین منظور طراحی شده است که شما را از صحنه خارج سازد و احساس حماقت و مسخره بودن به شما بدهد.آن هم تنها به این دلیل که فکر ابراز خویشتن را به ذهن خود راه داده اید.
بودن با مرد کنایه زن بی شک به احساس عزت نفس و احترام شخص شما لطمه می زند. هر چند که او به طرزی سرگرم کننده و شوخ طبعانه ضربه های خود را فرو می آورد. اما گوشه و کنایه های نیشدار او عملاً تحقیرهای استتار شده ای هستند برای مخابره کردن این پیام به شما که بیش از حد حساس و احساساتی هستید. به همین دلیل احساسات تان ارزش جدی گرفته شدن را ندارند.

راه حل:

فرض کنید نزد رئیس خود رفته و به اوگفته اید که می خواهید در رابطه با برنامه ای که بر روی آن کار می کنید، با او صحبت کنید. و او به مسخره به شما جواب می دهد که:«اُه، آیا کارمند کوچولوی من از چیزی در رابطه با این برنامه ناراحت شده است و می خواهد کمی گریه کند، اُه، طفلی!» چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ آیا عصبانی نخواهید شد و احساس نخواهید کرد که به شما توهین شده است؟ این دقیقاً همان احساسی است که هر گاه به درخواست های نامزد/همسرتان با گوشه و کنایه پاسخ می دهید به او دست می دهد.
هرگاه متوجه شدید که می خواهید آنچه را که بین شما و نامزد/همسرتان پیش آمده است کوچک یا سبک جلوه دهید، لحظه ای بایستید و به یاد بیاورید که او همان زنی است که دوستش دارید. او می خواهد درباره موضوع مهمی با شما صحبت کند. اهمیتی ندارد برای شما مهم باشد یا نباشد. چنانچه فرزند کوچک تان گریه کنان به دلیل این که توپ خود را گم کرده است نزد شما بیاید او را مسخره نخواهید کرد و به او نخواهید گفت که: «اَه، چه بچه ی نق نقویی. یک توپ مسخره و بی ارزش که این قدر گریه کردن نداره.» به طرز مشابهی چرا باید به معشوق خود و آن کس که به او عشق می ورزید این گونه برخورد کنید؟
به گفته های نامزد/همسر خود گوش بسپارید و سعی کنید که از تکنیک ها و روش های ارائه شده در این کتاب استفاده کنید و گوشه و کنایه را کنار بگذارید.

9-آقا مرغه

به شما می گوید که باید تا دیر وقت کار کند در حالی که در واقع می خواهد با حسابدار خود ملاقات کند تا درباره ی سرمایه گذاری هایی که با شکست مواجه شده اند صحبت کند.
هنگامی که از او می پرسید، گرسنه است یا خیر می گوید معده اش درد می کند و به شما نمی گوید که در واقع با یکی از دوستانش که شما زیاد از او خوش تان نمی آید قبلاً ناهار خورده است.
به نامزد خود می گویید می خواهید جمعه را با او بگذرانید و او بهانه می آورد که نمی تواند زیرا هفته سختی را پیش روی دارد. در حالی که به همسر قبلی خود قول داده است که درمرتب کردن حساب های مالیاتی اش به او کمک کند.
عاشق مرد بسیار خوب و مهربانی شده اید. او هیچ گاه قصد و مرضی ندارد و مغرض و ناپاک هم نیست.
اما با وجود این مدام مچ او را به هنگام دروغ گفتن می گیرید. چرا؟ زیرا او آقا مرغه!است .کسی که دوست دارد مسائل و موضوعاتی را که شما را می رنجاند یا ناراحت می کند از شما مخفی کند. از این رو عادت می کند که گاه و بی گاه به شما دروغ بگوید. در این جا منظور دروغ های بزرگ نیست. بیشتر وقت ها دروغ های او کوچک هستند. در واقع مرد مرغ صفت از مطالعه ی این مقاله بسیار ناراحت خواهد شد، زیرا اصرار می ورزد که او در واقع دروغ نمی گوید، بلکه تنها اطلاعاتی را که فکر می کند نامزد/همسرش را ناراحت می کند، حذف کرده است تا بدین وسیله از او محافظت کرده باشد. اما واقعیت امر آن است که او به هیچ وجه سعی در محافظت از شما ندارد بلکه تنها خود را فرافکنی می کند. مرد مرغ صفت یا به عبارتی «بزدل» شغل و پیشه اش «لاپوشانی» است. او همیشه در حال پوشاندن چیزی است که فکر می کند کسی را از دست او عصبانی کند. این بدان جهت است که مرد مرغ صفت به طور معمول بسیار حساس نیز هست پس می توان او را «آقای دل نازک» نیز نامید. کسی که از روی استیصال می خواهد همه را خوشحال و خرسند نگه دارد. بدیهی است که این کاری است ناممکن. بنابراین او قسمت اعظم وقت خود را مثل مرغ سرکنده ای پرپر می زند تا مبادا کسی از او برنجد. نهایتاً تنها راهی که برای او باقی می ماند این است که دروغ بگوید.
مشکل مرد مرغ صفت این است که در واقع هیچ گاه نیز موفق نمی شود چیزی را پنهان کند. معمولاً ما زن ها فوراً حس می کنیم که او دارد چیزی را مخفی می کند.و لذا فقط ما را می ترساند و مضطرب می کند. هنگامی که مرد مرغ صفت متوجه می شود که پول هایش را جای درستی سرمایه گذاری نکرده است درباره ی قرار ملاقاتش با حسابدار شرکت به زنش دروغ می گوید. ما زن ها می توانیم احساس کنیم که مشکلی پیش آمده است. از این رو نگران می شوم و به دفتر کار او زنگ می زنیم و هنگامی که او را آنجا پیدا نمی کنیم احساس می کنیم که به ما خیانت کرده است و مثلاً با زن های دیگری است. هنگامی که مرد مرغ صفت پیشنهاد غذای ما را رد می کند و می گوید که دلش درد می کند، ما زن ها به راحتی می توانیم بفهمیم که دروغ می گوید و با ما صادق نیست. اما فکر و
خیال مان هزار جا می رود. هنگامی که او از زیر برنامه ریزی برای جمعه در می رود. ما نمی دانیم او سعی در پنهان کردن چه چیزی دارد. اما «بو»می بریم که ممکن است کاسه ای زیر نیم کاسه باشد و در عوض تمام روز حال مان بد می شود.
تضاد مضحکی که در رابطه با تلاش های نافرجام مرد مرغ صفت برای محافظت از ما وجود دارد این است که دروغ گفتن ها، فرارکردن ها و لاپوشانی های او نه تنها ما را از چیزی محافظت نمی کند، بلکه ما را ناراحت تر و عصبانی تر نیز می سازد. بدین معنا که چنانچه قرار بود حقیقت را بگوید و آنچه را که از گفتنش واهمه داشت برای ما بیان کند هرگز به این اندازه ناراحت یا عصبانی نمی شدیم. حداقل آن بود که چنانچه می دانستیم اوضاع از چه قرار است می توانستیم طوری با آن کنار بیاییم. اما بدون اطلاعات و داده ها تنها کاری که ازمان برمی آید این است که نگران و عصبی باشیم. نگرانی و عصبیتی که بزودی نیز از بین نخواهد رفت و انواع و اقسام فکر و خیال ها و افکار منفی و ناخوشایند که به ذهن ما حمله ور خواهند شد.
در نهایت مرد مرغ صفت به همان نتیجه و محصولی می رسد که سخت تلاش می کرد. از آن فرار کند. زیرا حقیقت همیشه نهایتاً رو می شود و وقتی که این اتفاق افتاد دروغ های او همگی رو می شوند و ما عصبانی؛ مأیوس و سرخورده می شویم و احساس می کنیم که به ما خیانت کرده اند.

آقا مرغه:خانوم دیوونه

فرض کنید که بامردی که دوستش دارید مشغول حرف زدن هستید و متوجه
می شوید که او چیزی را از شما مخفی می کند. این حقیقت را از لحن مضطرب صدای او، تلاش مداوم او برای عوض کردن موضوع صحبت و پرهیز او ازبرقراری تماس چشمی به خوبی می توانید تشخیص دهید. مشکلی که در این اوقات وجود دارد این است که نمی دانید چه چیزی را از شما پنهان می کنندـ آیا موضوعی بزرگ و وحشتناک مانند رابطه ی نامشروع با زنی دیگر است یا تنها موضوع کم اهمیت و کوچکی است که او از صحبت کردن درباره اش می ترسد؟ هیچ راهی برای یافتن پاسخ پرسش فوق وجود ندارد. اما یک چیزقطعی است: او دارد دروغ می گوید و با این کار شما را دیوانه کرده است.به طوری که حال دیگر به «دیوونه خانوم» بدل شده اید!
همانگونه که به یاد دارید یکی از نیازهای پایه و اساسی هر زن نیاز به احساس امنیت است. اما هنگامی که ما زن ها بر مرد مرغ صفت در ارتباط هستیم، احساسی کاملاً متضاد آن را در خود تجربه می کنیم. بدین معنا که پارانویید، مضطرب و هراسان می شویم و احساس می کنیم که به ما اعتماد ندارند و هر لحظه منتظر آنیم که بلاهای بیشتری نیز از آسمان بر سرمان نازل شود. «زن دیوانه» مدام منتظر شواهدی است دال بر اینکه بدبختی در راه است. او می ترسد مبادا ضربه ای کاری نهایتاً بر او وارد شود. دروغی که مرد مرغ صفت می گوید در واقع «دود» است. ما بوی دود را از هزار فرسنگی تشخیص می دهیم. اما هرگز نمی دانیم آتشی که آن را تولید
کرده است چقدر بزرگ است. لذا با عصبیت هر چه تمام، همه ی مکالمه های او را کنترل می کنیم و یک یک مراودات او را زیرنظر می گیریم تا نسبت به آنچه درحال وقوع است سرنخی بدست آوریم.
هرگاه ما به «زن دیوانه» تبدیل می شویم بدترین ترسهای مرد مرغ صفت تحقق می یابند.در این اوقات مرد مرغ صفت پیش خودش فکر می کند: «ببین چقدر ترسو و عصبی است. درست تشخیص دادم که نمی توانم در باره ی شکست سرمایه گذاری هایم، مالیات های همسر قبلی ام. شام خوردن با دوستم چیزی به او بگویم. آنچه او از آن غافل است این است که این دروغ گویی ها و پنهان کاری های او بود که از همان اول ما را دیوانه کردند، نه اشتباهات او.گرچه ممکن است نیت او از این دروغ گویی ها خوب و خیر باشد، اما بی صداقتی او هرگز قابل توجیه نیست.

راه حل:

01 مردان عزیز:لطفاً به ما زن ها دروغ نگویید. دروغ ما را دیوانه می سازد و بدترین احساسات را در ما زنده کرده اعتماد ما به شما را سلب می کند. همیشه حقیقت را به ما بگویید. حتی هنگامی که می ترسید از شنیدن آن خیلی هم خوشحال نشویم. احتمالاً همینطور هم باشد و از شنیدن حقیقت ناراحت شویم. اما به یاد داشته باشید که چنانچه بفهمیم به ما دروغ گفته اید به مراتب ناراحت تر خواهیم شد.
هنگامی که موضوع ناراحت کننده ای را با ما در میان می گذارید ناراحتی ها و نگرانی های خود را نیز به همراه آن ابراز کنید. به ما بگویید می دانید که احتمالاً چه احساسی به ما دست خواهد داد. برای نمونه:
«عزیزم، می خواستم بهت بگم که قول دادم جمعه حساب و کتاب های مالیاتی همسر قبلی ام رو انجام بدم. می دونم که از شنیدن این موضوع زیاد خوشحال نخواهی شد. خودم هم ترجیح می دادم با تو باشم تا با او. اما فکر کردم بهتر باشه به او کمک کنم چون که این اولین سالی که او تنهاست و باید خودش به تنهایی حساب و کتابها رو انجام بده. مطمئن باش که رفتن من به اونجا به معنای هیچ چیزی نیست و به محض اینکه کارم رو انجام دادم فوراً بر می گردم پیش تو.»
آیا از شنیدن این که قرار است به دیدن همسر خود بروید، خوشحال خواهیم شد؟ البته نه.اما چنانچه همه چیز را خودتان به ما بگویید احساس به مراتب بهتری خواهیم داشت. در مقایسه با زمانی که مجبور باشیم همه چیز را به تنهایی خودمان حدس بزنیم و کشف کنیم که چرا نمی خواهید با ما باشید و اینکه چرا تا به این حد عجیب و غریب رفتار می کنید.
02 به زن زندگی خود فرصت دهید تا به شما نشان بدهد چقدر شمارا دوست داشته و چقدر نسبت به شما محبت و علاقه دارد. هنگامی که حقیقت را به ما می گویید این فرصت را به ما می دهید که خود را بالا بکشیم و بهترین عملکرد خود را ارائه دهیم.
هنگامی که دروغ می گویید بدرفتاری اجتناب ناپذیر خواهد بود.
03هنگامی که مشاهده می کنید سر وکله «زن دیوانه» پیدا شده است از خود بپرسید آیا این اواخر در نقش مرد مرغ صفت ظاهر شده اید یا خیر. ممکن است متوجه شوید که چیزهایی را از ما پنهان کرده یا با ما در میان نگذاشته اید. هنگامی که سفره ی دل خود را باز می کنید و اسرار درون خود را بیرون می ریزید، نهایتاً ما نیز آرام خواهیم شد گرچه ممکن است اندکی طول بکشد بنابراین صبور باشید.

10-آقای ترقه

*می گویید می خواهید با او صحبت کنید. اما او شما را متهم می کند که می خواهید روز او را با شروع کردن دعوای دیگری خراب کنید.
در حین صحبت با او اشک در چشمان تان حلقه می زند اما او به شما برچسب می زند که عصبی هستید و هیستری دارید و او حوصله ی گریه و زاری شما را ندارد.
ادعا می کند به این دلیل نمی تواند احساساتش را با شما در میان بگذارد که شما از هم می پاشید؛ و سپس از واقعه ی مشابهی که چند سال پیش اتفاق افتاده است مثالی می زند.
در این گونه شرایط شانس برنده شدن ندارید.هرچیزی را که بگویید او را به جان خود می اندازید.هر گونه تلاش شما مبنی بر ایجاد ارتباط با او به منزله ی بیماری روانی تلقی می شود. هر چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است و موجب رنجش خاطر او می شود توی صورت تان کوبیده می شود آن هم بارها و بارها.بله درست حدس زدید: «آقای ترقه». مردی که متخصص آن است که بدترین احتمالات را از پیش تشخیص بدهد و عصبانی بشود حتی هنگامی که مکالمه هنوز آغاز نشده است.
آیا می دانستید که آقای ترقه یک پیشگو و دارای نیروهای فوق طبیعی است؟ دست کم این چیزی است که خود او فکر می کند. اومطمئن است و با قطعیت اصرار می ورزد که می تواند چگونگی پیش رفتن مکالمه ای را از قبل حدس بزند و پیشگویی کند:
«می دونم اگه شروع به صحبت کنیم باید تا صبح بیدار بمونیم.»
«می دونم چی منتظرمونه.تو شروع به گریه و زاری می کنی و منو متهم می کنی که شخص (بی ارزشی)هستم.»
«هر بار که درباره ی این موضوع صحبت می کنیم، نتیجه یک چیز بیشتر نیست، مثل دفعه ی پیش است. پس چرا اصلاً خودمونو اذیت کنیم؟»
آقای ترقه در لحظه ای اکنون و در زمان «حال» زندگی نمی کند. او در واقع به چیزی واکنش نشان می دهد که ممکن است سالها پیش اتفاق افتاده باشد. یا چیزی که می ترسد در آینده اتفاق بیافتد. شاید در گذشته نامزدی داشته است که به لحاظ روحی از هم پاشیده بوده است یا مادری داشته که عصبی، تنیده و تحریک پذیر بوده است. لذا فرض را برای این می گذارد که هر گونه مکالمه و گفت و گویی با شما نیز مثل همیشه از آب در بیاید. لذا به مجرد آنکه شروع به صحبت با اومی کنید در یک گسست خیالی نسبت به زمان گیر می افتد.می توان گفت او به نوعی درگیر حدیث نفس است یعنی با خود صحبت کردن. آنچه می گویید یا می کنید تفاوت خاصی ایجاد نخواهد کرد. چرا؟ زیرا او از پیش تصمیم گرفته است که چه اتفاقی خواهد افتاد.لذا سعی خواهد کرد که مکالمه با شما در نطفه خفه کند چه این کاراو را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید.
روش مورد علاقه ی آقای ترقه آن است که بدترین اتفافات گذشته را به یاد بیاورد و آن را به عنوان دلیل اینکه چرا نمی خواهد با شما حرف بزند، به رخ شما بکشد. ممکن است سه سال پیش یکبار در حین جر و بحثی شدید عصبی شده بودید و تا صبح گریه کردید.خب، حتی چنانچه خودتان نیز بخواهید که آن را فراموش کنید آقای ترقه به شما چنین اجازه ای نخواهد داد! هر بار که بخواهید مکالمه ی ساده و کوتاهی نیز با او داشته باشید آن را به شما یادآوری خواهد کرد:«می دونم قراره آخرش چی از آب دربیاد! تا صبح می خوای بیدار بمونی و سر من داد بزنی و گریه زاری بکنی!»
چنانچه بخواهیم رک و بی پرده صحبت کنیم، می توانیم بگوییم که آقای ترقه پدر سوخته ای لج باز و یک دنده است!؟ روش او برای رویارویی با چالش ها و مشکلات روشی «صلب»، سفت و سخت و انعطاف ناپذیر است. از این رو همواره حالت تدافعی دارد و آماده است که درمقابل هر چیز که از دید او خطرناک به نظر می رسد، از خود دفاع کند. به همین دلیل در مواجهه با کوچکترین احساسات و عواطفی، منفجر می شود و به مکالمه پایان می دهد. مشکل این جاست که زنی وجود ندارد که تلاش کند با او حرف بزند و برچسب عصبی بودن نخورد. صرف این حقیقت که می خواهید درباره ی چیزی صحبت کنید، نشانگر آن است که از قبل احساساتی و حساس هستید.

آقای ترقه:خانم ترقه

اجتناب ناپذیر است! به رغم تمامی تلاش های ما مبنی بر جلوگیری از آن ـ حتی چنانچه به خودمان قول بدهیم و قسم بخوریم که دیگر نخواهیم گذاشت اتفاق بیافتدـ اما باز هم همیشه اتفاق می افتد. هرگاه سر و کله ی آقای ترقه پیدا شود ما نیز به خانم ترقه تبدیل می شویم. حتی چنانچه درابتدا آرامش و تمرکز حواس داشته باشیم اما همیشه پس از چند دقیقه صحبت کردن با آقای ترقه، ما نیزحالت تدافعی به خود می گیریم:
«چطور می تونی بگی من عصبی هستم؟ من عصبی نیستم!»
«منظورت چی یه من همیشه غیرمنطقی حرف می زنم؟ این منم که همیشه سعی می کنم ازموضوع پرت نشم و دیگران رو سرزنش نکنم.»
«خواهش می کنم (قبرستون کهنه نشکاف)این منصفانه نیست!»
اینقدر به من نگو(آروم باش)من که هنوز چیزی نگفتم بجز اینکه پیشنهاد دادم درباره ی تعطیلات آخر هفته صحبت کنیم.»
حال متوجه منظور من شدید؟ هیچ راه دیگری ندارید. آقای ترقه کاری می کند که شما از خود واکنش نشان دهید.اگر او به شما می گوید عصبی و هیستریک هستید و کنترل خود را از دست داده اید، هر چیزی که بگویید چنین به نظر می رسد که حالت تدافعی به خود گرفته اید. چنانچه او ادعا می کند که صحبت های شما درباره ی چیزی تمامی نخواهد داشت چگونه خواهید توانست اثبات کنید اشتباه می کند بدون اینکه با او مخالفت کنید. چنانچه او به وقایع گذشته استناد می کند تا اثبات کند که شما غیرمنطقی هستید، در هرحال شما را از لحظه ی اکنون و زمان حال خارج ساخته است. صحبت با آقای ترقه گیر کردن و گرفتار شدن در یک دام کلامی ـ گفتاری است که بدون مجروح شدن از آن خارج نخواهید شد.

راه حل:

01 هرگز پیش از شروع یک مکالمه درباره ی نامزد/همسر خود قضاوت نکنید و فرض را براین نگذارید که او حتماً به طریقی خاص رفتار خواهد کرد. زیرا با این کار پیش زمینه ی خودخواهانه ای را ایجاد می کنید که فقط به نفع خود شماست.چنانچه او را متهم کنید که حتماً از هم خواهد پاشید، او نیز شکننده تر شده از هم خواهد پاشید.اگر به او بگویید که او عصبانی است او را با گفتن این جمله عصبانی نیزخواهید کرد. او را از عنصر احتمال وتعلیق برخوردار کنید و بگذارید مکالمه و مذاکره شکل بگیرد و پیش برود.
02 از مبالغه و اغراق به منظور ترساندن ایجاد جوّ رعب و وحشت در مکالمه خود داری کنید. چنانچه او اندکی گریه می کند او را عصبی و «هیستریک» نام گذاری نکنید. اگر او کمی تحریک پذیر و ناراحت شده است نگویید که دارد از خشم منفجر می شود. بگذارید نامزد/همسرتان احساساتش را ابراز کند و این احساسات را پیش از آنکه او حتی فرصتی برای بیان کردن شان داشته باشد، سرکوب نکنید.
03 در حین مکالمه و گفت و گو با نامزد/همسرتان در زمان حال یا لحظه ی اکنون باقی بمانید.هرگز وقایع، واکنش ها و نتایج گذشته را به میان نکشید. به او و نیز به خودتان فرصت دوباره ای بدهید تا این بار بتوانید مسائل و مشکلات را حل و فصل کنید.
مردان عزیز: امیدوارم از مطالعه ی این فصل درباره ی عادات ارتباطی مردانه آگاهی؛ شناخت و بصیرت کافی کسب کرده باشید. شاید تنها یک یا دو مورد از این عادات ده گانه درباره شما صدق کرده باشند.شاید هم به رغم میل باطنی تان متوجه شده باشید که بسیاری از آنها درشما وجود دارند. نکته ی امیدوار کننده آن است که حال این قابلیت و توانایی را دارید که پیش از درآمدن به رنگ یکی از این شخصیت های ده گانه (آقای اسرارآمیز، آقای گریزپا، آقای آتشفشان و...)، آنها را در خود شناسایی کنید و مچ خودتان را بگیرید! سپس با استفاده از راه کارها و روش هایی که آموخته اید، می توانید آگاهانه انتخاب کنید که این راه کارهای ارتباطی را تغییر دهید و همان مرد مهربان و با ملاحظه ای بشوید که براستی هستید.
خانم های عزیز:توجه داشته باشید که در این فصل روی سخن مان تنها با مردها نبود. گرچه از این عادات ارتباطی به عنوان عاداتی مردانه نام بردیم، اما مطمئنم که برخی از آنان درباره ی شما نیز صدق می کند!میلیون ها مرد از این واقعیت شکایت داشته اند که با خانم فرمان فرما یا خانم نامرئی یا خانم نیش و کنایه زن رابطه داشته اند.چنانچه به راستی خواهان آنید که نامزد/همسرتان این عادات ارتباطی ناسالم را در خود ردیابی و برطرف کند، به عادات ناسالم خود نیز در حضور او اعتراف کنید و از همین راه کارها و روش های ارائه شده استفاده کنید تا راه های سالم تر و مکالمه و گفت و گو با مرد زندگی تان را بیاموزید.

ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (2)

ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (2)
آقای نامرئی
عمیق ترین احساسات خود را با آن ها در میان می گذارید، اما آن ها همان طور مثل مجسمه می نشینند و به شما زل می زنند.
هنگامی که نظرشان را درباره چیزی می پرسید، می گویند نظری ندارند. هنگامی که متوجه می شوید از چیزی ناراحت یا گرفته هستند و ازایشان می پرسید چه اتفاقی افتاده است به گونه ای رفتار می کنند که گویی حرف شمارا نشنیده اند و پاسخی ندارند.
چه بلاهایی که آقایان نامرئی بر سر زن ها نیاورده اند!؟ آقایان نامرئی اغلب به تلاش های زن به منظور برقراری ارتباط با سکوت پاسخ می دهند. صحبت کردن با چنین مردهایی مثل انداختن سنگریزه در چاهی است که ژرفای آن بی انتهاست.منتظرید صدایی از کف چاه بشنوید، اما خبری نمی شود. این دقیقاً همان اتفاقی است که به هنگام تلاش برای گفت و گو با آقای نامرئی می افتد.بدین معنا که فقط «غیبش می زند»!
گاهی اوقات رابطه داشتن با آقای نامرئی این احساس را به انسان می دهد که با اشباح رابطه دارد.او هم با شماست و هم نیست! او را می بینید، اما احساس اش نمی کنید.او به گونه ای رفتار می کند که گویی حضور دارد، اما چیزی نمی گوید.
با ماشین و به همراه نامزدتان به طرف رستورانی می روید تا شام بخورید. ظاهراً اوقاتش تلخ است.می پرسید:«عزیزم، آیا از چیزی ناراحت هستی؟»سکوت. همین طور به رانندگی ادامه می دهد.
سر میز صبحانه به شوهرتان می گویید:«فکر می کردم به زودی می تونیم از تعطیلاتمون استفاده کنیم.»سکوت.روزنامه اش را می خواند.چیزی نمی گوید.
به نامزدتان می گویید:«از اینکه وقت زیادی را به مکالمه ی تلفنی با نامزد قبلی اش می گذراند، ناراحت هستید.» او به شما گوش می دهد بدون آن که کلمه ای بگوید از او می پرسید:«آیا چیزی هست که بخواهی در این باره به من بگویی؟» سرش را به علامت «نه» تکان می دهد.سکوت.
در این برخوردها چه چیزی در سر آقای نامرئی می گذرد؟ کسی چه می داند؟ شاید حوصله ی حرف زدن را ندارد.شاید هم نمی خواهد زحمت جواب دادن را به خود بدهد. شاید نمی داند چه جوابی بدهد. شاید ناراحت یا نگران است یا احساس گناه می کند یا فقط گیج و سردرگم است و نمی داند احساسات اش را چگونه به کلمه بکشد. بنابراین فقط آن جا می نشیند. البته این ها حدسیاتی بیش نیستند. زیرا آقای نامرئی اصولاً بر طبق تعریف، قرار نیست حرف بزند.
مردان عزیز:فرض کنید ماشین تان خوب کار نمی کند. آن را به تعمیرگاه می برید تا نگاهی به آن بیاندازید. ماشین را چند ساعت آن جا می گذارید و می روید.هنگامی که باز می گردید از مسئول تعمیرگاه می پرسید:
«خب، متوجه شدید مشکل ماشینم چی بود؟»
او به شما خیره می شود و چیزی نمی گوید: «ببخشید، مثل اینکه صدامو نشنیدید. پرسیدم فهمیدین مشکلش چی یه؟» او رویش را برمی گرداند و شروع به ورق زدن روزنامه می کند.
چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ مطمئنم از عصبانیت منفجر خواهید شد.
مثالی دیگر: هفته ها روی گزارشی که رئیس تان از شما خواسته بود کار می کنید تا سرانجام آن را تحویل می دهید. چند روزی می گذرد و هیچ بازتابی از او دریافت نمی کنید.از او وقت می گیرید که یک روز در دفترش اورا ببینید.هنگامی که وارد می شوید پای میزش نشسته است.
می پرسید:«هنوز چیزی درباره گزارشی که تهیه کرده ام از شما نشنیده ام، آیا فرصت کرده اید نگاهی به آن بیاندازید؟» او آهی می کشد و چیزی نمی گوید. در حالی که نگران شده اید می پرسید: «آیا اشکال یا ایرادی در آن دیده اید؟» می خواهید آن را دوباره از نو بنویسم؟» او در حالی که با یک گیره کاغذ ور می رود همان جا نشسته است و با نگاهی که هیچ چیز را نمی توان از آن خواند، به شما خیره می شود.
مردان عزیز:چه احساسی به شما دست خواهد داد؟ احتمالاً از ترس این که قرار است اخراج شوید وحشت شما را فرا می گیرد.مطمئنم حالا دیگر متوجه منظور من شده اید:اصلاً درست نیست به کسی که سعی دارد با شما صحبت کند پاسخی ندهید.به علاوه بی ادبانه، گستاخانه و غیرانسانی نیز هست. مطمئناً چنانچه چنین برخوردهایی با شما بشود شما نیز همین احساسات را در خود تجربه خواهید کرد. خب، فکر می کنید نامزد/همسرتان هنگامی که شما «آقای نامرئی» می شوید چه احساساتی را تجربه خواهد کرد؟
مطلبی است درباره ی سکوت که می خواهم به شما مردان بگویم:
سکوت خنثی نیست.بلکه حاوی پیامی است که به همان میزان صحبت و گفت و گو نیرومند است.سکوت به معنای غیبت یا عدم حضور پیام نیست بلکه تنها به معنای عدم حضور کلمات و واژگان است.سکوت عدم حضور پاسخ نیست.بلکه تنها پاسخی تهی و خالی است. هنگامی که مردی تلاش های زنی مبنی بر ایجاد ارتباط با او با سکوت پاسخ می دهد،زن احساس نمی کند که به او پاسخی نداده اند. بلکه احساس خواهد کرد پیامی شنیده است که دلش را شکسته و قلبش را به درد آورده است.

هنگامی که مردها پاسخی نمی دهند زن ها چه می شنوند؟

زن ها در این اوقات می شنوند که:
01 آنچه گفته اند آنقدر مهم نیست که به آن پاسخی داده شود.
02 اهمیت چندانی برای نامزد/همسر خود ندارند که به آنها جواب بدهد.
03 آنچه گفته اند احمقانه است و استحقاق آن را ندارد که به آن پاسخی داده شود.
04 پاسخی که قرار است به آنها داده شود چنان ناراحت کننده و ناخوشایند است که نامزد/همسرشان آن را در خود نگه می دارد و بروز نمی دهد.

آقای نامرئی:خانم ترسو

آیا می خواهید بدانید چگونه می توان وضعیت روحی زنی را تنها ظرف چند دقیقه کاملاً به هم بریزید و او را به لحاظ احساسی و عاطفی از هم بپاشید؟ با سکوت به او پاسخ دهید، از او فاصله بگیرید.ارتباط خود را با او قطع کنید؛ تنهایی طلب باشید.و هیچ چیز نگویید. سپس ببینید که چگونه به زنی ترسو بدل خواهد شد.

در چه اوقاتی از زندگی مان دچار استرس و اضطراب می شویم؟

هنگامی که چیزی وحشتناک یا گیج کننده ـ آنهم به طور ناگهانی ـ برایمان اتفاق می افتد.این دقیقاً همان احساسی است که زن ها در مواجهه با حضور ناگهانی آقای نامرئی دارند.کنار او نشسته ایم و حال او خوب به نظر می رسد. اما یک دقیقه بعد هنگامی که چیزی ازگفته هایمان به مذاق او خوش نمی آید، به طرزی ناگهانی ناپدید و نامرئی می گردد. اما او به کجا رفته است؟ پاسخ آن را نمی دانیم. سپس خانم ترسو ظاهر می شود در حالی که احساس رهاشدگی و تنهایی می کند و بسیار ترسیده است.
البته هنگامی که آقای نامرئی با خانم ترسو مواجه می شود نامرئی تر می شود. خانم های ترسو همیشه موجب می شوند آقای نامرئی هرچه سریعتر در جهت مخالف فرار کند. هرچه او نامرئی تر می شود ما بیشتر وحشت می کنیم، هرچه ما بیشتر بترسیم او نیز بیشتر فرار خواهد کرد و بدین ترتیب چرخه ی معیوب دیگری آغاز می شود.
به طرز مضحکی، آقای نامرئی می تواند موجب شود زن نیز احساس نامرئی بودن کند، گویی که وجود ندارد یا ناپدید شده است. زیرا حرف هایش شنیده نمی شوند. گویی می توان آنچه را که در پشت ما واقع شده است، دید. به یاد دارم زنی برای من نوشته بود:«انگار توی صورتم در را به هم کوبیده باشد.»بله، این همان احساسی است که به انسان دست می دهد، شاید هم بدتر.

راه حل:

01 هنگامی که نامزد/همسرتان سعی دارد با شما صحبت کند،
گذشته از اینکه چه احساسی دارید به او پاسخ دهید و به یکباره در برابر چشم او در هوا ناپدید نشوید.در زیر جایگزین های خوبی برای سکوت ارائه شده اند: «متوجه ام چی می گی. ممنونم که بهم گفتی. اما نیاز دارم مدتی در باره اش فکر کنم.»
«الآن وقت بسیار بدی برای صحبت کردن با من است.اصلاً تمرکز حواس ندارم.بذار بعداً صحبت کنیم.»
«می دونم نیاز دارید آلان صحبت کنی. اما الآن آمادگی اون رو ندارم. به کمی دقت نیاز دارم تا جواب دلخواه تو رو بدم.»
«احساس می کنم کمی در برابر صحبت کردن از خود مقاومت نشون می دم. فکر می کنم به این دلیل که خسته ام و بعد از کار به کمی استراحت نیاز دارم. می تونیم بعد از شام صحبت کنیم؟»
«اینطور که متوجه شدم این موضوع برایت خیلی مهمه. اما ذهنم الآن خیلی مشغوله و به سختی می تونم روی گفته های تو تمرکز کنم. فکر می کنم بعد از کمی استراحت/چرت/غذا/ورزش و... احساس بهتری داشته باشم.»
02 هرگاه متوجه شدید که «آقای نامرئی» شده اید، به طرزی ملموس تلاش کنید تا مجدداً به طریق نامزد/همسر خود ارتباط برقرار کنید. به او نزدیک شوید، او را لمس کنید یا از او درباره ی گفته هایش سؤال کنید. به یاد داشته باشید:سکوت هرگز نتیجه ی مثبتی در پی نخواهد داشت و دیر یا زود سر و کله ی «خانم ترسو» پیدا خواهد شد!

4-آقای مرموز

هیچوقت نمی توانید فهمید چه چیزی را می خواهند به شما بگویند، می دانید سعی دارند چیزی بگویند، اما نمی دانید که آن چیز چیست!؟ هنگامی که از آنها می پرسید آیا به چیزی نیاز دارید؟ می گویند نه.اما کاملاً مشخص است که واقعیت را نمی گویند. به دلیل یکی از گفته هایی که از شما سرزده است ناراحت است اما وقتی که از او می پرسید، می گوید که همه چیز خوب است و هیچ مشکلی وجود ندارد.
بگذارید شما را به «آقای مرموز» معرفی کنم.او بسیار شیرین، مهربان، جذاب، و خوش برخورد بوده کنار آمدن با او نیز بسیار ساده است. خانم های عزیز:اما این تنها نیمی از ماجرا است. آقای مرموز با مهارت تمام نیازها و خواسته های خود را از شما پنهان می کند. به طوری که هرگز نمی توانید بفهمید در اندرون او چه می گذرد. او همه ی آنها را همچون یک راز از شما مخفی نگه می دارد. شاید حتی از خودش هم! و هر چه قدر تلاش می کنید باز هم نمی توانید موفق شوید کاری کنید تا اسرارش را با شما در میان بگذارد.ممکن است فکر کنید او را خوشحال کرده اید، اما نمی توانید زیاد مطمئن باشید زیرا در رابطه با مرد مرموز واقعیت را همواره به سادگی نمی توانید ببینید.ممکن است به ظاهر خوشحال و راضی به نظر آید، اما آیا واقعاً همینطور است؟ کسی نمی داند. هر بار که از او می پرسید آیا به چیز دیگری از جانب شما نیاز دارد اصرار می ورزد که «نه» و اینکه شما عالی و مطلوب هستید. همین پاسخ شما را مظنون می کند. زیرا شما می دانید که از «مطلوب» فاصله دارید.آیا او واقعاً چنین احساس می کند؟ آیا او براستی تحقق یک رؤیاست یا اینکه چیزی را از شما پنهان می کند؟
پاسخ البته آن است که آقای مرموز استاد تمام عیار پنهان کاری است. او مخزن الاسرار است و چیزی را که نخواهد به کسی فاش نمی کند. نارضایتی های خود را نیز همینطور، نیازها و خواسته هایش نیز جزو اسرار او هستند.و بدتر از همه این که همه اینها را باید خودتان به تنهایی کشف کنید.
اینگونه مردان که نیازها و خواسته هایشان را چه به لحاظ احساسی ـ عاطفی و چه به لحاظ جنسی بیان نمی کنند معمولاً سعی دارند نامزد/همسر خود راـ البته به طرزی ناخودآگاه ـ امتحان کنند. آنها نزد خودشان فکر می کنند:«اگر او براستی همان گمشده ی من باشد و اگر براستی نیز مرا دوست داشته باشد. نیازها و خواسته های مرا کشف خواهد کرد.» لذا می نشیند، راحت تکیه می دهد تا شما خودتان را برای او اثبات کنید.خانم های عزیز: کاملاً طبیعی است که در این امتحان مردود خواهید شد. از آنجا که «غیبگو» نیستید و نمی توانید ذهن خوانی کنید سپس هر بار که او را مأیوس می کنید و خواسته هایش را برآورده نمی سازید یا بی خبر از همه جا به انجام آنچه ناراحتش می کند ادامه می دهید به این نتیجه می رسد که شما همان گمشده ی او نیستید و نمی توانید همسر مناسبی برای او باشید.لذا او نیز عشق و قلب خود را تمام و کمال به شما نخواهد داد.
در واقع ریشه و علت اصلی رفتار مرموزانه او نیز همین است: ترس ازصدمه دیدن و مأیوس شدن. به طرزی مضحک همین ترس اوست که رابطه ی او را با شکست مواجه می کند و موجب می شود همان چیزی به سرش بیاید که از آن می ترسد.زیرا هر چه زنی اطلاعات کمتری از خواسته ها و نیازهای او داشته باشد احتمال اینکه او را مأیوس کند بیشتر می ود و هر چه آقای مرموز بیشتر مأیوس و سرخورده شود، مرموزتر می شود و خواسته هایش را بیشتر پنهان می کند.
آقای مرموز احتمالاً توسط زن یا زنانی در مقطعی خاص از زندگی خود به لحاظ احساسی و عاطفی صدمه و لطمه دیده است. به همین دلیل است که شما را مدام به محک می کشد و می آزماید. از خود می پرسد: «آیا این همه خوب بودن او قلابی و مصنوعی نیست؟ آیا واقعاً زنی وجود دارد که این همه مرا دوست داشته باشد؟» اما او از اینکه پاسخ این سؤال را بیابد، می ترسد بنابراین به شما فرصت نمی دهد تا خود را نشان دهید.
مأیوس کننده ترین چیز در رابطه با آقای مرموز این نیست که برای برقراری ارتباط با شما تلاش نمی کند. در واقع او چنین فکر می کند که در تمام مدت نیازها و خواسته هایش را بیان کرده است و هنگامی که شما نیازهایش را بدرستی تشخیص نمی دهید شگفت زده می شود. مشکل آن است که تلاشهای او برای ابراز خودش بسیار پنهان، ناملموس، ضعیف، مبهم و ناواضح هستند. به طوری که می توان گفت اصلاً وجود خارجی ندارند. بیشتر به سرنخ شباهت دارند تا درخواست هایی رک و مستقیم. بدین معنا که باید نکته بین باشید، ذهن خوانی کنید؛ مدام حدس بزنید و به آزمون و خطا متوسل شوید. برای نمونه: از نامزد خود می پرسید آیا دوست دارد غذای چینی بخورد یا نه؟ او می گوید: «البته.» سپس اضافه می کنید: «البته اگه دوست داشته باشی می تونیم به یک رستوران مکزیکی بریم و غذای مکزیکی بخوریم.» پاسخ می دهد: «مکزیکی؟ خیلی خوبه!» در حالی که گیج شده اید و نمی دانید که براستی کدامیک را ترجیح می دهد: «خب، دوست داری کدوم یکی رو امتحان کنی؟» پاسخ می دهد: «هر کدوم که تو بخوای عزیزم.»
سپس از آنجا که ظاهراً برای نامزدتان تفاوتی نداشت به کدام رستوران بروید شما رستوران چینی را انتخاب می کنید. سپس همان شب پس از آنکه از رستوران به خانه می آیید، می بینید که او در یخچال سرک می کشد. با شگفتی می پرسید: «مگر گرسنه ای؟» در حالی که مشغول جویدن برشی از پیتزا است که از پیش در یخچال باقی مانده بود می گوید: هی، یه کمی.» «مگه توی رستوران سیر نشدی؟»
پاسخ می دهد که:«راستش غذای چینی هیچوقت حسابی ته دلم رو نمی گیره.»
به ناگهان همه چیز را به روشنی می بینید: او اصلاً از اول هم رستوران چینی را دوست نداشت و نمی خواست که غذای چینی بخورد. هنگامی که در پاسخ به پیشنهاد دیگر شما گفت: «مکزیکی؟ خیلی خوبه!» باید خودتان همه چیز را همانجا متوجه می شدید و می فهمیدید که این جمله یعنی همان بله! گرچه در ابتدا زیاد هم از لحن او نمی توانستید چنین نتیجه ای بگیرید.
این حادثه چندان جدی نیست که بتواند موجب از هم پاشیدگی ازدواجی بشود.اما فقط تصور کنید چند بار در هفته اتفاق می افند که آقای مرموز شمارا از خواسته های خود باخبر نمی کند و نمی گوید که از چه چیزهایی ناراحت بوده یا اینکه در بستر او را راضی می کنید یا نه! برای یک زن چقدر وحشتناک است که مثلاً به یکباره بداند که آقای مرموز انزجار، تنفر و احساسات سرکوب شده و فروخورده ی بسیاری نسبت به او در خود انباشته است. چنانچه مرد مرموز مراقب نباشد، روزی تمامی این احساسات سرکوب شده طغیان می کند و منفجر خواهد شد و او را به آقای آتشفشان ـ شخصیتی بعدی که درباره ی آن توضیح خواهیم دادـ تبدیل خواهد کرد.

آقای مرموز:خانم بازپرس

هنگامی که زنی به مردی مرموز عشق می ورزد همواره در فقر اطلاعات بسر می برد. چه احساسی دارد؟ به چه چیزی نیاز دارد؟ آیا او را راضی نگه داشته ام یا خیر؟ این سؤالات همواره ذهن نامزد/همسر آقای مرموز را به خود مشغول نگه می دارد و ناگزیر او را به خانم بازپرس تبدیل می کند. خانم بازپرس همواره مراقب علایم، نشانه ها و سرنخ هایی است تا از آنچه در افکار و احساسات آقای مرموز می گذرد، اطلاعاتی کسب کند.
از کجا بدانیم به خانم بازپرسی تبدیل شده ایم یا نه؟ چنانچه همواره نامزد/همسر خود را مانند قرقی «می پایید» یا اورا زیر نظر گرفته اید. بنابراین به بازپرس تبدیل شده اید. در این اوقات معمولاً از دوستان خود (زن های دیگر یا به عبارتی دستیاران دادستان یامعاونین بازپرس!)
نظرشان را جویا می شویم و می پرسیم که درباره ی رفتار یا واکنش نامزد/همسر ما چه فکر می کنند. تا بدین وسیله بینش بیشتری نسبت به اعمال و رفتار او پیداکنیم. بازپرس بودن کار ساده ای نیست. هیچ گاه آرامش نخواهید داشت. زیرا همیشه نگرانید، مبادا سرنخ اصلی را که فاش کننده حقیقت مرد زندگی تان است از دست بدهید.البته او شاهد آن است که همیشه مضطرب و نگران هستیم و از این رو چنین نتیجه گیری می کند که از او خوشحال و راضی نیستیم و احساس خوشبختی نمی کنیم و این نیز به نوبه ی خود موجب می شود مرموزتر و تودارتر هم بشود!
مشکل اصلی این جاست که روش های خانم بازپرس همواره متکی بر تجربیات او از آقای مرموز می باشند. زیرا آقای مرموز اصلاً اطلاعات زیادی را در باره ی خودش فاش نمی سازدـ دست کم به طور مستقیم ـ با این حال چنانچه تصادفاً حقیقتی را از او کشف کنید به شما خواهد گفت که آیا درست فهمیده اید یا نه.بنابراین همیشه مشغول بازی «حدس زدن» خواهید بود و پرسش هایی نظیر پرسش های زیر را مطرح خواهید کرد:
«آیا احساس نمی کنی که این اواخر زیاد به تو زنگ زده ام؛ به طوری که آزادی تو را مختل کرده ام؟ آیا به آزادی و فضای شخصی بیشتری نیاز داری؟»
«آیا صحبت های طولانی دیشب من درباره مشکلات کاری ام تورا نارحت کرده اند؟»
«آیا ازاین که قرار است خواهرم هفته ی بعد پیش ما بیاید و مدتی را با ما باشد ناراحت شده ای و ترجیح می دهی که تنها باشیم؟»
هنگامی که نامزد/همسرمان به یکی از پرسش های فوق پاسخ مثبت می دهد احساس موفقیت می کنیم،زیرا احساس می کنیم موفق شده ایم معمای قلب او را حل کنیم. اما این الگو پس از مدتی بسیار تکراری خسته کننده خواهد شد زیرا مدام مجبوریم قطعات مختلف پازل شخصیت گیج کننده ی او را آن هم بدون کمترین کمک و راهنمایی از جانب او حل کنیم و کنار یکدیگر بچسبانیم.

راه حل:

01 با بیان کردن خواسته ها و نیازهای تان این فرصت را به نامزد/همسرتان بدهید که شما را خوشحال و راضی کند.چنانچه شما را خوشحال کردیم یا کاری کردیم که شما از آن لذت بردید بگویید: «از اینکه فلان کار را کردی خیلی خوشحال شدم.» هنگامی که از چیزی ناراحت شده اید یا مسئله ای شمارا نگران کرده است به این امید نباشید که ما خودمان آن را به تنهایی کشف کنیم.زیرا احتمالاً موفق نخواهیم شد. در عوض با گفتن این جمله ما را راهنمایی کنید:«می خواستم درباره چیزی که مرا ناراحت کرده است با تو صحبت کنم تا بلکه کدورت مان برطرف شود.»
02 هنگامی که درباره ی نیازها و اولویت های تان با ما صحبت می کنید به طور واضح و روشن و با ارائه ی جزئیات کافی این کار را انجام دهید. تنها هنگامی بگویید:«هر چه تو بخواهی.» یا:«برای من فرقی نمی کند.»که واقعاً حقیقت داشته باشد. به یاد داشته باشید ما زن ها عشق ورزیدن را شغل و وظیفه ی خود می دانیم بنابراین هر چه اطلاعات و داده های بیشتری را در اختیار ما قرار دهید، بهتر خواهیم توانست نیازها و خواسته های تان را برآورده سازیم.
03 هرگاه متوجه شدید که از شما بازجویی می کنیم، بار را از دوش ما بردارید و به ما کمک کنید.شما خیلی خوب می دانید که در این اوقات، ما سعی داریم از احساسات شما باخبر شویم بنابراین کار ما را سخت نکنید!

5-آقای آتشفشان

اینگونه مردها مسئله ای را بهانه قرار می دهند و سپس بدون تناسب منفجر می شوند.
به دلیل ناراحتی یا عصبانیت از دست شما در سکوت «خودخوری می کنند. اما چیزی نمی گویند و سپس ناگهان از کوره در می روند. از آنجا که چیزی به شما نمی گویند، هیچ وقت نمی فهمید که عصبانی هستند. سپس مدت ها می گذرد و تنها با یک سؤال ساده و کوچک شما منفجر می شوند.
یگان ویژه ی خنثی سازی بمب را خبر کنید، لباس ایمنی خود را بپوشید و از منطقه ی خطر دور بایستید، زیرا آقای آتشفشان وارد می شود.
خانم های محترم:او را خیلی خوب می شناسید. او احساساتش را فرو می خورد. اصرار می ورزد که حالش خوب است تا سپس به یکباره و به طرزی کاملاً ناگهانی هنگامی که اصلاً انتظار آن را ندارید، منفجر می شود.فقط آن وقت است که می فهمید در تمام مدت مثل یک بمب ساعتی تیک تیک می کرده و اینکه دیر یا زود قرار بوده است منفجر شود و شما یا هر کس دیگری را که در آن حوالی است مجروح کند.
البته او هرگز متوجه نمی شود که با انفجار خود چه آسیبی به بار می آورده است زیرا همیشه پس از آن که منفجر شود و فشار اضافی را تخلیه کرد و احساساتش را بیرون ریخت، حالش خوب می شود. حتی شاید پس از آن احساس نیاز جنسی بکند!و هنگامی که علاقه ی چندانی به این کار در شما نمی بیند گیج و حیران می شود. شاید اگر تا این حد خودخواه نبود می توانست جراحتی را که خشم او به شما وارد ساخته است ببیند و بفهمد که چرا تا این حد شکسته و بی رمق شده اید.
آقای آتشفشان کیست؟ او کسی است که نمی داند با اضطراب و تنش خود چه کار کند. از این رو آن را بر روی کسانی که دوست شان دارد خالی می کند. معمولاً او فرزند پدر یا مادری آتشفشانی است که به او آموخته اند. تنها راه تخلیه ی احساسات و عواطف، فریاد زدن، تهدید کردن و ترساندن این و آن است. در دوران او پسربچه ی کوچک و بسیار وحشت زده ای وجود دارد که روزی (درکودکی) ناخودآگاه وبی آنکه آن را به یاد آورد تصمیم گرفته است کسانی را که می توانند به او آسیب بزنند با خشم خود بترساند و فراری دهد پیش از آن که فرصت آن را بیابند که خشم خود را به او نشان دهند و از دست او عصبانی شوند.
آقای آتشفشان هرگز با نامزد/همسر خود ارتباط برقرار نمی کند و نمی گوید که چه می خواهد یا نمی خواهد. او آتش زیرخاکستر است، از این رو تهدید می کند، اذیت می کند، و از کوره به در می رود. چنانچه زنی سعی کند که با او درباره ی چیزی صحبت کند که او دوست ندارد درباره ی آن صحبت کند،او با نگاه های تند و نیشدار، نگاه های خشم آلود و کلمات و عبارات زشت پاسخ می دهد. چنانچه این سلاح ها مؤثر واقع نشوند به بالا بردن صدایش متوسل می شود تا ما را از میدان به در کند. معمولاً این روش بر روی زن ها مؤثر واقع می شود زیرا بیشتر ما زن ها دوست نداریم بر سرمان داد کشیده شود.
مردان عزیز:بگذارید لحظه ای با شما صریح باشم. برای ما زن ها هیچ چیز جذاب تر، مردانه یا قابل تحسینی در آقای آتشفشان وجود ندارد. کسی که نمی تواند واکنش ها و عکس العمل های خود را کنترل کند ضعیف است نه قوی.کسی که از تهدید و ارعاب برای رو به رونشدن با احساسات نامزد/همسرش استفاده می کند، ترسوست نه شجاع.

چگونه آقای آتشفشان موجب می شود زن ها پاورچین پاورچین راه بروند

رابطه با آقای آتشفشان مانند راه رفتن در یک میدان مین می باشد. نفس تان را در سینه حبس می کنید و دعا می کنید روی مین ها پا نگذارید تا تکه تکه شوید.به همین دلیل است که همسران مردان آتشفشان همیشه پاورچین پاورچین راه می روند و وقت و انرژی و تلاش خود را صرف آن می کنند تا مبادا چیزی بگویند یا کاری بکنند که موجب انفجار شوهرشان بشود!
محال است زنی با آقای آتشفشان زندگی کند و ترسان و لرزان، پارانویید و وحشت زده نشود. چه خصوصیات و ویژگی های جذابی؟! این طور نیست؟ اما هنگامی که در ترس دایمی از توهین بعدی، دعوا وجر و بحث بعدی، و بزن بزن های بعدی زندگی می کنید این دقیقاً همان چیزی است که انتظارتان را می کشد.

راه حل:

چنانچه نامزد/همسرتان دور و برتان پاورچین پاورچین راه می رود شاید بیش از آنکه فکرش را می کنید آتشفشانی هستید. از او بپرسید آیا علایمی را که در باره ی مرد آتشفشانی ذکر کردیم از خود نشان می دهید یا خیر. سپس سعی کنید درباره ی احساسات، ناراحتی ها و نگرانی های تان صحبت کنید پیش از آن که در شما انباشته گردند. و سپس منفجر شوند.
02 چنانچه حدس می زنید مرد آتشفشان هستید مشاوره و کمک حرفه ای دریافت کندی. به راستی مشکل است تمامی این خشم را خودتان به تنهایی (بدون کمک حرفه ای) حل و فصل کنید. در این اوقات یک مشاور خوب یا یک متخصص «مدیریت خشم» می تواند به شما درحل و فصل کردن مسائل و موضوعاتی که در زیر خشم تان واقع شده اند کمک فراوانی کنید. شما استحقاق آن را دارید تا خود و نیز نامزد/همسرتان را از زندان خشم و غضب خود آزاد سازید.

ده عادت ارتباطی مردها را عصبی می کند و اینگونه آغاز می کند که:

ده عادت ارتباطی مردها را عصبی می کند و اینگونه آغاز می کند که:
این ده عادت ارتباطی را که زن ها همیشه از آن شکایت دارند در زیر لیست کرده ام.این لیست را براساس تحقیقات و مصاحبه هایم با زوج ها، مقاله های تحقیقاتی که دریافت کرده ام و صحبت های هزاران زن که در سمینارهای مختلفم شرکت کرده و داستان هایی از زندگی خود را با من در میان گذاشته اند، ترتیب داده ام.
خانم های عزیز:مطالعه این مقاله برای خود شما نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.شاید در رابطه با ازدواج خود احساس خوشبختی چندانی نمی کنید یا مأیوس و سرخورده شده اید اما نمی دانید که چرا. شاید هنگامی که نامزد/همسرتان نیز ازشما می پرسد که چه چیزی آزارتان می دهد نتوانید به درستی به او توضیح دهید که به راستی از چه چیزی ناراحت یا نگران هستید. اطلاعات ارائه شده طی صفحات آتی به شما کمک خواهد کرد موارد و نواحی مشکل ساز رابطه خود را دقیقاً مشخص کنید و درباره ی آن ها با نامزد/همسرتان صحبت کنید تا بتوانید کمتر به نزاع بپردازید و بیشتر عشق بورزید.
مردان عزیز:اطلاعات ارائه شده در این مقاله برایتان گرانبها خواهند بود.موجب خواهد شد از دعوا، تنش، بداخلاقی و ترش رویی، مخالفت و نق زدن های بسیار جلوگیری کنید و حرکات و رفتارهایی از خود را که به طرزی ناخودآگاه موجب تولید تنش در رابطه تان شده است و احساسات بدی را در نامزد/همسرتان تولید می کند، شناسایی کنید.
پیش از هر چیز توجه داشته باشید که این لیست از موارد ده گانه بدین منظور طراحی نشده است تا از شما انتقاد کند.معتقدم که بیشتر مردها از این عادات ارتباطی خود حتی آگاه هم نیستند و به همین دلیل است که آموختن آن ها بسیار مهم و مفید می باشد.در اینجا هرگز مقصود و منظورم آن نیست که با این لیست تقصیر را به گردن شما بیاندازم.بگذارید به شما بگویم که در کتاب رازهایی درباره ی مردان که می بایست باید هر زنی بداند لیست مشابهی نیز از اینگونه عادات ارتباطی زن ها و اشتباهات آورده ام که زن ها در رابطه با مردان مرتکب می شوند.
هنگامی که این لیست را تهیه می کردم با خبرشدم که بسیاری از زن ها برای این عادت های ارتباطی نامزد/همسرشان اسم هایی وصفی بر روی آن ها گذاشته بودند که برایم بسیار جالب بود.برای نمونه یکی از زن هایی که به من مراجعه می کرد می گفت از آن جا که شوهرش احساساتش را درخود می ریزد و به اصطلاح آن ها را فرو می خورد و سپس ناگهان منفجر می شود و آنها را بیرون می ریزد او را «آقای آتشفشانی» نامیده بود!زن دیگری که نامزدش به یکباره ساکت و عبوس می شد و با او حرف نمی زد گفت که او و دوستان هم جنس آن خانم ـ البته بین خودشان!ـ هر بار که چنان رفتاری از نامزدش سر می زد اورا «آقای نامرئی» می نامند.
مثلاً می گفتند:حدس می زنی امروز صبح کی سرو کله اش پیدا شد؟ آقای نامرئی!»
ما زن ها به این دلیل از این اسامی و القاب نه چندان افتخارآمیز استفاده می کنیم تا با خشم و احساسات سرکوب شده خودـ هنگامی که نامزد/همسرمان این ده عادت ارتباطی ضعیف را از خود آشکار می سازندـ کنار بیاییم و آن ها را خالی کنیم.فکر کردم مفید باشد من هم از این ایده استفاد کنم تا شاید منظور خود را بهتر بیان کرده باشم. خواهید دید که هر یک از این عادات ارتباطی به شخصیتی نسبت داده شده اند که نام آن نماد ویژه ی آن رفتار بخصوص است. این ده عادت ارتباطی مردها که زن ها را عصبی می کند به همراه شخصیت های نمادین آن در لیست زیر آورده شده اند.البته امیدوارم تنها فقط هنگامی این لیست را به مرد زندگی تان نشان دهید که مطمئن باشید دیگر نمی خواهید او را ببینید!!

ده عادت ارتباطی مردها که زن ها را عصبی می کند:

01 مردهای که همه چیز را ناواضح و در پس پرده ای از ابهام باقی می گذارند:..... آقای اسرارآمیز
02 مردهایی که از حرف زدن طفره می روند:...... آقای لغزنده
03 مردهای که ساکت و عبوس می شوند: ...... آقای نامرئی
04 مردهایی که خواسته ها و نیازهایشان را به ما نمی گویند: ...... آقای مرموز
05 مردهایی که احساسات شان را فرو می خورند و به یکباره منفجر می شوند:...... آقای آتشفشان
06 مردهایی که وسط صحبت و مذاکره اتاق جلسه را ترک می کنند: ...... آقای گریزپا (فراری)
07 مردهایی که زیاد دستور می دهند: ...... آقای فرمان فرما
08 مردانی که احساسات ما را مسخره می کنند: ...... آقای نیش و کنایه زن
09 مردهایی که به منظور فرار کردن از چیزی ناخوشایند به دروغ متوسل می شوند: ...... آقا مرغه
010 مردانی که سریعاً ناراحت شده و به دنبال آن فوراً ازخود واکنش نشان می دهند:...... آقای ترقه

01 آقای اسرارآمیز

هنگامی که از اینگونه مردها سؤالاتی می پرسید هیچ چیز واضح و روشنی دستگیرتان نمی شود.
از این که درقبال چیزی تعهد کلامی بدهد، بیزار است.
تمامی تلاش های نامزد/همسر خود را برای شنیدن پاسخی روشن از او با شکست مواجه می کند.
خانمهای عزیز اجازه دهید شما را به آقای اسرارآمیز معرفی کنم.آن دسته از نامزد/همسران ما که به هیچ چیز پاسخ روشنی نمی دهند همیشه در پس پرده ای از ابهام باقی می مانند.آقای اسرارآمیز شخصیتی آزارگر دارد. زیر شما هرگز نخواهید توانست بفهمید چه در افکارش می گذرد یا چه احساسی دارد.اینطورنیست که اصلاً با شما حرف نزند. نه.او با شما صحبت می کند. اما مشکل این است که هرگز پس از آنکه صحبت هایش تمام شدند نمی توانید بگویید به شما چه گفته است.
آقای اسرارآمیز متخصص صحبت کردن و ارتباط برقرار کردن بدون دادن کمترین اطلاعات است.برای نمونه، مارتین سعی دارد با شوهرش برایان در باره ی دختر چهارده ساله شان که به طور نیمه وقت با آنها زندگی می کند صحبت کند.
مارتین: برایان، دیشب شارلوت دوباره داشت توی اتاقش سیگار می کشید. من یه چیزی به او گفتم اما او دوباره عصبانی شد در را کوبید به هم.
برایان:من یه کاریش می کنم.
مارتین:خب، می خوای بهش چی بگی؟ قبلاً چندین بار در این باره با او صحبت کرده ای.
برایان:مارتین، من حل اش می کنم.
مارتین:می دونم حل اش می کنی.اما خیلی خوب می شد اگه بگی می خوای چه سیاستی را با او در پیش بگیری.چون که بالاخره من و تو با هم هستیم.روی همین اصل دوست دارم بدونم کی می خواهی باهاش حرف بزنی تا من قبلش با صحبت های اضافی خراب نکنم.
برایان:ببین، گفتم باشه.ولم می کنی؟
در اینجا برایان مانند آقای اسرارآمیز رفتار می کند. پاسخ های او همه مبهم و ناواضح هستند.او هیچ گونه جزئیاتی را ارائه نمی دهد.به هیچ چیزاشاره ی خاصی نمی کند هیچ یک از پرسش های مارتین را اساساً پاسخ نمی گوید و به هیچ یک از نگرانی های او رسیدگی نمی کند.مارتین اصلاً نمی تواند بگوید شوهرش برایان آنکه مسئله سیگارکشیدن دخترشان را به رخ او کشیده است از دست او ناراحت است یا اینکه اصلاً حتی ناراحت هم نشده است این مسئله برایش اهمیتی ندارد. این را هم نمی تواند بفهمد که آیا مسئله را جدی گرفته است یا نه. به عبارت دیگر اصلاً نمی داند درون برایان چه می گذرد!.
در زیر نمونه ی دیگری از این عادت ارتباطی ذکر شده است:
زن سعی دارد با نامزد خود در باره ی برنامه ریزی برای تعطیلات آخر هفته شان صحبت کند.
می پرسد: «دوست داری جمعه با ماشین یه دوری بیرون شهر بزنیم؟»
مرد پاسخ می دهد: «بد نیست.»
«خب، می خوای بپرسم چه جاهایی می تونیم بریم؟»
در حالی که توجه درست و حسابی نیز از خود نشان نمی دهد، می گوید:«خب، اگه دوست داری این کار را بکنی، بکن!»
زن می گوید:«اونجوری که بوش می یاد خیلی دوست نداری بریم. زیاد هیجان زده به نظر نمی رسی.»
مرد پاسخ می دهد:«من همچین چیزی کفتم؟»
فکر می کنید چنین مکالمه ای چه احساسی به زن بدهد. این احساس که می خواهد از عصبانیت جیغ بزند. مرد چنان مبهم حرف می زند که نامزدش هرگز نمی تواند احساس واقعی او را در این باره بفهمد و بداند که
چکار باید بکند و چکار نکند.
مردان عزیز:می توانید حدس بزنید نامزد/همسرتان چه میزان از وقت خود را صرف این می کند که چیزی از شما بفهمد؟ ما زن ها به زنی از دوستان نزدیک خود زنگ می زنیم و می گوییم:«آره، دیشب اینو گفت.حالا فکر می کنی منظورش چی بود؟»یا:«با توجه به جوابی که قبلاً داده بود فکر می کنی دوباره موضوع را مطرح کنم یا یه کمی صبر کنم ببینم چی می شه؟» فکر می کنی زن ها چرا اینطور سؤالات را از هم می پرسند:زیرا شما مردان مبهم صحبت می کنید و زیر بار هیچ چیز نمی روید و نمی گویید که در افکارتان چه می گذرد و ما را وادار به ذهن خوانی و حدس زدن می کنید.
در زیر تمثیلی است که به خوبی نشان می دهد چرا زن ها از این عادت مردها بیزارند.فرض کنید یکی از دوستان تان به شما زنگ می زند و از شما می خواهد که با او به کوهنوردی بروید.شما با خوشحالی تمام موافقت می کنید و دوستتان می گوید که فردا با ماشین به دنبال شما خواهد آمد.او سر موقع می رسد و هر دو به راه می افتید.از او می پرسید:«خب، می خواهیم به کجا برویم؟»
پاسخ می دهد:«خودت می بینی جای خیلی زیبایی یه.»
«خب، خیلی دوره؟»
«نه زیاد.»
می پرسید:«چقدر طول می کشد با ماشین به اونجا برسیم؟»
«زیاد طول نمی کشه.آخرش می رسیم.»
از دوست تان برای آنکه مبهم صحبت می کند و سؤالات شما را بدون پاسخ می گذارد ناراحت می شوید. نمی توانید از سفر لذت ببرید زیرا سفرتان پر از شک، تردید و عدم قطعیت است.خب مردان عزیز: زن ها نیز هنگامی که با آنها اینطور صحبت می کنید درست دچار همین احساس می شوند.
چرا مردها خود را اسرارآمیز می کنند.
مردها به دلایل زیر در ارتباطات خود مبهم و ناواضح رفتار می کنند.
01 مبهم بودن برایشان یک مکانیزم امنیتی به حساب می آید.
همانگونه که قبلاً نیز دیدیم مردها دوست ندارند اشتباه کنند. گاهی اوقات آنان به طرزی ناخودآگاه مبهم بودن و اسرارآمیز بودن را به عنوان روشی برای حمایت و محافظت از خود انتخاب می کنند.چنانچه از پاسخ سؤالی مطمئن نباشند یا در رابطه با چیزی هنوز تصمیمی قطعی نگرفته اند، به طرز مبهم و «چند پهلو» پاسخ می دهند.با این روش چنانچه مرتکب اشتباهی شوند کسی آنان را بازخواست نخواهد کرد.زیرا هرگز چیزی نگفته اند تا خلاف اش ثابت شود.به همین دلیل برایان نمی توانست هیچگونه جزئیاتی را در رابطه با سیگار کشیدن دخترشان در اختیار همسرش قرار دهد زیرا خودش هم به درستی نمی دانست می خواهد چه کار کند و به جای آنکه به این موضوع اعتراف کند ترجیح داده بود اسرارآمیز باشد.
02 مبهم بودن شکلی از استقلال و خودمختاری محسوب می شود.
آیا به یاد دارید که آزاد بودن و مستقل بودن برای مردها تا چه حد برایشان اهمیت دارد؟ مبهم بودن در ارتباطات درحکم بیمه ای است برای غرور و منیت مرد. هرگاه مردی به سؤالی پاسخی واضح نمی دهد، در واقع برای خود این حق را محفوظ نگاه داشته است تا نظرش را عوض کند بی آنکه مورد سرزنش نامزد/همسرش قرار گیرد.چنانچه اطلاعات زیادی در اختیار او قرار ندهد هرگز مورد نکوهش و توبیخ قرار نخواهد گرفت.با این روش دست و پای خود را هم نبسته است.هر چه کمتر از خودش بگوید، تعهد کمتری را تقبل کرده در نتیجه احساس آزادی بیشتری خواهد کرد.
چگونه مردان اسرارآمیر زن ها را وادار می سازند تا از آنها بازپرسی و بازجویی کنند.
گفتگو با مردان مرموز و اسرارآمیز ما زن ها را مأیوس؛ سرخورده و عصبی می کند. زیرا هرگز موفق نمی شویم اطلاعاتی را که برای احساس امنیت و رهاکردن موضوع نیاز داریم، به دست آوریم. بنابراین بی حوصله و کم طاقت می شویم و نمی توانیم جلو برویم، مگر آنکه اطلاعات و داده های بیشتری دریافت کنیم.نتیجه این می شود که می ترسیم و احساس رهاشدگی، ناامنی و عصبانیت می کنیم.
به طرزی اجتناب ناپذیر مردان مرموز و اسرارآمیز همیشه درنهایت آن روی ما را در می آورند که خودشان هم از رو به رو شدن با آن بیزارند!«بازپرسی» و «بازجویی».می گوییم: «بالاخره نگفتی که کی به یک حسابدارزنگ می زنی تا بیاد. می تونی تاریخش رو به من بگی؟» «آیا درباره ی تعطیلاتمان فکر کردی؟» «چرا نمی گی چه اتفاقی افتاده که اینقدر ناراحت و عصبانی هستی؟» بازپرسی و بازجویی هنگامی که مرد در ارتباطات خود مبهم و ناواضح رفتار می کند تقریباً حتمی و اجتناب ناپذیر است. زیرا ما زن ها نیاز داریم احساس امنیت کنیم، برنامه ریزی کنیم و تصمیم بگیریم بی آنکه مجبور باشیم تا ابد منتظر شما بمانیم تا سرانجام شما تصمیم تان را بگیرید و برای همگی این ها به جزئیات نیاز داریم!

راه حل:

01 سعی نکنید اینقدر از دست ما بگریزید!به هنگام ارتباط برقرار کردن سعی کنید اطلاعات لازم و مکفی را در اختیار نامزد/همسرتان قرار بدهید. چنانچه هنوز از تصمیم تان مطمئن نیستید و به درستی نمی دانید چه احساسی دارید، به او بگویید.
برای نمونه در مثال پیش برایان به جای آن که بگوید: «یه کاریش می کنم.» می توانست بگوید: «درست نمی دانم چه کار باید بکنم. می خوام چند ساعت در آن باره فکر کنم.بعداً به تو خواهم گفت چه تصمیمی گرفته ام.»
02 به نامزد/همسر خود به چشم یک دشمن که باید اطلاعات را از او مخفی نگه دارید، نگاه نکنید.به یاد داشته باشید هر چه ما زن ها کمتر در رابطه با چیزی بدانیم، عصبی تر می شویم و احساس ناامنی بیشتری می کنیم و سپس شما باید با «خانم بازپرس» رو به رو شوید!
در میان گذاشتن اطلاعات با ما، روشی است برای اینکه به ما نشان دهید با ما در یک تیم هستید.لازم نیست یک یک جزئیات را به ما بازگو کنید.کافی است یک دید کلی و اجمالی به ما بدهید.

02 آقای لغزنده

چنین مردهایی هیچ وقت حوصله حرف زدن ندارند.
مدام می گویند الآن وقت مناسبی برای حرف زدن نیست.البته این وقت مناسب هیچ وقت نیز فرا نمی رسد.
تصمیم گیری،را همواره به تعویق می اندازند. به طوری که هیچ وقت خبر نخواهید شد که اوضاع از چه قرار است و چه پیش خواهد آمد.
خانم های عزیز:آیا چنین مردی را می شناسید؟ بله. درست حدس زدید. «آقای لغزنده!» او با مهارت تمام جا خالی می دهد و از مکالمه و گفت و گو فرار می کند.سعی می کند حتی المقدور کمتر با شما، نگرانی های تان یا قول هایی که داده است مواجه شود.
مرد لغزنده استاد تمام عیار «لیزخوردن»و فرار از «موضوع» است. زیرا نمی خواهد با چیزی سروکله بزند. هنگامی که به او گوش می کنید، طوری حرف می زند که انگار گرفتارترین مرد روی زمین است. هیچ گاه وقت ندارد به آنچه شما را ناراحت کرده است گوش کند. همیشه یک چیز در محل کار یا زندگی او است که اجازه نمی دهد با موضوعاتی که همیشه از آن ها فرار می کند رو به رو شود. از آنجا که مرد لغزنده اساساً اهل رویارویی و برخورد نیست، لذا در اوایل رابطه ظاهراً چنین به نظر می رسد که از روحیه ی همکاری و تشریک مساعی خوبی برخوردار باشد. البته تا هنگامی که دست او را نخوانده اند و بر همگان مشخص نشده است که او با ظرافت و هوشمندی تمام با غیر قابل دسترس بودن شمارا بازی داده است.
آقای لغزنده در واقع دوست و فامیل پرو پا قرص آقای اسرارآمیز است. انگیزه های این دو اساساً شباهت های بسیاری با یکدیگر دارند. او نیز مانند آقای اسرارآمیز از اینکه او را «زمین گیر» کنند بیزار است و سعی می کند تا سرحد ممکن از اشتباه کردن و کنترل شدن توسط یک زن، جان سالم بدر ببرد.شاید بتوان گفت که طبیعت لغزنده ی او شکلی از رفتار تخاصمی - انفعالی اوست. بدین معنا که هیچوقت مستقیماً با شما رو در رو قرار نمی گیرد.بلکه فقط از دست تان در می رود. اما مرد لغزنده چگونه عمل می کند؟

01 هنگامی که مشکلی پیش می آید از آن فرار می کند.

شعار آقای لغزنده این است:هرگز چیزی را که می توانی تا ابد به تعویق بیاندازی، امروز انجام نده.او در به تعویق انداختن کارها و موکول کردن آن ها به زمانی نامعلوم یک متخصص زبردست و زبده است و همواره بهانه ی خوبی در دست دارد که چرا الآن زمان خوبی برای پرداختن به مشکل خاصی نیست.یکی از بهانه هایی که او همیشه از بر دارد این است که: «بذار درباره ش فکر کنم.» مشکل آن است که مسائل، موضوعات، تصمیمات و نگرانی ها همیشه در مکانی مجهول و زمانی نامعلوم به نام «هرگز»حل و فصل خواهند شد.هرگز نمی توانید مطمئن باشید که آیا به آنها رسیدگی لازم خواهد شد یا خیر.

02 نامزد/همسرش را از روند پیشرفت کارها باخبر نمی کند.

مردان عزیز: فرض کنید که به فوتبال علاقه مند هستید و به گزارش مستقیم مسابقه ای که از رادیو پخش می شود گوش می کنید. به دلایلی که بر شما معلوم نیست گزارشگر اطلاعات زیادی را در اختیار شنوندگان نمی گذارد. مثلاً نمی گوید که دو تیم در کدام یک از دو نیمه بازی می کنند. حساب امتیازات را اعلام نمی کند و نمی گوید که تا پایان مسابقه چقدر زمان باقی مانده است. و ضربه در چه فاصله ای از دروازه زده می شود. در عوض تمام وقت به طرزی مبهم به صحبت هایی درباره ی «کلیات فوتبال» می پردازد و گه گاهی اشاره ی مختصری نیز به آنچه در زمین می گذرد.دارد و سپس دوباره از موضوع اصلی پرت می شود.چه احساس به شما دست خواهد داد. طبیعتاً عصبانی و سرخورده خواهید شد.با عصبانیت فریاد خواهید زد: «می خواهم بدانم دو تیم «چندـ چند» هستند. چرا هیچ اطلاعاتی نمی دهد؟»
خب، این درست دقیقاً همان احساسی است که در مواجهه با آقای لغزنده به زن ها دست می دهد.ما زن ها خواهان آنیم که در جریان آخرین گزارش ها در باره ی روند پیشرفت مسائل، موضوعات و تصمیماتی قرار بگیریم که به عنوان یک زوج، مشترکاً برای هر دوی ما مهم است. ما نیاز داریم مرتباً ما را «به روز» کنید و از جدیدترین تغییرات همواره باخبر شویم. بدون این گونه اطلاعات در تاریکی تنها می مانیم.
برای نمونه فرض کنید همین یک ماه پیش به نامزد/همسرتان قول دادید که بیمه ی درمانی بهتری برای خانواده مان پیدا کنیدـ پیش از آن که مهلت انقضای بیمه ی قبلی سرآیدـ هفته ها می گذرند بدون این که شما چیزی بگویید. از آنجا که زن ها همیشه حسان زمان را خوب دردست دارند. به خوبی آگاهیم که مهلت انقضای بیمه ی قبلی نزدیک شده است و باید آن را تمدید کنیم یا با شرکت دیگری قرارداد ببندیم.سعی می کنیم درباره اش با شما صحبت کنیم، اما شما ما را با عکس العمل شدیداللحن از دور خارج می کنید:«به تو گفتم که یک کاریش می کنم.این هفته سرم خیلی شلوغ است.»
این عکس العمل چه احساسی به ما می دهد؟ احساس ناامنی مطلق!نمی دانیم که آیا اصلاً خودمان این کار را بکنیم یا این که مدام به جان شما نق بزنیم.تا شما سرانجام آن را انجام دهید.
آقایی لغزنده: خانم نق نقو!
آقایان لغزنده مهارت ویژه ای در پا در هوا نگه داشتن ما زن ها دارند. نمی توانیم برنامه ریزی کنیم، مسائل را حل و فصل کنیم. در زندگی حرکت به جلو داشته باشیم، تصمیم بگیریم، این ها همه و همه تنها برای آن است که آقای لغزنده ی زندگی ما از برقراری ارتباط و تبادل اطلاعات با ما سرباز می زند. بنابراین به طرزی طبیعی و بی آنکه چاره ای داشته باشیم در کمال تأسف به زن هایی «نق نقو»بدل می شوم: مدام به او «گیر» می دهیم که با ما صحبت کند. همه جا او را تعقیب می کنیم تا سرانجام تصمیمات ضروری را با او فیصله دهیم و تمام مدت مسائل و موضوعات حل و فصل نشده و باقیمانده ی گذشته را پیش می کشیم تا آنجا که مثل یک CD خش دار مدام صداهای نابهنجار تولید کنیم!پرواضح است که کل این ماجرا همچون چرخه ای معیوب تولید اشکال خواهد کرد.بدین معنا که هرچه ما زن ها بیشتر تلاش می کنیم تا شما را گیر بیاندازیم، شما مردان احساس فشار بیشتری خواهید کرد و هر چه شما احساس فشار، اجبار و الزام بیشتری بکنید.لغزنده تر شده و از دست مان بیشتر فرار خواهید کرد!
هنگامی که زنی با مردی لغزنده رابطه دارد احساس می کند او را نمی بینند. اینکه بدیهی پنداشته می شود مردهای لغزنده اهمیتی نمی دهند چنانچه از طفره رفتن های او در تصمیم گیری اذیت و آزار شویم برای او اهمیتی ندارد، چنانچه با مسامحه کاری هایش مدام ما را پا در هوا نگه دارد. با وجود این هنگامی که خودش دل و دماغ صحبت کردن را پیدا می کند انتظار دارد در آن وقت ما هم با خوشحالی و خوش اخلاقی تمام به صحبت های او گوش کنیم و مانند قبل آماده ی گفت و گو و مذاکره با او باشیم. در نهایت آقای لغزنده از نامزد/همسر خود زن غرغرو و نق نقویی می سازد که بیشتر مثل مادربزرگ ها با او رفتار خواهد کرد تا یک معشوق یا همسر.

راه حل:

01 هنگامی که نامزد/همسرتان می خواهد درباره ی چیزی با شما صحبت کند، طفره نروید.چنانچه نمی توانید در همان لحظه با ما صحبت کنید، به جای انیکه بی خبر ما را بگذارید و بروید، به ما بگویید.
در زیر فرمول ساده ای برای برخورد هر چه مهربانانه تر با نامزد/همسرتان در مواقعی که قادر به گفت و گو نیستید یا آمادگی آن را ندارید، ارائه شده است.این فرمول را فرمول سه مرحله ای نامیده ام.

هنگامی که آمادگی صحبت کردن را ندارید چه کار کنید:

فرمول سه مرحله ای:
01 دریابید که او نیاز دارد با شما صحبت کند. به عبارت دیگر به این نیاز و گرایش در او صحه بگذارید.
02 به طریقی پاسخ دهید.
03 مجدداً برنامه ریزی کنید (زمان دیگری را تعیین کنید)برای نمونه بگویید: عزیزم متوجه ام که برایت خیلی مهمه از حالا بدونی تعطیلات می خواهیم چه کار بکنیم این را هم می دانم که دوست داری از پیش همه چیز رو مرتب کنی. اما الان کمی سرم شلوغ است بهتر نیست شنبه یه وقتی پیدا کنیم تا موقعی که بچه ها به کلاس فوتبال رفتن، درباره ای صحبت کنیم؟
02 اطلاعات جدید درباره ی آنچه را که می دانید منتظر آن هستم مرتباً به ما بدهید و ما را از روند پیشرفت کارها با خبر کنید. برای نمونه:
«عزیزم، می دانم که قول داده بودم بیمه ی مان را تمدید کنم. راستش هنوز فرصت آن را پیدا نکرده ام. ترتیبی می دم که این هفته حتماً انجام اش بدم.»
یا:
«درباره ی گفت و گویی که هفته ی پیش درباره ی رنگ کردن اتاق خوابمان داشتیم فکر کردم. احساس می کنم هنوز نمی تونم این کار رو شروع کنم. بخشی از وجودم با این کار موافق است اما بخشی از وجودم هم می گوید صبر کنیم.ببینیم شاید خانه را اصلاً فروختیم. تو چه فکر می کنی؟»
اگر کاری را که قولش را داده بودید انجام نداده باشید یا به درستی از احساسات خودتان آگاه نیستید، ما حتی از کمترین اطلاعات و داده ها در آن باره نیز خوشحال می شویم و برای آن از شما متشکر و ممنون خواهیم بود.
منبع:رازهایی درباره زنان

چند راه ساده برای شاد کردن خانم ها

چند راه ساده برای شاد کردن خانم ها
 1. زنها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابر این به آنها وقت کافی بدهید تا آماده شوند.
2. هر روز از همسر خود بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید؟
3. بدانید که وقتی همسرتان اظهار سر درد می کند چاره او مسکن نیست بلکه یک لبخند است.
4. وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید.
5. وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را از یاد نبرید.
6. از تلاشهای همسرتان تشکر کنید و ببینید که چقدر موثر است.
7. به این فکر کنید که همسرتان بهترین زن دنیا ، بهترین مادر برای فرزندتان و بهترین عروس برای مادرتان می باشد و ببینید که او اینگونه خواهد شد.
8. خسیس نباشید و در ستایش همسرتان دست و دل بازی نشان دهید اما یادتان باشد مبالغه نکنید.
9. همسرتان را کمک کنید استعداد های نهفته اش را شکوفا کند .
10. به جای هدایای گرانبها وقتتان را در اختیار همسرتان قرار دهید ، نشان دهید که به او توجه می کنید.
11. هرگز با همسرتان نجنگید در عوض آنچه را در ذهن دارید بر روی کاغذی نوشته و همراه شاخه گلی به او بدهید.
 ارسالی از طرف کاربر محترم : abdo_61