روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان
روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان و مردان

روانشناسی زنان

پنج افسانه مهلک در باره عشق

پنج افسانه مهلک در باره عشق
کشف افسانه عشقی شما

ـ آیا تا به حال خود را متقاعد کرده اید که عاشق هستید ، در حالی که فقط در هوس بودید ؟
ـ آیا تا به حال به کسی علاقه مند بوده اید که به هیچ وجه مناسب شما نبود ، ولی این موضوع را ماه ها و یا حتی سالها بعد نیز تشخیص ندادید ؟
ـ آیا شما عیب های همسرتان را نادیده می انگارید ، به این دلیل که از تولید تنش در ازدواجتان جلوگیری کرده باشید ؟
ـ آیا شما عادت دارید درام ، تنش و ماجراجویی را با «عشق حقیقی » اشتباه بگیرید ؟
ـ آیا تا به حال به زندگی با کسی که با شما بدرفتاری می کرد ، ادامه داده اید ، فقط به این دلیل که حفظ ظاهر کرده باشید ؟
ـ آیا این موضوع که احساسات رمانتیک و خیلی قوی تجربه نمی کنید ، و مدام در رابطه «سر از پا نمی شناسید »موجب می شود رابطه ای که از سلامت کامل برخوردار است را زیر سؤال ببرید ؟
ـ آیا کسانی را بر می گزینید که با آن ها تفاهم ندارید و از کسانی چشم می پوشید که می توانید با آن ها تفاهم داشته باشید ؟
اگر به هرکدام از سؤال های بالا پاسخ مثبت داده اید به این دلیل است که تحت تأثیر افسانه های عشقی هستید .

پنج افسانه ی مهلک درباره ی عشق

افسانه های عشقی باورهایی نادرست هستند که بسیاری از ما درباره ی عشق و داستان های عاشقانه داریم .این افسانه ها عملاً ما را از انتخاب هوشمندانه باز می دارند .این باورها و رفتارها علایمی غلط درباره ی ازدواج هستند که به سه دلیل زیر در ما شکل می گیرند :
ـ تماشای برنامه های تلویزیونی و فیلم ها
ـ خواندن رمان های عشقی
ـ عدم وجود آموزش درباره ی عشق
ما آگاهانه یا ناآگاهانه اساس تصمیمات خود را در ازدواج بر این پنج افسانه ی عشقی بنا می گذاریم .بیایید به این پنج افسانه ی مهلک درباره ی عشق ، نگاهی بیندازیم .در حالی که هر یک از این افسانه ها را می خوانید ، از شما تقاضا می کنم که نه تنها در روابط فعلی خود ، بلکه در روابط گذشته ی خود نیز تأمل کنید .
1 ـ عشق حقیقی برهمه چیز فائق می شود .
2 ـ اگر عشق ، «عشق حقیقی »باشد ، همان لحظه که فرد را دیدید ، خواهید دانست .
3 ـ تنها یک عشق واقعی در این دنیا وجود دارد که برای شما مناسب است .
4 ـ «همسر مطلوب »شما را از هر لحاظ ارضاء می کند .
5 ـ جاذبه ی جنسی ، همان عشق است .

پرخاشگری در زنان

پرخاشگری در زنان
چیستی پرخاشگری

پرخاشگر بودن به معنی حمایت از خود به شیوه‌ای است که در آن به حقوق دیگران تجاوز می‌شود.
رفتار پرخاشگرانه به صورت معمول تنبیه‌گرانه، خصمانه، سرزنش‌آمیز و تحکم‌جویانه است. و می‌تواند تهدید، توهین و حتی تنبیه بدنی را شامل شود حتی لبخند تمسخرآمیز، عبارت طعنه‌آمیز غیبت و ... نیز نوعی پرخاشگری است.
همچنین می‌توان گفت: پرخاشگری، رفتاری است که با قصد صدمه رساندن جسمی یا روحی به فرد دیگر یا نابود کردن دارایی افراد صورت می‌گیرد و عمدتاً پرخاشگری‌های کوچک عامل درگیری و منازعات بزرگ می‌شود که در نهایت به ارتکاب جرم می‌انجامد. شناخته شده‌ترین نوع پرخاشگری، پرخاشگری خشمگینانه است که عموماً با علایمی از برانگیختگی هیجانی همراه خواهد بود.
وقتی رفتار انسان خودخواهانه یا به شیوه‌ای که مستلزم تجاوز به حقوق دیگران است باشد، در واقع به جای عمل به شیوه سازنده و تقویت رفتار مثبت، مخرب و پرخاشگرانه عمل شده است.
در برخی انسان‌ها یک احساس نارضایتی درونی از اجتماع و محیط اطراف وجود دارد و زنان نیز مستثنی از این اصل نیستند. افزون بر این تغییر در رفتارهای خانوادگی، دیدن صحنه‌های خشن و خشونت‌بار در فیلم‌ها، و نیز احساس زنان در مقایسه حقوق خود با دیگران و برداشت این تفسیر که از حقوق کمتری نسبت به مردان بهره‌مند شده‌اند از جمله مهم‌ترین دلایل بروز پرخاشگری و تغییر رفتار در زنان می‌باشد.(1)

مردان در معرض تیرهای خشم

زنان برای احقاق حق خود یا اعتراض به وضع موجود ممکن است به انواع خشونت مثل قهر کردن از خانه، جدایی عاطفی، جدایی از کانون خانواده، جدایی جنسی و طلاق متوسل شده تا بتوانند مردان را در تنگنا قرار دهند. گاهی اوقات رفتار و تفکرات زنان، خانواده را علیه مردان برمی‌انگیزاند. این مسئله باعث می‌شود که مرد در خانه آنچنان که باید احساس امنیت روحی و روانی نکند و خود را در خانواده بیگانه ببیند. در این حالت مرد نوعی طغیان را در خانواده خود احساس می‌کند و این بدترین نوع خشونت علیه مردان است.
یکی از دلایلی که باعث خشونت در بین زنان می‌شود تکرار خشونت از سوی مردان است. در این هنگام زن از لحاظ جسمی، روحی و روانی آسیب می‌بیند در چنین وضعیتی زن با هدایت اطرافیان، سرزنش‌ها و حمایت‌های خانواده و فرزندان میل به ایستادگی پیدا می‌کند که این موضوع به خشونت علیه مرد می‌انجامد. ضعف اقتصادی، بیکاری، ندادن نفقه، خیانت شوهر به زن و اعتیاد از عوامل اصلی بروز خشونت از سوی زنان علیه مردان است.

بسترهای خشونت و پرخاشگری در زنان

1. ازدواج نکردن: عدم تشکیل خانواده به ویژه در دختران اضطراب‌هایی مانند پراشتهایی، بی‌اشتهایی، اختلالات خواب و بسیاری از اختلالات روانی یا روان‌تنی دیگر را پدید می‌آورد که از احتیاج به ارضای نیازهای غریزی و حل تعارضات خود ناشی می‌شود. احساس تنهایی و نیاز به شریک زندگی، دختران را دچار اضطراب روانی زیادی می‌سازد و هر چه بر سن دختران افزوده شود، احساس گناه آنان افزایش می‌یابد. و عزت نفس آنان کم می‌شود. نوعاً زنان از طریق ازدواج و ارزشگذاری شوهر، احساس عزت نفس بیشتری می‌کنند. عدم ازدواج و بالا رفتن سن، معمولاً در دختران باعث ایجاد نیروی پرخاشگری می‌شود که نیاز به تخلیه دارد. این تخلیه به دو صورت خودآزاری و یا دگرآزاری بروز می‌کند.(2) در واقع هرچه دوره تجرد به طول انجامد بر پریشانی و بهداشت روانی زنان، اثرات سوء دارد.
2. استقلال‌طلبی: استقلال طلبی در جامعه و خانواده، نوعی مقابله و حق‌خواهی به حساب می‌آید که در این استقلال طلبی ممکن است زنان بسیاری از خصوصیات طبیعی و فطری خویش را نادیده بگیرند و این امر به تغییر رفتار و نوع نگرش زنان به خود و جامعه منتهی می‌شود و روحیه پرخاشگری در آنان رشد می‌کند.
3. ناکامی و شکست: ناکامی یکی دیگر از علت‌های بوجود آورنده رفتارهای خشونت‌آمیز و پرخاشگرانه است. وقتی خواسته‌ها و نیازهای زنان با آنچه به دست می‌آورند متناسب نباشد و واکنش‌های نامناسب در مقابل اهداف و خواست‌های آنها بروز کند، پرخاشگری پدید می‌آید. ناکامی زنان در ارتباطات انسانی، شکست و بن‌بست در زندگی، چشم و هم‌چشمی در امور مادی، ... نوعاً بستر بروز چنین رفتارهایی در زنان است.
4. بی‌پروایی و خودنمایی: وفور تظاهرات جنسی به امنیت روحی و روانی زنان آسیب‌های جدی و جبران‌ناپذیری می‌زند. هر قدر بی‌پروایی و خودنمایی در زنان بیشتر شود میزان حجب و حیا کم می‌شود و روحیه جسارت و پرخاشگری رشد می‌کند.
5. محرومیت: محرومیت اغلب منجر به پرخاشگری می‌شود. پرخاشگری ممکن است متوجه فرد یا افرادی که آن را به وجود آورده‌اند بشود یا حتی به جانب خود فرد نیز متمایل گردد. رفتار پرخاشگری، نوعی رفتار جبرانی است که در برابر محرومیت‌ها و بازدارنده‌ها از فرد سرمی‌زند. این رفتار جبرانی به احساس خودکم‌بینی و تصور عدم لیاقت و کفایت بستگی دارد.(3)
زمانی که زنان در جامعه و خانواده با عدم ارضای خواسته‌ها و نیازها روبه‌رو می‌شوند و به تعبیری، درک‌شان نمی‌کنند و آنان را به حساب نمی‌آورند، خواه ناخواه به سوی رفتارهای غیرطبیعی کشیده می‌شوند.
محرومیت و ناکامی هنگامی روی می‌دهد که راه دستیابی به هدف بسته می‌شود یا دستیابی به هدف به تأخیر می‌افتد. گرچه مشکلات محیطی، محدودیت‌های اجتماعی و کم و کاستی‌های شخصی هم ناکامی ایجاد می‌کنند، اما تعارض‌ها یکی از خاستگاه‌های عمده ناکامی است.(4)
6. تداخل نقش زنان و مردان: تقابل و تداخل نقش زنانگی و مردانگی، توقع و انتظار بیش از حد توان و قدرت از زنان را، در جامعه و خانواده در پی دارد. و این در واقع نوعی القای بی‌هویتی به زنان می‌باشد، زیرا زیر سئوال بردن نقش زنانگی و انتظار برابری در تمام جایگاه‌های زندگی، باعث تحریک عواطف و روحیات زنانه در غیر مسیر طبیعی می‌شود.
همچین تداخل نقش زنان و مردان نوعی سردرگمی را در میان زنان به وجود می‌آورد که بازتاب آن می‌تواند به پرخاشگری بیانجامد. تلقین زیست مردانه به زن، به منزله‌ی نابودی انسانیت و هستی او و پایمالی شرف و امتیازات انحصاری زن است.(5)
7. عدم حضور در صحنه‌ی اجتماع: حضور غیرفعال در صحنه‌ی اجتماع و رویارویی با انواع ناهنجاری‌ها و معضلات نیز می‌تواند روحیه پرخاشگری و گستاخی را در زنان پدید آورد.
8. ترس و ناامنی: احساس ناامنی و اضطراب نسبت به محیط خارج از خانه می‌تواند استارت رفتار پرخاشگرانه در زنان باشد. آزار زنان به صورت‌های مختلف کلامی، فیزیکی، نوشتاری و دیداری و یا حتی به صورت مدرن آن یعنی مجازی، در جوامع امروزی به وفور به چشم می‌خورد و جامعه ما نیز از آن مستثنی نیست.
یکی از پیامدهای طبیعی، ولی زیانبار آزارهای خیابانی، ایجاد احساس بدبینی در زنان نسبت به جنس مرد است. احساس بدبینی گاه به تنفر می‌انجامد و زن را در موضع پرخاشگری نسبت به جنس مرد قرار داده و در زندگی زناشویی اختلالاتی ایجاد می‌کند.(6)
9. تبلیغ زندگی مرفه: رسانه‌های جمعی در ایجاد چنین رفتاری در میان زنان تأثیر بسیاری دارند. رسانه‌ها با تبلیغات کالاهای رنگارنگ، زندگی مرفه را آرمان و هدف مخاطبان ترسیم می‌کنند، در حالی که این هدف با شغل و درآمد مخاطبان قابل دسترسی نیست، در نتیجه میان اهداف و ابزار مشروع و معقول فاصله ایجاد می‌شود و این وضعیت در نهایت منجر به خشونت و پرخاشگری می‌شود.(7)
10. بی‌قانونی: نادیده گرفتن قوانین و احکام مربوط به زنان باعث سرخوردگی و طغیان در زنان می‌شود و این نیز به سهم خود یکی دیگر از عوامل پرخاشگری در زنان است.
11. جرایم اجتماعی: شاید بتوان میان گسترش پرخاشگری در بین قشر زنان و جرایم اجتماعی ارتباطی قائل شد. به همان مقدار که جرایم اجتماعی بسط و گسترش می‌یابند در نوع روحیات و اخلاقیات افراد جامعه نیز دگرگونی ایجاد می‌شود و زنان در این میان آسیب‌پذیرترند.

پیامدهای روحیه پرخاشگری در زنان

زنان به دلیل نوع ساختار و طبیعت‌شان همیشه جویای آرامش و امنیت هستند و شاهد بر مطلب، عدم قدرت‌طلبی و گرایش به بزهکاری و جرایم اجتماعی در زنان در طول تاریخ است و تنها تعدادی اندک از زنان به این امور گرایش داشته و دارند که در مقایسه با مردان بسیار ناچیز است. اما این مسئله را نباید نادیده گرفت که نقش زنان در محیط خانه و خانواده بسیار پررنگ و حائز اهمیت است و دختر پرخاشگر امروز- مادر پرخاشگر فردا می‌شود و واضح است که زنان، مادران جامعه‌اند و می‌توانند روحیه پرخاشگری را در نسل بعد تئوریزه کنند.
به جرئت می‌توان گفت بخشی از درخواست طلاق‌ها و ناسازگاری‌ها بین زوجین، از پیامدهای افزایش روحیه پرخاشگری زنان است.
- عدم توجه به حقوق و قوانین و نادیده گرفتن تفاوت طبیعی حقوق زن و مرد و ناامنی محیط اجتماع از جمله پیامدهای مهم پرخاشگری زنان است. زن ستیزه‌جو و خشن، خود را محق و طلبکار می‌داند. او برای اثبات و آرام کردن خود، ظالم و سرکوب‌گر می‌شود و به طبع خود را جسور و همه جا را عرصه حضور خویش می‌داند، چنین زنی هیچ خط قرمزی را قبول ندارد و امنیت خود را به خطر می‌اندازد. با نگاهی به اخبار و آمارهای کشورهای غربی، به بحرانی بودن این وضعیت پی می‌بریم که بین بالا رفتن سن و تأخیر ازدواج با ایجاد روحیه پرخاشگری و ابتلا به بیماریهای روحی و روانی، ارتباطی مستقیم وجود دارد.
همچین تغییر نگاه و نوع رفتار زن و مرد نسبت به هم، در پی دگرگونی ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی، تناسبات بین زن و مرد را بر هم می‌زند و به رشد پرخاشگری دامن می‌زند. باید توجه داشت که زن به مرد و مرد به زن، وابسته است چنانچه عقل و وجدان و نیز عدالت و قانون، هر یک به دیگری وابسته‌اند و در روند جریان خلقت و ادامه نسل، مرد و زن، هر دو به یکدیگر، وابسته‌اند و هر دو به یک اندازه، شایسته نام انسانند.(8)
زن و مردی که با خصومت و خودخواهی به یکدیگر نگاه می‌کنند و بنای زندگی را بر فردیت و خودمحوری گذاشته‌اند، در واقع از جایگاه انسانی خود عدول کرده‌اند.
رشد روحیه پرخاشگری و خشونت در زنان زنگ خطری برای سست شدن بنیان خانواده‌ها و سردرگمی در نقش‌ها و به هم خوردگی روابط بین زنان و مردان و مهم‌تر از همه شکل‌گیری ناهنجاری‌های جدید در جامعه است.

پی نوشت ها :


1- www.Iran_newspeper. Com
2- کتاب نقد، فصلنامه انتقادی- فلسفی و فرهنگی، قم، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ش17، 1379، برگرفته از مقاله: زن در نگاه علم، محمد حکیمی، ص 282.
3- شاملو، سعید، بهداشت روانی، تهران، رشد، چ 1، 1374، ص213.
4- هیلگارد، زمینه روانشناختی، ترجمه زیر نظر محمدتقی برانی، تهران، رشد، ج2، چ13، 1378، ص181.
5- کتاب نقد، ش17، مقاله تفاوت‌های بیولوژیک زن و مرد «بدن، روان و هوش»، سید هادی حسینی، ص 234.
6- کتاب زن، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، مهری سویزی، تهران، دبیرخانه شورای فرهنگی زنان، ش 23، 1383، ص 165.
7- همان، ش 18، ص112.
8- کتاب نقد، مقاله: استاد جعفری و شخصیت اسلامی زن، آسیه فیروزچی، ش 12، ص253.

زن آرامش ، رحمت و مودت

زن آرامش ، رحمت و مودت
مقارن نزول قرآن زن مورد تکریم و احترام نبود . قرآن بیش از حد انتظار افکار عمومی به بزرگ داشت زن تکیه کرده و به یگانگی او با مرد در مقام انسانیت تصریح و اشاره نمود که زن و مرد از یک گوهر (نفس واحده ) آفریده شده اند و در سایه شناخت وظایف و عمل به آنها می توانند همپای یکدیگر به تعالی برسند و لذا از حقوق و تکالیفی ملازم برخوردارند .با توجه به تفاوتهایی که تناسب بیشتری میان زن و مرد که قطعاً برای یک زندگی مشترک آفریده شده اند همراه با استقلال در هویت انسانی ثابت می شود که نمی توانند مستقل از یکدیگر زندگی کرده و در جاذبه های جنسی و روانی یکدیگر قرار دارند .در تقسیم کار معقول ، اخلاقی و عادلانه میان زن و مرد به عنوان شریک زندگی و اداره شورایی خانواده هر یک مسئول بخشی از امور حیاتی مادی و معنوی خانواده هستند به این گونه که تفویض اداره امور اجرایی و اقتصادی خانواده به مرد به همراه امر قرآن کریم به " تشاور" به طور وجوب متضمن ایفای نقش زن برای برقراری و گسترش سکون و آرامش می باشد .
دراین طرح عظیم خلقت که اساس اجتماع را خانواده و محور خانواده را مودت و رحمت زن و مرد قرار داده که ثمر این مودت رابطه ای تنگاتنگ و تکمیل کننده است .ولی در این تکمیل کنندگی راه عاطفه و مهر و رحمت کارساز است و این راه را زن بهتر درک می کند و عهده دار است .
با توجه به طرح طراح خلقت تبارک و تعالی و الگوی خلقت حضرت ختمی مرتبت (صلوات الله و سلام علیه و آله )و لکم فی رسول الله اسوه ی حسنه در مقام رسالت و نبوت " رحمت " عنصر محوری رسالت پیامبران به ویژه وجود گرامی خاتم النبیین (ص) است و خداوند رسول خود را به اوصاف خود مزین نموده او را به وسیله ی عنصر رحمت حبیب قرار داده سپس معلم و مربی معرفی کرده و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین .بعد عاطفی در زنان نیرومندتر است و طبق تحقیق و تصدیق کارشناسان در ابعاد حیات زن ،عواطف در زن قویتر و شکوفاتر است و این یک ضرورت است برای اهمیتی که موضوع فرزند داری و تربیت و خانواده داری دارد .بعد عاطفی در تکوین شخصیت فرزندان و تعادل و تحمل مسئولیت شوهران و به طور کلی مردان (اعم از پدر و برادر و ... ) و سالم سازی محیط خانواده و گرمی آن نقش اصولی دارد و از این روست که زنان به عنوان هسته ی اصلی کانون خانواده و مربی اصلی فرزندان و حامی همسران تن به هدایت عاطفه می دهند و به زندگی خانوادگی گرمی و لطافت می بخشند . این تفاوتهای طبیعی خدادادی که منشاء کارکردهای طبیعی خداخواهی است رسول گرامی (ص) را بر آن داشته که خلاف تصور جاهلیت با افتخار بفرمایند :حبب الی من دنیاکم النساء و الطیب و جعل قره ی عینی فی الصلاه حضرت رسول حبیب خدا از محبت خود به زنان در کنار بوی خوش و نماز ـ که این چینش سه عنصر در کنار هم اخبار مهمی درباره ی زنان دارد ـ با لفظ دوست گردانیده شدم نه دوست دارم که بسیار با اهمیت تر از دوست دارم است . یعنی خبر از یک تکلیف و وظیفه در عالم می دهد ،محبتی را که متعلق به پروردگار است به زن نسبت می دهد چرا ؟ زیرا زن ظرف تکوین بچه است و به مکون حقیقی جل شانه از این نظر نزدیک تر است .
آسایش و آرامش زندگی مرد و فرزندان در خانه به وسیله ی محور این خانه است و به این جهت به خانه " مسکن " می گویند و سکونت داری این مسکن با زن است .
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون (روم / 21) ؛ خداوند از آفرینش همسر که تأمین کننده سکونت و آرامش است به عنوان آیه خودش یاد کرده و ایجاد محبت و مودت بین همسران را بسیار قابل تحقیق و بحث است خود به عهده گرفته و این از اهمیت والای این " مسکن " و کارسازی آن برای عالم خبر می دهد و به همین دلیل است که حراست از مرزهای این " مسکن " به منزله ی " جهاد " است . علی (ع)در حکمت 136 نهج البلاغه می فرماید :جهاد المراه حسن التبعل ؛ ارزش خوب شوهرداری ( خانواده داری )برای زن مانند ارزش جهاد در راه خداوند است . این گرایش و انس و آرامش یافتن از آفرینش اولین زن و مرد در عالم خلقت خبر می دهد زمانی که حضرت آدم (ع)از آرامشی که با مشاهده ی خلقت حضرت حواء (س) به پروردگار خبر می دهد و خداوند آن دو را مایه ی انس و آرامش یکدیگر معرفی کرده و زندگی بر روی کره خاک شروع می شود .
تاریخ شاهد زنان بزرگی است که با این مسئولیت سنگین و حیاتی ایجاد سکونت زندگی ساز بشریت بوده اند زنانی چون آسیه ، هاجر ، ساره و مریم و سرور همه زنان عالم صدیقه کبری حضرت فاطمه (س) و مادر بزرگوار و دختر گرامی شان حضرت خدیجه (س) و زینب کبری (س) .
همه شاهدند که پیامبر گرامی اسلام چگونه تا پایان عمر مبارک خویش از فداکاری و مودت و رحمت همسر بزرگوار خویش ، بانوی نمونه اسلام یاد می کردند .
و نیزچگونه امیرالمومنین (ع) روزگار سخت و سنگین پس از رحلت پیامبر گرامی را در شعاع مودت و رحمت همسر گرامی خویش حضرت صدیقه کبری (س) گذراند و کشتی طوفان زده اسلام را هدایت نمودند .شایسته است که زنان با توجه به بزرگ زنان تاریخ بشریت به خصوص سرور زنان عالم و مادر و دختر آن بزرگوار (س)درسهای سکونت بخشی را فرا گیرند و نقش اصلی خود را در این دایره مودت و رحمت فرا گرفته و طعم شیرین زندگی را به همسران و فرزندان خود بچشانند که آنان می توانند .
منبع:مجله راه قرآن(ش21)

نظریه‏های معاصر درباره خردورزی زنان

نظریه‏های معاصر درباره خردورزی زنان

درباره این که آیا زن واقعا ناقص العقل است؟ و این که این روایات به کدامین زنان معطوف است؟ اندیشه‏های مختلفی ارایه شده که نگارنده این اندیشه‏ها را در چهار عنوان مقوله‏بندی نموده و به مستندات هر یک اشاره می‏کند.

الف: طرد روایات

برخی از نویسندگان همه روایات مربوط به "ناقص العقل" بودن زنان را ساختگی و به اصطلاح مجعول می‏دانند و معتقدند این احادیث از سایر ادیان، مثل یهود و نصاری، وارد اسلام شده و حاصل مرد سالاری حاملان حدیث است. نویسندگانی چون قاسم امینی از جهان اهل سنت و ورود السبی و اخیرا جمیله کدیور این روایات را مجعول می‏دانند. جمیله کدیور صریحا آنها را جزو اسرائیلیات می‏داند.17
این نظریه مستندات قرآنی "کاستی خرد زنان" را توجیه نموده و ترجمان دیگری را ارایه می‏کند. اعراب بت‏پرست معتقد بودند ملائکه دختران خدایند. قرآن کریم ضمن نفی پندار مذکور به دو ویژگی روان‏شناختی اشاره می‏کند.
"او من ینشوا فی الحلیه و هو فی الخصام غیر مبین" (زخرف18) "آیا کسی را که در لابه‏لای زینت‏ها پرورش می‏یابد و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست (فرزند خدا می‏خوانید)؟"
در آیه فوق به دو ویژگی زن، که ساختار روحی وی را نشان می‏دهد اشاره شده است.18
الف: نشو و نما در زیور آلات و آرایش و خودنمایی.
ب: فقدان منطق قوی در استدلال و حجت آوری.
هر دو شاخص نشانگر کاستی عقل زنان می‏باشد، همچنان که قبلاً گذشت، استدلال و حجت آوری از دیدگاه علی علیه‏السلام از جمله شاخص‏های عقلانیت بود و ایشان تصریح داشتند که عاقل سخنی نمی‏گوید که امکان تکذیب آن داده شود.
اندیشه‏ای که درصدد طرد روایات و عدم پذیرش کاستی خرد زنان می‏باشد، آیه را به مقتضای مقصود تفسیر می‏کند و معتقد است آیه مربوط به زنان نیست، بلکه منظور از کسی که در زیورآلات نشو و نما می‏کند و از حجت‏آوری عاجز است بت‏ها می‏باشد. مرسوم اعراب بت‏پرست این بود که بت‏ها را تزیین می‏کردند و انواع زینت‏ها را به آنها می‏آراستند در حالی که آن بت‏های تراشیده شده از سنگ، هیچ گونه قدرت دفاع و استدلال نداشتند، همچنان که حضرت ابراهیم با تبر همه بت‏های عهد نمرود را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و گفت: اگر راست می‏گویید خداست، از بت بزرگ بپرسید، در حالی که می‏دانید بت سخن نمی‏گوید. این تفسیر را علامه طبرسی در قرن ششم هجری از اُبن زید نقل می‏کند.19
این اندیشه توفیق کلی ندارد زیرا، روایات در این‏باره متواترند و طرد روایات متواتر20 را اصولیون به سهولت نمی‏پذیرند، وانگهی این اندیشه در توجیه برخی از آیات قرآنی که متفق علیه فقهاء می‏باشد توفیق حاصل نکرده است. از جمله آیه 282 سوره بقره به صراحت گواهی یک مرد را معادل گواهی دو زن می‏داند که در روایات با کاستی عقل زنان توجیه شده است.21

ب: حمل روایات به مورد خاص

نظریه دوم، معتقد است احادیثی که زنان را ناقص العقل می‏خواند درباره زنان ویژه‏ای صادر شده است. به عنوان مثال خطبه هشتادم نهج‏البلاغه درباره عاشیه و زنان دیگری که با وی همراهی نمودند، می‏باشد و به دیگر زنان تعمیم‏پذیر نیست. به عبارت دیگر "قضیة فی واقعه" می‏باشد. شواهدی نیز بر گفتار فوق می‏توان یافت؛ از جمله علی علیه‏السلام در خطبه سیزدهم نهج‏البلاغه اهل بصره را با عبارات ذیل نکوهش می‏کند:
"سپاه زن بودید، و از چهارپا پیروی نمودید! بانگ کرد و پاسخ گفتید، پی‏شد و گریختید. خوی شما پست است و پیمانتان دستخوش شکست. دو رویی‏تان شعار است..."22
درپی خطبه سیزدهم، خطبه چهاردهم می‏باشد که "سید رضی" در سر فصل آن می‏گوید، "و از سخنان آن حضرت است که در این باب [یعنی نکوهش اهل بصره]" پس این خطبه نیز در نکوهش مردان شرکت کننده در جنگ جمل می‏باشد، که علی علیه‏السلام در این خطبه ایشان را "سبک عقل" می‏خواند:
"سرزمین شما به آب نزدیک است، و دور از آسمان، خردهایتان اندک است و سفاهت در شما نمایان؛ نشانه تیر بلایید و طعمه لقمه ربایان و شکار حمله کنندگان".23
به همان نحو که علی علیه‏السلام زنان اصحاب جمل را به کاستی عقل منتسب می‏کند مردان ایشان را نیز سبک عقل و سفیه می‏خواند. پس چرا از گفتار علی علیه‏السلام در مورد زنان قانون کلی استنتاج می‏شود، ولی در مورد مردان حمل به مورد می‏گردد؟ آیا وحدت رویّه اقتضا نمی‏کند که بگوییم در مورد زنان نیز، همان افراد ویژه مقصود امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود؟
بانوان محترم نباید از عبارات امیرالمؤمنین علیه‏السلام در خطبه هشتاد مبنی بر کم‏خردی زنان، آزرده خاطر شوند زیرا عبارات علی علیه‏السلام در نکوهش مردان اصحاب جمل24 به مراتب تندتر از عبارات ایشان درباره زنان اصحاب جمل می‏باشد، در حالی که نقش زن در آن فتنه برجسته‏تر بود.
این نظریه، در تجزیه و تحلیل روایات به مفاهیم مورد نظر اصحاب تأویل، از جمله تأثیر متن در ادراک، تأکید می‏ورزد. گارفیکل در این زمینه "شاخص ـ متن" (Indexicality) را به کار می‏گیرد که تأکیدی بر تأثیر زمینه صدور گفتار به معنی بخشی آن کلام می‏باشد.25 در توضیح بیشتر برداشت مذکور، به یک مثال که مربوط به زنان و از گفتارهای علی علیه‏السلام می‏باشد بسنده می‏شود. علی علیه‏السلام فرمود: "اغذبوا عن النساء ما استطعتم"26 یعنی: چندان که طاقت دارید خودرا از زنان باز دارید.
جمله فوق، اگر از زمینه صدور تجرید گردد مفهوم عام خواهد داشت که دستور دوری گزیدن مردان از زنان به صورت مطلق از ناحیه علی علیه‏السلام صادر گردیده است. در حالی که سید رضی مؤلف نهج‏البلاغه می‏گوید که: جمله مذکور، زمانی بیان شد که ایشان سپاهی را مشایعت می‏کرد که می‏بایست با سرعت تمام و در مدت زمان کم به دشمن می‏تاخت. پس این دستور، یک دستور موردی ویژه زمان جنگ و آن هم نه هر جنگی، بلکه عملیات ویژه‏ای که چندان طول نمی‏کشید، می‏باشد، چه این که شواهد تاریخی نشان می‏دهد که لشکریان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جنگ‏ها زن‏ها را به همراه می‏بردند.27
این نظریه نیز توفیق کلی حاصل نکرده است زیرا حمل همه روایات مربوط به کاستی خرد زنان به موارد خاص (قضیه فی واقعه)، گرچه در برخی موارد از جمله سخنان علی علیه‏السلام در خطبه هشتاد صدق می‏کند، ولی در برخی موارد همانند وصیت علی علیه‏السلام به امام حسن علیه‏السلام با زمینه صدور آنها سازگاری ندارد. علی علیه‏السلام در این وصیت فرزندش را از مشورت با زنان بر حذر داشته و زنان را سست رأی می‏خواند که یکی از شاخص‏ها کم خردی می‏باشد و می‏دانیم معمولاً وصیت فارغ از مورد، و جوهره اندیشه وصیت کننده می‏باشد، همچنان که امیرالمؤمنین علیه‏السلام این سخنان [وصیت‏نامه] را حاصل مطالعه خویش در طول تاریخ و زبده تفکراتش می‏پندارد. علاوه بر این، آیات قرآنی را که طبق برداشت اکثریت مفسرین ناظر به کم خردی زنان می‏باشد به سهولت نمی‏توان حمل به مورد نمود.
ناگفته نماند، دستور پرهیز از مشورت با زنان، با کم خردی ذاتی زنان ملازمه ندارد زیرا اطلاق دستور مذکور در اندیشه حضرت مقید شده است. علی علیه‏السلام فرمود: "بپرهیز از مشورت با زن‏ها مگر زنی که کمال عقل او به تجربه رسیده است".28 از جمله فوق چنین برمی‏آید که وصیت امام علیه‏السلام به فرزندش حسن مجتبی علیه‏السلام عمومیت ندارد بلکه معطوف به اکثریت غالب می‏باشد و زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و تعقل پرداخته‏اند، مانند مردان شایسته مشورت می‏باشند.

ج: حمل روایات به زنان عصر صدور

اندیشه سومی که متصور است، این است که بگوییم روایات مربوط به ناقص‏العقل بودن زنان معطوف به واقعیت خارجی عصر ائمه علیه‏السلام می‏باشد. چرا که در آن روزگار زنان از تعامل اجتماعی و حضور در صحنه‏های اجتماعی محروم بودند و همچو زنانی رشد عقلانی نداشتند. زن قبل از اسلام هم‏چون برده‏ای بود در اختیار پدر که فروش آن جایز، و ازدواج نیز به منزله خرید رقبه بود. زن نه تنها از ارث بلکه از هرگونه حقوق اجتماعی محروم بود.29 همان‏طور که قبلاً آوردیم، عقل از دیدگاه علی علیه‏السلام یک موهبت غریزی است ولی بدون تجارب اجتماعی به فعلیت نمی‏رسد.
در عصر صدور روایات، متوسطِ خرد زنان از متوسطِ خرد مردان کمتر بود گرچه زنانی یافت می‏شد که امکان داشت از سایر مردان عاقل‏تر باشند ولی قوانین روی عناوین کلی که در برگیرنده اکثریت می‏باشد وضع می‏گردد. فلذا احادیث مربوط به ناقص العقل بودند زنان معطوف به واقعیت خارجی بوده و از واقعیت بیرونی خبر می‏دهد و درصدد بیان فصل مقوم زنان نمی‏باشد.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل می‏کند ما با رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودیم و ایشان درباره آیه 282 سوره بقره با ما گفتگو می‏کرد که ناگاه زنی آمد و پیش روی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ایستاد و گفت: پدر و مادرم به فدای تو ای رسول خدا، من پیک زنان به سوی شما هستم، هیچ زنی نیست که خبر آمدنم به نزد شما به وی برسد مگر این که شنیدن این خبر وی را خشنود سازد. یا رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ! خداوند عزوجل پروردگار مردان و زنان و آفریننده و روزی دهنده مردان و زنان می‏باشد، و همانا آدم پدر مردان و زنان می‏باشد، و حوا مادر زنان و مردان می‏باشد، و همانا تو فرستاده خدا به سوی مردان و زنان هستی زنان را چه می‏شود که درباره "گواهی" و "میراث" دو زن برابر یک مرد قرار می‏گیرد؟ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ای زن، این حکم از جانب خداوند عادل و حکیم می‏باشد که از حق تجاوز نکرده و ناروا حکم نمی‏دهد و از ممنوعیت شما سود نمی‏برد با علم خویش امور را تدبیر می‏کند، زیرا شما ناقص خِرَدید. زن گفت: ای رسول خدا، نقصان ما در چیست؟ فرمود: هر یک از شما نصف روزگارش را به خاطر عادت ماهانه نماز نمی‏خواند، و زیرا شما زیاد نفرین می‏فرستید و ناسپاسی فامیل می‏کنید. هر یک از شما بیست سال و بیشتر نزد مردی زندگی می‏گذرانید که از نیکی وی بهرمند می‏شوید. وقتی مرد دست تنک شد یا کار به مخاصمه کشیده شد، زن می‏گوید: من هرگز در تو خیری ندیدم. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ادامه می‏افزاید، هر زنی که این خصوصیات اخلاقی را نداشته باشد پس هر محنتی که از ناحیه این نقصان به وی می‏رسد باید صبر پیشه کند که خداوند ثواب او را گرامی خواهد داشت. ای زن هیچ مرد پستی نیست که زنی پست‏تر از او یافت شود و هیچ زن شایسته‏ای مگر در مقابل مردی شایسته‏تر از او وجود دارد.30
داستان فوق که از زبان علی علیه‏السلام نقل گردید حاوی نکات ارزنده‏ای می‏باشد:
1. رسول خدا علیه‏السلام تعمیم ناروا، و این که زن با یک دعوا به شوهر بگوید: من هرگز در تو خیری ندیدم، را شاخص کم خردی زنان می‏داند زیرا این جمله با توجه به سابقه زندگی قابل تکذیب می‏باشد.
2. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این اوصاف را وصفِ همه زنان نمی‏داند. و زنانی را که فاقد این ویژگی‏ها بوده اما محکوم قوانین اجتماعیِ معطوف به اکثریت هستند، به صبر و شکیبایی دعوت می‏کند.
3. بالاخره، رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تصریح می‏کند که در زمان وی میانگین عقول زنان کمتر از میانگین عقول مردان می‏باشد، پس سخن از میانگین آماری است و چه بسا زنی که نه تنها از شوهرش، بلکه از اکثریت مردان عالم، عاقل‏تر بود.
به تعبیر عمر رضا: "همانا تمایزات جسمی، روانی و عقلی، بر هر مرد و زنی صدق نمی‏کند، بلکه یک قاعده تفاضلی و تقریبی است که استثنا در آن زیاد است همچنان که استثناهای قواعد احتمالی زیاد است".31
4. با توجه به مطالب فوق، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏پذیرد که کم خردی ویژگی ذاتی زن نیست و اگر ویژگی ذاتی نباشد ممکن است با تربیت اجتماعی برطرف گردد. هم‏چنان که شواهد تاریخی نشان می‏دهد، زنان در اعصار مختلف از عقلانیت یکسانی برخوردار نبوده‏اند؛ هیچ محققی نمی‏تواند زن معاصر ایرانی را با زنان دوره قاجار که از نعمت سواد محروم بودند یکسان بداند.
برخی از محققین از مجموع روایات درباره زنان همان نتیجه‏ای را برداشت نموده‏اند که ما از روایت فوق استظهار نمودیم. آیة‏اللّه‏ جوادی آملی در تفسیر آیه 18، سوره زخرف که به دو شاخص از "ناقص العقل" بودن زنان اشاره می‏کند، می‏نویسد:
وصف ذاتی و لایتغیر زن این نیست که سرگرم حلیه و زیور بوده و در احتجاج‏های عقلی و مناظره‏های علمی و نیز مخاصمه‏های دفاعی غایب و محروم باشد، پس آیه مبارکه در صدد تبیین حقیقت نوعی زن و بیان فصل مقوم وی نیست که با تغییر نظام تربیتی دگرگون نشود."32
دیدگاه‏هایی که در سال‏های اخیر، به ویژه در برابر مدعیات زنان ارایه شده‏اند، گرچه به لحاظ حقوقی تفاوت‏هایی را میان زن و مرد قائل هستند لیکن به لحاظ شناختی به نفع زنان می‏باشد. آیة‏اللّه‏ آذری قمی نیز دو ویژگی زن را قابل رفع و، به عبارت دیگر، پدیده تاریخی می‏انگارد.33 به نظر می‏رسد می‏توان نتیجه گرفت که دیدگاه علماء بعد از انقلاب اسلامی ایران دستخوش تغییرات جدی درباره زنان گردیده است، و پیش‏بینی می‏شود ایستارهای شناختی، تغییرات حقوقی را درپی داشته باشد.

د: زن ناقص العقل بالفطرة

این اندیشه که سابقه دیرینه دارد، و هنوز هم ماندگار است، بر آن است که زن را خدایش به گونه‏ای آفریده که خِرَد وی هرگز به کمال نمی‏رسد، و کم خردی ذاتی و فصل مقوم زن می‏باشد و احکام و حدود شرعیه بر همین اساس پایه‏گذاری شده است. زنان از برخی تکالیف معذور و از برخی سمت‏ها محروم گشته‏اند "چون که کمیت و کیفیت تکالیف به قدر کمیت و مرتبه عقل مکلف است و زنان را به جهت عقل‏داری و عبادت خلق‏گذاری نفرموده‏اند".34 در توجیه نظریه مذکور، چندین رویکرد ارایه شده که اجمالاً به دو رویکرد اشاره می‏شود.

1. رویکرد زیستی

این رویکرد در صدد است تا با ابتناء کردن قوانین تشریعی و دیدگاه‏های نظری بر وقایع تکوینی، به آنها ابدیت بخشیده، و آراء تبعیض‏آمیز را ابدی و عادلانه وانمود سازد.
عمر رضا کحالة در کتاب "المرأة فی القدیم و الحدیث"، تفاوت‏های اندامی زن و مرد را مبین نابرابری دماغی ایشان می‏پندارد:
ـ جمجمه زن کوچکتر و باریک‏تر از مرد می‏باشد.
ـ مغز زن در سنین ما بین 20 تا 60، 162 الی 164 گرم کمتر از مرد می‏باشد.
ـ مغز زن در سنین ما بین 60 تا 90، 123 الی 158 گرم کمتر از مرد می‏باشد.
ـ متوسط وزن نوزاد پسر 3250 گرم و نوزاد دختر 2900 گرم است.
ـ حرارتی که از جسم مرد تولید می‏شود در حالت استراحت 5 الی 8 درصد در سن مشابه از زن بیشتر است.
ـ نیروی زن در خلال سن 25 الی 30، 32 نیروی مرد در همین سن می‏باشد.
ـ حنجره زن از حنجره مرد کوچکتر و تارهای صوتی وی نیز متفاوت است.
ـ ستون فقرات زن کوتاهتر است.
ـ خون مرد سنگین‏تر از خون زن است و آب در خون زن بیشتر از آب در خون مرد است.
ـ نبض زن در حدود 8 الی 12 بار در دقیقه بیشتر از مرد می‏زند.
ـ حجم قلب مرد بیشتر از حجم قلب زن است، ولی گردش خون تفاوت ندارد.
ـ عصب زن زودتر منفعل می‏شود و بیشتر متأثر می‏گردد.
عمر رضا، تفاوت‏های روان‏شناختی و عقلی را مبتنی بر تفاوت‏های زیستی نموده، نتیجه می‏گیرد، همان‏طور که مردها از نظر زیستی نسبت به زنان تفوق دارند به لحاظ عقلی نیز تفوق دارند.35

2. رویکرد تاریخی

رویکرد دوم با مطالعه مناسبات اجتماعی مابین زن و مرد، مناسبات گذشته را دال بر مناسبات کنونی و آینده ایشان می‏داند. به عبارت دیگر این رویکرد، گذشته زن را به حال و آینده فرافکنی می‏کند. جمال محمد فقی، می‏گوید:
"مزاج مرد اقوی، اکمل، اتم و اجمل از زن می‏باشد که یک فضیلت فطری است. مزیت فطری مرد بر زن، قوت عقل می‏باشد؛ هم‏چنان که می‏بینید، اکثر کشفیات مال مردان است حتی خانم ماری کوری نیز شاگرد همسرش پییرکوری بود".36
استدلال بر محرومیت زنان از برخی مناصب اجتماعی نیز ناشی از همین رویکرد است که، مثلاً طبق مفاد آیه 34 سوره نحل، و آیه 9 سوره انعام، هیچ زنی به مقام پیامبری نرسیده است: "ما ارسلنا من قبلک الارجالا نوحی الیهم" (نحل، 43) (ما نفرستادیم پیش از تو، مگر مردانی را که وحی می‏کردیم به سوی ایشان). "ولو جعلناه ملکا لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون" (انعام، 9) (ما اگر رسول را فرشته‏ای قرار می‏دادیم، ناگزیر او را هم به صورت مردی می‏فرستادیم و هر آینه مشتبه می‏کردیم، چیزی را که بر خود و مردم مشتبه می‏کنند).
علامه در المیزان می‏گوید: "لجعناه رجلا" و نفرمود: "لجعلناه بشرا" برای این بود که بشر شامل مرد و زن هر دو می‏شود؛ رجل گفت تا ـ به طوری که بعضی‏ها گفته‏اند ـ اشاره کند به این که غیر مرد پیغمبر نمی‏شود"37
این رویکرد با چالش‏های عدیده‏ای روبرو است. دیدگاه‏های جدید مساوات طلبانه، ناقص‏العقل‏بودن فطری‏زنان را به شدت‏نفی می‏کنند و معتقدند اگر در زمان‏های گذشته زن نتوانسته‏است استعداد خویش را بروز دهد،به خاطر مناسبات ظالمانه اجتماعی‏بوده است.
توجیهات علمی این رویکرد نیز مورد مناقشه قرار گرفته است. منتقدین معتقدند اگر تحقیقات علمی در حل معمای زن توفیق حاصل نماید بحث‏های ایدئولوژیک دامن می‏کشد در حالی که این بحث هنوز در حوزه مذهب، فلسفه، علوم اجتماعی، از زمره بحث‏های جدی است و اغلب صبغه ایدئولوژیک نیز به خود می‏گیرد. فلذا نظریه چهارم در برگشت دادن تشریع و ایده‏های نظری به تکوین ناکام بوده است. دکتر شریعتی می‏نویسد:
"مسأله زن، چه از نظر احساس چه از نظر اجتماع، همچنان در قرن ما مطرح است و چون "علم" هنوز نتوانسته است آن را حل کند، خواه ناخواه، در مرحله "عقیده" مانده است و بنابراین، همچون همه مسایلی که هنوز علم پاسخی قاطع بدان نداده است، ناچار فلسفه، دین، سنن، پسند و یا نیاز آن را تفسیر و توجیه می‏کند"38

خلاصه و نتیجه‏گیری

در پاسخ به سؤالات مطروحه در ابتدای مقاله، چهار نظریه مطرح گردید که فهم برخی از آنها نیاز به تحلیل مفهوم عقل داشت از این‏رو قبل از پرداختن به آن نظریات، به مفهوم عقل پرداخته شد که عقل یک فرآیند اجتماعی است که بذر آن در نهاد انسان کاشته شده است، ولی جامعه آن را آبیاری می‏کند و هر شخصی یا گروهی که از تعامل اجتماعی محروم بماند عقلانیت در وی رشد نمی‏کند.
به گواهی تاریخ، زنان عصر ائمه علیهم‏السلام بنا به سنت دیرینِ قبل از اسلام، از شرکت در مجامع عمومی و تعامل اجتماعی محروم بودند به همین سبب فرآیند عقل در آنها به کمال نرسیده بود؛ فلذا در ادبیات اسلامی سخنانی درباره آنها گفته شده است که امروزه اندیشه‏های مساوات طلب آنها را برنمی‏تابد و درصدد تصحیح آن برداشت‏ها و آراء است.
نگارنده اندیشه‏های موجود را تحت عنوان چهار نظریه مقوله‏بندی نمود که هر کدام گوشه‏ای از واقعیت را نمایان می‏سازد. ایده طرد روایات گرچه در مواردی که سند احادیث ضعف دارد راهگشا است لکن علاج نهایی نیست زیرا برخی از گزاره‏های قرآنی نیز احادیث را تأیید می‏کنند؛ فلذا به ضرس قاطع نمی‏توان گفت: این جملات از علی علیه‏السلام صادر نشده است.
حمل روایات به موارد خاص (قضیه خارجیه) در پاسخ به سؤال دوم مطرح گردیده که به زعم نگارنده توفیق کلی نداشته و در همه موارد صدق نمی‏کند، فلذا چنان احادیثی نوع زن در برابر نوع مرد را مورد هدف قرار می‏دهند. داستانی که علی علیه‏السلام درباره گفتگوی زنی که خود را نماینده زنان معرفی می‏کرد با رسول خدا علیه‏السلام ،این رأی را به وضوح برجسته می‏سازد.
اما در پاسخ به سؤال سوم مبنی بر این که آیا زنان کنونی نیز مشمول این احادیث هستند یا نه؟39 باید گفت این یک سؤال مصداقی است. طبق تعریف، عقل یک فرآیند اجتماعی است که با تجربه و تعامل پرورش می‏یابد. در هر عصری که زنان به درجه‏ای از رشد عقلانی برسند که تفاوت نوعی با مردان نداشته باشند، تخصصا از شمول احادیث خارج می‏گردند. به عبارت دیگر اصلاً آن‏گونه روایات معطوف به چنین جامعه‏ای نیست. اما این که میزان عقلانیت زنان فلان کشور یا فلان منطقه در چه سطحی است؟ سؤالی است که باید پاسخ آن را از عرف و عقل سلیم جویا شد.
اندیشه مساوات طلب، با رویکرد نظری سوم سریعتر به مقصد خواهد رسید، گرچه رویکرد نظری چهارم که به تمایز شناختی و حقوقی زن و مرد پای می‏فشارد هنوز به قوت خود باقی است و در استفاده معتقدات علمی و شواهد تاریخی دست کمی از دیگر اندیشه‏ها ندارد.
نتیجه رویکرد سوم در صورت حصول، چنین خواهد بود که درست است احادیثی از علی علیه‏السلام درباره کاستی عقل زنان صادر شده است ولی گفتار ایشان معطوف به قضیه خارجیه است یعنی زنان آن روزگار مشمول این احادیث بودند ولی در شمول این احادیث در مورد بانوان عصر کنونی تردید وجود دارد.

خردورزی زن در اندیشه امام علی علیه السّلام

خردورزی زن در اندیشه امام علی علیه السّلام
در ادبیات متون اسلامی، زنان در موارد بسیاری به نقص عقل موصوف شده‏اند؛ در این میان، گفتار امام علی علیه‏السلام در نهج‏البلاغه از برجستگی ویژه‏ای برخوردار است. ایشان در آن گفتار زنان را به "سست رأیی" و "نقصان عقل" متهم می‏کنند. در این باب چند سؤال مطرح است:
1. آیا این جملات از علی علیه‏السلام صادر شده است؛ به عبارت دیگر آیا این سخنان واقعا از علی علیه‏السلام می‏باشد؟
2. در صورت صحّت صدور، مراد علی علیه‏السلام از زنان کیانند؟ آیا زنان ویژه‏ای بوده‏اند؟ یعنی آیا این سخن به اصطلاح یک قضیه فی‏واقعه است؟ یا مقصود نوع زن در برابر نوع مرد می‏باشد؟
3. در صورتی که نوع زن مراد باشد، آیا روایت درصدد بیان "فصل مقوّم" زنان می‏باشد؟ یا فقط شامل زنان عهد علی علیه‏السلام می‏باشد، و از شمول زمانی برخوردار نیست؟
تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد تا همین دهه‏های اخیر برداشتی که عموما از متون دینی درباره زنان می‏شد، "ناقص العقل" بودن ایشان بود و این ویژگی را جبلی و سرشت زن می‏پنداشتند چنان که کشفی در تحفة الملوک می‏نویسد: "زنان به سبب ضعف عقل و سفلت مرتبه که دارند و لازم خلقت و جبلّت ایشان است البته مرتکب بعضی از امور که نباید بشوند می‏شوند"1
برداشت مذکور، مؤلفه اصلی پارادایم حاکم (مرد سالاری) بر اندیشه‏های موجود در حوزه‏های علمی بود. لیکن، اخیرا به تبع تحولات ساختاری به نفع زنان، در کلیت اندیشه مذکور تشکیک صورت می‏گیرد؛ راستی چگونه می‏توان زنان ایرانی را که در سال‏های اخیر در ورود به دانشگاه‏ها گوی سبقت را از مردان ربوده‏اند، به همان سهولت قبلی، که اکثریت زنان بی‏سواد بودند، ناقص العقل نامید؟
جهت ابهام زدایی، ابتدا مفهوم "عقل" را در اندیشه امیرالمؤمنین علیه‏السلام تعریف نموده و سپس با استناد به شواهد تاریخی، متون دینی و نظریه‏های موجود، اندیشه ایشان را درباره خرد ورزی زنان تبیین کرده، و می‏کوشیم به سؤالات پیشین پاسخ دهیم.

مفهوم عقل در اندیشه علی علیه‏السلام

به امام علیه‏السلام عرض شد: عاقل را برای ما توصیف کن! فرمود: "خردمند کسی است که هر چیزی را در جای خود نهد".2
تعریف فوق، تعریف مفهومیِ جامعی است که همانند هر تعریف مفهومی دیگر، هنوز به حالت مشهود در نیامده است، فلذا ناچاریم شاخص‏هایی را که ایشان به صورت اشاره به مفهوم فوق، بیان داشته‏اند متذکر شویم. تا مفهوم عقل برای خواننده، ملموس‏تر شود. از طرف دیگر، بود و نبود یکی از این شاخص‏ها در فرد یا گروهی نشانگر قوت یا نقص عقل آن فرد یا گروه می‏باشد.

الف. گفتار منطقی

علی علیه‏السلام فرمود: "از ویژگی خردمند آن است که چیزی را نگوید که امکان تکذیب آن داده شود".3 خردمند منطقا به گونه‏ای سخن می‏گوید که ضمن این که صغراهای سخن متقن می‏باشد، از توالی صغری و کبری نتیجه به دست می‏آید و به لحاظ منطقی قابل تکذیب نیست برخلاف "کانا"4 که سخن وی سست و نشان دهنده کاستی خرد اوست.

ب. گفتمان استدلالی

علی علیه‏السلام فرمود: "خردمند هرگاه سخن گوید آن را با حکمت و مثال همراه سازد ولی احمق هرگاه سخن بگوید به دنبال آن سوگند یاد می‏کند".5 خردمند ضمن این که به گفتار منطقی توانایی دارد، برای صحت گفتار خویش به حکمت یعنی استدلال عقلی و مثال یعنی یافته‏های تجربی استشهاد می‏کند؛ به عبارت بهتر به گفتمان استدلالی تن می‏دهد. در مقابل، فرد احمق قسم می‏خورد یعنی از طرف گفت‏وگو می‏خواهد بدون استدلالِ منطقی ـ تجربی حرف او را بپذیرد، که این شیوه گفتمان از نظر امام علی علیه‏السلام نشانه حماقت و بی‏خردی است.

ج. طرد باطل

"به علی علیه‏السلام گفته شد خردمند کیست؟ فرمود: کسی که باطل را [از خود] براند".6 خردمند نه تنها سخن بی‏پایه و اساس نمی‏گوید بلکه، سخنان بی‏منطق و باطل را همواره طرد می‏کند و تحت تأثیر القائات دیگران اقدام به باطل، از جمله گواهی دروغ و نظایر آن، نمی‏کند.

د. پیش بینی

علی علیه‏السلام فرمود: خردمندی به واقع رسیدن با ظن و تخمین و آگاهی یافتن به آنچه که نیست با به کار بردن آنچه که هست می‏باشد".7 (العقل الاصابة بالظن، و معرفةُ ما لم یکن بما کان)
طبق تعریف فوق، عقل یک فرآیند ذهنی است که فرد به وسیله آن از معلوم به مجهول پی می‏برد و از مقدمات به نتیجه می‏رسد. پس مقصود علی علیه‏السلام از عقل همان خرد ریاضی است که شخص عاقل را به حل معادلات ریاضی قادر می‏سازد. البته عقل توسعه یافته می‏تواند "مسائل اجتماعی" را نیز درک نموده و همبستگی‏ها را پیدا کند.
ناگفته نماند، پیش گویی بدون استناد از شاخص‏های "خردورزی" نیست بلکه آینده‏نگریِ توأم با استدلال و پیش‏بینیِ همراه با برنامه از شاخص‏های عقل می‏باشد چرا که واژه تدبیر در سخنان علی علیه‏السلام این ایده را رهنمون می‏سازد که ایشان فرمود: "هیچ خِرَد چون اندیشیدن نیست".8
البته شاخص‏های دیگری نیز در سخنان علی علیه‏السلام برای مفهوم عقل بیان شده است که از ذکرش صرف نظر می‏شود. زیرا موارد مذکور، برای این مقال وافی به مقصود است. لیکن جهت روشن‏تر شدن مفهوم عقل در اندیشه علی علیه‏السلام و کنکاش بیشتر به مقتضای موضوع ذکر چند نکته خالی از فایده نیست.
1. عقل، غریزه خدادادی است که خداوند در بدو تولد در وجود انسان به ودیعت می‏گذارد. علی علیه‏السلام فرمود: "خرد، ذاتی و از ابتدای ولادت است".9
2. گرچه غریزه عقل در بدو تولد در وجود انسان به ودیعت گذاشته شده ولی بدون تربیت به منصه ظهور نمی‏رسد. از دیدگاه علی علیه‏السلام ، عقل طی فرآیند تعامل اجتماعی قدرت بروز پیدا می‏کند، ایشان می‏فرمایند: "خردمندی با تعامل [اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... [ظهور پیدا می‏کند".10 هم او می‏فرمود: "خردمندی غریزه‏ای است که تجارب اجتماعی آن را می‏پروراند."11
3. افرادی که از تعامل اجتماعی و تربیت انسانی محروم بمانند این غریزه خدادادی در وجود آنها به منصه ظهور نمی‏رسد12، و حتی افراد عاقل نیز اگر تعامل با دیگر خردمندان را ترک نمایند در خردورزی ایشان کاستی ایجاد می‏گردد؛ چه این که علی علیه‏السلام فرمود: "کسی که از خردمندان حرف نشنود عقلش بمیرد"13، فلذا توصیه می‏کنند: "با خردمندان چه دشمن، یا دوست، همنشین باش، زیرا خردمندی [آنها] بر خرد [تو] می‏افزاید."14

متن سخنان علی علیه‏السلام در مورد زنان

علی علیه‏السلام بعد از جنگ جمل، که به صحنه گردانی عایشه و به بهانه خونخواهی عثمان خلیفه سوم برپا شد، زنان را با عباراتی توبیخ نموده است که سید رضی قدس‏سره این عبارت‏ها را در خطبه هشتادم نهج‏البلاغه بیان نموده است:
"مردم! ایمان زنان ناتمام است، بهره آنان ناتمام، و خرد ایشان ناتمام. نشانه ناتمامی ایمان، معذور بودنشان از نماز و روزه است ـ به هنگام عادتشان ـ و نقصان بهره ایشان، نصف بودن سهم آنان از میراث است نسبت به سهم مردان؛ و نشانه ناتمامی خرد آنان این بود که گواهی دو زن چون گواهی یک مرد به حساب رود، پس از زنان بد بپرهیزید و خود را از نیکانشان واپایید، و تا در کار زشت طمع نکنند، در کار نیک از آنان اطاعت ننمائید."15
علی علیه‏السلام در وصیت‏نامه خویش به فرزند بزرگش امام حسن مجتبی علیه‏السلام جملاتی را به زبان می‏راند که متفرع بر "کاستی خرد زنان" می‏باشد. ایشان در فرازی از وصیت نامه می‏فرمایند:
"بپرهیز از رأی زدن با زنان که زنان سست رأیند، و در تصمیم گرفتن ناتوان، و در پرده‏شان نگاه‏دار تا دیده‏شان به نامحرمان نگریستن نیارد که سخت در پرده بودن آنان را از ـ هر گزند ـ بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نیست از بیگانه که بدو اطمینان نداری و او را نزد آنان درآری. و اگر چنان کنی که جز تو را نشناسند، روا دار؛ و کاری که برون از توانای زن است به دستش مسپار، که زن گل بهاری است لطیف و آسیب‏پذیر، نه پهلوانی است کارفرما و در هر کار دلیر، و مبادا در گرامی داشت ـ وی خود را ـ از حد بگذرانی تا او را به طمع افکنی و به میانجی دیگری وادار گردانی".16
علی علیه‏السلام در فقره مذکور زن را گل بهاری دانسته و در موارد سخت و طاقت فرسا از وی سلب مسوؤلیت می‏نماید. البته همچنان که لحن گفتار نشان می‏دهد، سخن از سلب مسوؤلیت است نه محروم داشتن، لیکن جملات فوق بیان روان‏شناختی علی علیه‏السلام درباره زن می‏باشد که در ضمن بیان ویژگی روان‏شناختی زن، مدیریت وی را در خانه به مرد سپرده و شیوه اداره را نیز بیان می‏کند. و توصیه می‏کند که مرد، ضمن اجتناب از واگذاری کارهای طاقت‏فرسا به زن، در گرامیداشت وی نیز از حد اعتدال خارج نشود که موجب سوء استفاده باشد. توصیه دیگر "پرده نشینی" زن می‏باشد، به طوری که زن با سایر مردان آمد و شد نداشته باشند. البته می‏دانیم که نتیجه عدم "تعامل اجتماعی"، کاستی عقل زنان می‏باشد که ایشان را از شایستگی مشورت نمودن می‏اندازد. زیرا همان‏طور که قبلاً اشاره نمودیم از دیدگاه علی علیه‏السلام با "تجارت" و "تعامل اجتماعی" عقل به منصه ظهور می‏رسد.

عوامل مؤثر در تقویت تفاوت های بین زن و مرد

عوامل مؤثر در تقویت تفاوت های بین زن و مرد
علاوه بر تغییراتی که از لحاظ ساختار فیزیولوژیکی و روانی بین زن و مرد وجود دارد، شیوه نگرش و نحوه تربیت نیز از همان روزهای اولیه زندگی برای نوزاد دختر و پسر متفاوت است. جنسیت فرد برحسب مذکر یا مؤنث بودن از اهمیت زیادی برخوردار است. اولین پرسش پس از متولد شدن نوزاد درباره دختر یا پسر بودن اوست. جنسیت فرزند برای بسیاری از والدین مهم است. بررسی بسیار گسترده ای که توسط پیترسون و دیگران صورت گرفت نشان داده 90 درصد مردان و 92 درصد زنان آرزو داشتند نخستین فرزندشان پسر باشد.
اگر دختر چهار ساله ای دوست دارد با عروسک بازی کند و به او لباس بپوشاند این بدان معنا نیست که او در آینده نمی تواند یک مهندس یا یک حقوقدان بشود. در بازی کودکان آن چه اهمیت دارد اینست که اسباب بازی- های متنوعی در دسترس آنها قرار گیرد.
رفتار والدین در مورد فرزندان دختر و پسر متفاوت است. حتی نحوه بغل کردن نوزاد نیز فرق می کند. پدران اکثراً نوزاد دختر را با احتیاط بیشتری بغل می نمایند و هنگام بازی با نوزاد پسر، وی را بیشتر بالا و پایین می اندازند. افزون بر آن در انتخاب رنگ و نوع لباس و تزیین اتاق خواب نوزاد تفاوت هایی قایل می شوند، معمولاً برای دختران بیشتر از رنگ صورتی و قرمز و لیمویی و برای پسران بیشتر از رنگ آبی و یا رنگ های تیره تر استفاده می کنند.
در انتخاب اسباب بازی نیز برای آنها تفاوت قایلند. برای دختر بچه عموماً عروسک و وسایل خانه بازی گرفته می شود و برای پسران خرید اسباب بازی هایی همچون ماشین و تفنگ رایج است. کمتر کسی برای هدیه تولد پسر بچه ای عروسک تهیه می کند.
«کاتز» ، در مورد نحوه برخورد والدین با کودک و اسباب بازی ، پژوهشی انجام داد. او در یک آزمایشگاه روان شناسی برخورد بزرگسالان را با یک کودک 3 ماهه که لباس زردی به تن داشت مشاهده می نمود. در این تحقیق به بعضی از آنها گفته شده بود نام کودک «مری» است. و به بعضی گفته شده بود که نام کودک «جانی» است. در اتاق نیز سه اسباب بازی وجود داشت. یک عروسک، یک توپ فوتبال و یک ماشین. بزرگسالانی که فکر می کردند کودک دختر است معمولاً عروسک را در اختیار او قرار می دادند و اشخاصی که فکر می کردند نوزاد پسر است بیشتر ماشین را در اختیارش قرار می دادند. چند سال بعد زمانی که آزمایش مجدداً تکرار شد همان نتایج به دست آمد. کاتز نتیجه گرفت بزرگسالان اغلب بدون این که درباره موارد استفاده و کاربرد اسباب بازی ها بیندیشند تصور می نمایند دختر یا پسر لازم است هر کدام با اسباب بازی مخصوص جنس خود بازی کنند.
زمانی که زن ها می خواهند در بیرون از خانه کار کنند بسیاری از مردها مانع می شوند و اگر هم با شاغل بودن زن موافقت کنند، شرایطی دارند و با هر کاری و در هر حالی موافقت نمی کنند. حتی در جوامعی که ظاهراً زن ها از نظر اقتصادی و اجتماعی برابری کامل با مردها دارند باز هم تصمیمات عمده سیاسی، علمی، اجتماعی و هنری توسط مردها گرفته می شود. بدیهی است که همه این عوامل موجب هرچه بارزتر شدن تفاوت های بین دو جنس می شوند.
«کاتز» هم چنین معتقد است اسباب بازی های دخترانه مانند عروسک به دختران اجازه نمی دهند که مهارت های مکانیکی را به خوبی پسران که معمولاً با کامیون ها و بلوک ها بازی می کنند تمرین کنند و دخترها به خوبی پسرها در مدارس به خاطر تجسم فضایی و مهارت های ریاضی پاداش نمی گیرند.
«ایورباخ»، روان شناس کودک از موزه اسباب بازی بین المللی سان فرانسیسکو ، معتقد است اگر دختر چهار ساله ای دوست دارد با عروسک بازی کند و به او لباس بپوشاند این بدان معنا نیست که او در آینده نمی تواند یک مهندس یا یک حقوقدان بشود. در بازی کودکان آن چه اهمیت دارد اینست که اسباب بازی های متنوعی در دسترس آنها قرار گیرد.
همان طور که در مباحث قبل ذکر شد، تفاوت های جنسی زن و مرد در سایه تفاوت های رفتاری اطرافیان تکمیل می گردد. مثلاً دیدیم که مرد قوی تر، اما در مقابل آسیب پذیرتر از زن است؛ استقلال و اتکاء به نفس بیشتری دارد، حادثه جوتر، پرخاشگرتر، جاه طلب تر و کنجکاوتر از زن است. استعداد مکانیکی و تجسم فضایی او بهتر است و اهل سیاست است. زن نیز استعدادهایی دارد که ارتباط او را با دیگران تسهیل می کند، از نظر بدنی و روانی زودتر از مرد بالغ می شود و مهارت های کلامی و مخصوصاً سیالی کلامی در او بیشتر و بهتر است . به مراقبت و توجه از دیگران تمایل نشان می دهد، زود جوش تر و سازگارتر از مرد است، و دنیا را با دید اخلاقی و زیباشناسی می بیند.
زیربنای زیستی فوق از همان لحظه تولد تحت تأثیر بسیاری از عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار می گیرد. مثلاً از همان اوان کودکی دخترها را به تقلید از الگوهای مادران ، و پسرها را به تقلید از الگوهای پدران وادار و تشوی می -کنند . اگر دختر بچه ای رفتار مادرش را تقلید کند تشویق می شود و اثر این تشویق تقویت می شود و به تکرار آن رفتار می پردازد، اما اگر رفتار مردانه را تقلید کند نه تنها تشویق نمی شود بلکه از انجام آن منع می گردد.
تفاوت های دو جنس تا حدودی نیز توسط اجتماع تعیین می شود. از همان کودکی به بیشتر دخترها تلقین می- شود که باید در روابط اجتماعی خود آرام تر و منفعل تر باشند. دخترها و زن ها اجازه دارند به راحتی گریه کنند و در رفتار خود لطافت و محبت نشان دهند؛ اما مردها باید دلیر، مصمم و قادر به کشیدن درد و رنج در خلوت .
دنیای امروز در دست مردهاست، حتی زمانی که زن ها می خواهند در بیرون از خانه کار کنند بسیاری از مردها مانع می شوند و اگر هم با شاغل بودن زن موافقت کنند، شرایطی دارند و با هر کاری و در هر حالی موافقت نمی کنند. حتی در جوامعی که ظاهراً زن ها از نظر اقتصادی و اجتماعی برابری کامل با مردها دارند باز هم تصمیمات عمده سیاسی، علمی، اجتماعی و هنری توسط مردها گرفته می شود. بدیهی است که همه این عوامل موجب هرچه بارزتر شدن تفاوت های بین دو جنس می شوند.
یکی دیگر از عوامل مؤثر در تفاوت های بین زن و مرد ، تلویزیون می باشد. پژوهش ها نشان می دهد که کودکان کمتر از 5 سال به طور متوسط ، 25 ساعت در هفته را به تماشای تلویزیون می گذرانند. به این ترتیب تا زمانی که دوره دبیرستان را به پایان برسانند، حدود 15 هزار ساعت از وقت خود را به تماشای برنامه های تلویزیون صرف کرده اند. براساس تحلیل های سربین برنامه های تلویزیون به سه طریق، الگوهای قالبی زن و مرد را به کودکان و نوجوانان آموزش می دهد.
1- مردها بیش از زنان، در برنامه نشان داده می شوند. این رقم را تحلیل گران حدود سه مرد در برابر یک زن گزارش کرده اند.
2- مردان و زنان در فعالیت های مختلفی اشتغال دارند، بدین معنا که مردان بیشتر به کارهای علمی، صنعتی و فعالیت های جسورانه و زنان به کار در خانه ( نظافت، اطو کشیدن، آشپزی) مشغولند. هر چند اداره کردن محیط خانه خود کار با ارزشی است ولی همه توان زن نمی تواند به آن محدود باشد. افزون بر این، زنان بیش از مردان ناراحتی ها و احساس های منفی را بروز می دهند، مردان مسایل را بهتر حل می کنند و زنان در حل مسایل به یاری دیگران نیاز دارند.
3- در برنامه ها به رفتار مردانه بیش از رفتار زنانه، ارزش و پاداش تعلق می گیرد. فراوانی پاداش مردان، نسبت به زنان دو بر یک و فراوانی تنبیه مردان نسبت به زنان نیز سه بر یک است. در نتیجه اعتنا به مردان در برنامه ها، بیشتر بوده و زنان بیشتر مورد بی توجهی اند. اگر کودکان نقش های قالبی جنسیتی را از تلویزیون می آموزند، پس آنان که ساعات بیشتری به تماشای تلویزیون می پردازند بیش از بقیه ، نقش های قالبی را که تلویزیون ارایه کرده است، می پذیرند و اعمال می کنند. (البته لازم به ذکر است در کشور ما ممکن است تلویزیون دقیقاً نقش های فوق را در رابطه با نقش زن و مرد القاء نکند و تأثیر آن به گونه ای دیگر باشد.)

کتاب ها و منابع درسی

پژوهش های اخیر نشان می دهد که در بسیاری از کتاب ها و منابع درسی، در مقاطع مختلف تحصیلی، دختران و زنان حضور کم رنگی دارند و با آن که زنان نزدیک به 50 درصد جمعیت را تشکیل می دهند کمتر از 30 درصد مطالب و تصاویر به آنان مربوط می شود، که این خود نیز می تواند عامل مؤثر در تصویر تفاوت جنسیت زن و مرد باشد. در اینجا باز هم تکرار می کنیم که اثر اجتماع در ایجاد تفاوت های فردی به هیچ وجه قابل انکار نیست. کلیه تفاوت های فردی و کلیه
تفاوت های زنان و مردان در اثر کنش متقابل محیط و توارث به وجود می آید. آخرین کلام این است که وجود تفاوت بین زن و مرد به معنای برتری یکی بر دیگری نیست. «اِن اَکرَمَکُم عِندَالله اَتقکُم – همانا بزرگوارترین شما نزد خداوند، پرهیزکارترین شماست». (حجرات / 13)

اضطراب و اعتماد به نفس در زن ومرد

اضطراب و اعتماد به نفس  در زن ومرد

بسیاری از مطالعات نشان می دهند که دختران مضطرب تر و هراسناک تر از پسران می باشند. در جریان امتحانات ، دختران بیشتر درس می خوانند ولی پسرها بیشتر نتیجه می گیرند. پسرها در مواقع امتحان آرام هستند، بازی می کنند ؛ سوت می زنند و شب امتحان را اکثراً می خوابند. در حالی که دختران نخوابیده اند و درس خوانده اند، با این حال پسرها موفق ترند . پسرها در جلسه امتحان از روحیه بهتری برخوردارند. بسیاری از دخترها در هنگام امتحان واکنش های فیزیولوژیک و اضطراب را بیشتر نشان می دهند و دستشان دچار تعریق و یا سرد شدگی شدید می شود.
از دید هنر، زن جنس برتر است. تمام آن چه که زنان در هر قشر و طبقه ای که باشند انجام می دهند هنر است اما چون در شمار هنرهای رسمی و جدی که در نمایشگاه قابل ارایه باشند، نیستند جامعه انسانی کمتر به آنها توجه می کند.

تپش

قلب بالاتری دارند. دهانشان بیشتر خشک می شود ولی این علایم در پسران بسیار کمتر است . شاید یکی از علل آن باورهای قالبی باشد که گفته می شود مردان نباید بترسند و اضطراب خویش را آشکار سازند و بنابراین مردان کمتر اضطراب خود را نشان می دهند. گرچه این موضوع ادعایی بیش نیست ولی قابل تعمق است.
در زمینه  اعتماد به نفس نیز پژوهشگران دست به آزمایش هایی زده اند. برای مثال محققانی مانند مدنیک و توماس امتحانی از یک درس در بین عده ای دختر و پسر به عمل آوردند و قبل از تصحیح اوراق امتحانی نظرات امتحان دهندگان را جویا شدند. نتیجه نشان داد دختران در قیاس با پسران نمرات کمتری را برای خود محک زده و از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند که البته این موضوع رابطه مستقیم با مسایل اجتماعی دارد. در بسیاری از مواقع خانم ها توانمندی های حقیقی خویش را ارایه نمی دهند تا مبادا موجبات آزردگی دیگران را فراهم آورند. بنابراین نتایج به دست آمده در این مورد چندان قابل اعتماد نیستند.

مقایسه زن و مرد در هنر

از مهمترین عواملی که در راه خلق یک اثر هنری لازم است وجود یک استعداد هنری قابل تشخیص است. اگر کسی استعداد هنری نداشته باشد، نمی توان او را هنرمند کرد. از دیگر لوازم هنر، خیالپردازی است و علاوه بر داشتن استعداد هنری و خیال پردازی ، صبر و شکیبایی هم لازم است. گفته شده سرخوردگی نقطه آغاز هنر است، اکثر هنرمندان پس از دوره سرخوردگی به توفیق رسیده اند.

در تاریخ ادبیاتِ

هنریک حقیقت انکار ناپذیر آن است که سرخوردگی های عاشقانه عامل اصلی توفیق هنرمندان بوده است. البته امکانات مالی و اعتدال عاطفی نیز مؤثر بوده است. هیچ هنرمندی در میان قحطی زدگان به توفیق نرسیده است. دیگر توفیق هنر، اعتدال در عاطفه است. آنها که به شدت عاطفی اند و یا کاملاً خشک و منطقی هستند در هنر کمتر از مردم معتدل توفیق دارند.
بسیاری از مطالعات نشان می دهند که دختران مضطرب تر و هراسناک تر از پسران می باشند. در جریان امتحانات ، دختران بیشتر درس می خوانند ولی پسرها بیشتر نتیجه می گیرند. پسرها در مواقع امتحان آرام هستند، بازی می کنند ؛ سوت می زنند و شب امتحان را اکثراً می خوابند. در حالی که دختران نخوابیده اند و درس خوانده اند، با این حال پسرها موفق ترند . پسرها در جلسه امتحان از روحیه بهتری برخوردارند.
در یک کلام می توان گفت از دید هنر، زن جنس برتر است. تمام آن چه که زنان در هر قشر و طبقه ای که باشند انجام می دهند هنر است اما چون در شمار هنرهای رسمی و جدی که در نمایشگاه قابل ارایه باشند، نیستند جامعه انسانی کمتر به آنها توجه می کند. زنان در عرصه پرورش کودک و گرداندن زندگی و انواع کارهای ظریف از مردان جلوترند. اصلاً یک هنر شاخص و مهم زنان، زندگی با مردان است و هنر شاخص تر مردان ، اداره کردن زنهاست. زندگی سالم و شاد و رو به ترقی و پیشرفت ، اغلب مدیون زنان یک سرزمین است. زنان در هنرهای نمایشی توفیق بیشتری از مردان به دست می آورند و این برخلاف تصور عامه هیچ ارتباطی با زیبایی آنها ندارد.