اخلاق و جنسیت در حدیث «خصال النساء»(2)
1. دین و اخلاق جنسیتی
ممکن است کسی بخواهد متعبدانه به آموزه های دینی، فارغ از یافته های علمی و مطالعات اخلاقی، تن بدهد. برای این کا نیز باید نخست صحت انتساب حدیث احراز و سازگاری مضمون آن با دیگر آموزه های دینی روشن گردد. برای این کار باید آن را از برون و درون سنجید و به بررسی سند و محتوای خود حدیث و مقایسه آن با آموزه های دینی در باره اخلاق و جنسیت دست زد. در این باره از سه منظر می توان این حدیث را بررسی کرد:1. سند حدیث، 2. محتوای حدیث، 3. مقایسه حدیث با آموزه های قرآنی.
1-1. بررسی سندی حدیث
اخلاق و جنسیت در حدیث «خصال النساء»(2)
1. دین و اخلاق جنسیتی
ممکن است کسی بخواهد متعبدانه به آموزه های دینی، فارغ از یافته های علمی و مطالعات اخلاقی، تن بدهد. برای این کا نیز باید نخست صحت انتساب حدیث احراز و سازگاری مضمون آن با دیگر آموزه های دینی روشن گردد. برای این کار باید آن را از برون و درون سنجید و به بررسی سند و محتوای خود حدیث و مقایسه آن با آموزه های دینی در باره اخلاق و جنسیت دست زد. در این باره از سه منظر می توان این حدیث را بررسی کرد:1. سند حدیث، 2. محتوای حدیث، 3. مقایسه حدیث با آموزه های قرآنی.
1-1. بررسی سندی حدیث
اخلاق و جنسیت در حدیث «خصال النساء»(1)
چکیده
حدیث «خیار خصال النساء...» فضایل اصلی زنان را رذیلت های مردانه دانسته و بدین ترتیب، فضایل اخلاقی را با جنسیت پیوند زده و بر تمایز اخلاقی زن و مرد تأکید کرده است. در این مقاله، پس از طرح مسأله، کوشش شده است تا مضمون و کارآمدی این حدیث، در هفت بخش بررسی وتحلیل شود. در بخش نخست، منابع این حدیث تفاوت های لفظی آن نقل شده است. بخش دوم، دیدگاه مفسران و شارحان نهج البلاغه را در باره این حدیث تجزیه و تحلیل می کند. سومین بخش، بنیادهای علمی و زیست شناختی تمایز میان زن ومرد را بررسی می کند. چهارمین بخش، به تحلیل این حدیث در پرتو تازه ترین یافته ها و مطالعات اخلاقی در حوزه زنان می پردازد. در پنجمین بخش، به تحلیل سندی و محتوایی این حدیث و مقایسه مضمون آن با آموزه های قرآنی پرداخته شده است. ششمین بخش ،مدعی آن است که مضمون این حدیث، اعتقادی است کهن، مبنی بر فروتری جنس زن که در قالب حدیث در آمده است. هفتمین بخش، با اشاره به سه اصل روشی درباره این قبیل احادیث، روند تغییر مضمونی و لفظی برخی احادیث را نشان می دهد. سرانجام، نویسنده در پایان مقاله خود نتیجه می گیرد که این حدیث، سندی مقبول، مضمونی مستدل و محتوایی سازگار با دیگر آموزه های قرآنی و آموزه های اخلاقی احادیث ندارد.
کلید واژه ها: احادیث اخلاقی، فضایل اخلاقی، فضایل زنان، رذایل مردانه، اخلاق زنانه، خصال النساء.
در آمد
آیا آموزه های اخلاقی که در احادیث بدان اشاره شده - قابل تقسیم به زنانه و مردانه است؟ آیا فضایل اخلاقی زنانه با فضایل اخلاقی مردانه تفاوت دارد؟ حدیثی در نهج البلاغه آمده است و گویای چنین تفاوتی است.(1) طبق آن، حضرت امیر مؤمنان (ع) فرمود:
خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل، فاذا کانت المراة مزهوة لم تمکن من نفسها، و اذا کانت بخیلة حفظت مالها و مال بعلها، و اذا کانت جباتة فرقت من کل شیء یعرض لها؛(2)
بهترین خصلت های زنان، بدترین خصلت های مردان باشد: تکبر کردن، و بددلی کردن و بخیلی کردن. پس چون باشد زن تکبر کرده، تمکین ندهد از نفس خود، و چون باشد بخیله، نگه دارد مال خود را و مال شوهر خود را وچون باشد، بد دل شده، ترسد از هرچیزی که رو آورد و ظاهر شود او را.(3)
1. منابع و تفاوت های حدیث
این حدیث، جز نهج البلاغه، در چهار منبع کهن آمده است و گردآورندگان اسناد نهج البلاغه نیز بیش از آن را معرفی نکرده اند.(4) این چهار منبع عبارت اند از:
1. ربیع الابرار زمخشری، این حدیث در آن، مطابق نهج البلاغه و بی هیچ توضیحی آمده است.(5)
2. روضة الواعظین فتال نیشابوری، در این کتاب نیز این حدیث به همان صورت نهج البلاغه آمده است؛ تنها با دو تفاوت مختصر: نخست، آن که به جای «فاذا کانت المراة مزهوة»، «فان کانت المراة مزهوة»، ذکر شده و دیگر، آن که در پایان این حدیث چنین آمده است:
احسنوا فی عقب غیر کم، تحفظوا فی عقبکم.(6)
3. غرر الحکم و درر الکلم، در این کتاب تنها قسمت اول حدیث، آن هم با تغییر «خیار» به «خیر» و «شرار» به «شر» به این صورت آمده است:
خیر خصال النساء شر خصال الرجال.(7)
4. قوت القلوب فی معاملة المحبوب. در این کتاب، حدیث بالا با اندکی تفاوت چنین آمده است:
و قد کان علی(ع)یقول: شرار خصال الرجل، خیار خصال النساء؛ البخل و الزهو و الجبن، فان المراة إذا کانت مزهوة، ای معجبة إستنکفت أن تکلم الرجال، وإذا کانت جبانة فرقت من کل شیء فلم تخرج من بیتها.(8)
در این حدیث توضیحی برای بخل نیامده و از این جهت نیز با روایت نهج البلاغه متفاوت است. عبد الزهراء خطیب در مصادر نهج البلاغه خود می نویسد که در قوت القلوب چنین آمده است:
شرار خصال النساء خیار خصال الرجال.(9)
اما دردو نسخه ای که در اختیار نگارنده بود، چنین تعبیری نبود و حدیث به همان صورتی که در بالا آمد، نقل شده است.
این حدیث در نسخه های گوناگون نهج البلاغه، در کلمات قصار آمده است، اما سید صادق موسوی، بدون توضیحی خاص، آن را بخشی از وصیت حضرت امیر به فرزندش دانسته و در آن گنجانده است. وی همچنین ترتیب معروف جملات این حدیث را به هم زده و آن را در کتاب تمام نهج البلاغه به صورت زیر نقل کرده است:
[ای بنی!] خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل. فاذا کانت المراة مزهوة لم تمکن من نفسها، و اذا کانت جبانة فرقت من کلی شیء یعرض لها، و اذا کانت بخیلة حفظت مالها و مال بعلها.(10)
این ترتیب، از نظر مفهومی، منطقی به نظر می رسد، لیکن وی مستندی برای این کار خود نقل نکرده است و معلوم نیست که آن را به همین شکل در متون کهن دیده است، یا دست به تصحیح قیاسی زده است.
البته روایت اندک متفاوتی از این حدیث در منابع متأخر دیده می شود. فیض کاشانی در المحجة البیضاء، این حدیث را این گونه آورده است:
و کان علی (ع)یقول: شر خصال الرجل خیر خصال النساء: البخل و الزهو و الجبن. فان المراة اذا کانت بخیلة حفظت مالها و مال زوجها، و اذا کانت مزهوة استنکفت أن تکلم احداً بکلام مریب، و إذا کانت جبانة فرقت من کلی شیء، فلم تخرج من بیتها و اتقت مواضع التهم خیفة من زوجها.(11)
2. دیدگاه شارحان و مترجمان
این حدیث، به صراحت، میان فضایل مردانه و زنانه دیورای پر ناشدنی بالا می آورد و آنها را در برابر یکدیگر می نهد. حضرت امیر(ع) خود در باره این سه خصلت در جاهای مختلف، به تفصیل، سخن گفته و آنها را رذایلی مرگبار معرفی کرده است؛ در جایی بخل و «تنگ چشمی گردآوردنده همه عیب های بد»(12) معرفی شده که انسان با آن به هر بدی کشانده می شود.(13) در خطبه معروف به «قاصعه» «تکبر» را عامل مطرود شدن ابلیس بر می شمارد و همه بندگان خدا را از این صفت که به سبب یک ساعت تن دادن به آن شش هزار سال عبادت شیطان بر باد رفت - بر حذر می دارد. همچنین حضرت سوگند می خورد که هرگز نه دچار «جبن» و سستی شده و نه خیانت ورزیده است.(14) باز، از نظر حضرت، جبن و بخل و حرص زاده سوء ظن به خداوند متعال است.(15) از این سخنان روشن می شود که از نظر حضرت امیر (ع) منفورترین خصلت ها برای مردان عبارت اند از: تکبر، ترس و تنگ چشمی یا بخل. اما با همه پلیدی که این خصلت ها برای مردان دارد، نه تنها زیبنده زنان است، بلکه بهترین خصلت های آنان نیز به شمار می رود. آیا نباید نتیجه گرفت که طبق این سخن، فضایل مردانه با فضایل زنانه متفاوت و حتی متضاد است؟ به نظر می رسد که پاسخ مثبت باشد و بر اساس این حدیث می توان به دو نظام ارزشی زنانه و مردانه در نظام اخلاق اسلامی معتقد شد، لکن پیش از بحث در باره این نتیجه بهتر است با دیدگاه شارحان و مترجمان نهج البلاغه در باره این حدیث آشنا شد. می توان تفاسیر و ترجمه هایی را که از این حدیث شده است، دردو گروه کلی گنجاند: 1. شارحان و مترجمان کهن، 2. شارحان و مترجمان متأخر.
1-2. شارحان و مترجمان کهن
مفسران، مترجمان و شارحان کهن نهج البلاغه، این تفاوت را قطعی می دانستند و بر آن بودند که فضایل زنانه بافضایل مردانه، ازنظر ماهیت متفاوت است. از این رو، در شرح ها و ترجمه های خود یا به این نکته تصریح می کردند و یا حتی آن را نیازمند بازگویی و تأکید نمی دانستند و به سادگی از آن می گذشتند. در این جا نمونه هایی از این نگرش نقل می شود.
ابن ابی الحدید(586-656ق)، پس از نقل این حدیث، به جای توضیح خاصی می افزاید: طغرایی، شاعر معروف و سراینده لامیة العجم، مفاهیم این حدیث را به نظم در آورده است. آن گاه، سخنی از افلاطون نقل می کند که نیرومندترین وسیله جلب محبت شوهر آن است که صدای زن فروتر از صدای شویش باشد.(16)
یحیی بن حمزه حسینی، از امامان زیدی (669-749ق) در شرح خود بر این حدیث، بر تفاوت قاطع میان اخلاقیات زنانه و مردانه تأکید می کند و می نویسد:
یعنی هر آنچه صفت نیک زنان به شمار رود، همان صفت، بی گمان، در مردان از زشت ترین صفات است.... تکبر، ترس و بخل، ارجمندترین صفات زنانه و همانها بدترین صفات مردان هستند.(17)
ابن میثم بحرانی (636-689ق) نیز این سخن را بی نیاز از توضیح دانسته، پس از تعریف واژه «زهو» به تکبر، به این نکته اکتفا می کند:
والکلام واضح.(18)
البته وی در شرح مفصل خود این مقدار توضیح می دهد که :
خصلت های سه گانه مورد ذکر، هر سه، برای مردان، رذایل و ناروا هستند؛ در صورتی که برای زنان فضیلت اند و علت این که صفات مزبور فضیلت محسوب می شوند، همان است که امام (ع) نقل فرمودند.(19)
راوندی نیز به آوردن معادل های عربی واژه مانند بعل وفرقت بسنده می کند.(20)
جحاف -که از عالمان زیدی قرن یازدهم هجری بوده و به مناقشه با ابن ابی الحدید پرداخته است - این حدیث را بی هیچ توضیحی، حتی در حد یک کلمه، نقل می کند و از آن می گذرد.(21)
حاصل، آن که معنای این حدیث از نظر متقدمان ما روشن و مدعای آن، یعنی تفاوت قاطع اخلاق زنانه از اخلاق مردانه، نیز مقبول بود. از این رو، بیشتر آنان به توضیح واژگانی کلمات حدیث بسنده می کردند.
2-2. شارحان و مترجمان متأخر
در نهج البلاغه درباره زنان تعابیری به کار رفته که بسیاری از مفسران، شارحان، مترجمان و مدافعان دین را در دوره اخیر به خود مشغول داشته و به تکاپو بر انگیخته است. مفاهیم و تعبیراتی که برای شارحان قدیم، بسیار طبیعی می نمود، امروزه بر ذهن گران می آید و نمی توان به سادگی پذیرایشان بود؛ برای مثال، در این کتاب سترگ، زنان با عباراتی چون:« عقرب، شر، ناقص العقل، ناقص الایمان و ناقص البهره» وصف شده اند و با تأسف، اکثر شارحان نهج البلاغه نیز در صدد اثبات این مطلب بر آمده اند که زنان در مقام عبودیت، عروج و تکامل، دریافت های ذهنی و انتزعات عقلی و ... ازمردان ناقص ترند.(22)
این مسأله از چشم خواننده جدی امروزین نهج البلاغه پنهان نمانده است، لیکن بازتاب آن در نوشته های کسانی که وارد این عرصه شده اند، متفاوت و گاه متضاد است. برخی با آن که کتابی کامل را به نهج البلاغه اختصاص داده اند، یکسره این مسأله را نادیده گرفته اند و از آن به سکوت گذشته اند، اما برخی کوشیده اند که از پس این معضل برآیند. در باره حدیث مورد بحث می توان تلاش های متأخران را در سه دسته کلی گنجاند: گروه اول، راه گذشتگاه را دنبال کرده اند؛ گروه دوم، کوشیده اند در معنای کلمات تصرف کنند و گروه سوم، بر آن شده اند تا کلیت این سخن را محدود کنند.
به نظر می رسد که برخی از مترجمان هیچ مشکلی با این حدیث نداشته اند. از این رو، مانند گذشتگان به ترجمه ای وفادار به متن و بدون توضیحی در این باب بسنده کرده اند. از این کسان می توان مرحوم شهیدی، (23) و استاد محمد مهدی جعفری،(24) را نام برد، که ترجمه ای دقیق و بدون حاشیه ازاین حدیث به دست داده اند و در پی مسائل جانبی آن نبوده اند.
گروه دوم از مترجمان متأخر متوجه شده اند که ترجمه صریح و ساده این حدیث چندان مناسب نیست. از این رو، در برخی کلمات تصرف کرده و کلماتی به ترجمه افزوده اند تا ترجمه حدیث مقبول تر شود. در واقع، این کسان در مقام ترجمه، دست به تفسیر زده و خواسته و ناخواسته مفروضاتی را بر متن تحمیل کرده اند. برای نمونه، در تنبیه الغافلین چنین آمده است:
و هرگاه باشد ترسناک، «فرقت من کلی شیء یعرض لها»؛ جدا شود از هرچه پیش آید او را از نتایج تسویلات شیطان و از وساوس شهویه نفس نافرمان.(25)
حال، آن که در متن عربی اشارتی به تسویلات شیطات و نفس نافرمان نرفته است و ترجمه متون صریح دینی نیز عرصه این گوی در میدان فصاحت افکندن نیست. همچنین در نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان، چنین می خوانیم:
وزنی که ترسو باشد، از هرچیزی که به آبروی او صدمه بزند، می ترسد و فاصله می گیرد.(26)
در متن اصلی سخن از چیری که به آبروی زن صدمه بزند، نیست، بلکه به طور کلی گفته شده است: «فرقت من کل شیء یعرض لها»؛ از هر چه بدو روی آرد، هراسان بود.(27) یا: از هر چه بر سر راهش آید، می هراسد.(28) همین اتفاق در ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه رخ داده و در آن جا چنین آمده است:
وزنی که ترسو باشد، از هرچیزی که به آبروی او صدمه بزند، می ترسد و فاصله می گیرد.(29)
مرحوم دشتی نیز همین شیوه را در پیش گرفته و چنین نوشته است:
برخی از نیکوترین خلق و خوی زنان، زشت ترین اخلاق مردان است... و چون ترسان باشد، از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند، فاصله می گیرد.
آن گاه، در پانوشت، این جمله کوتاه و مبهم را می افزاید:
نقد نسبی بودن اخلاق در زندگی (رلاتیویسم Relativism)، «نسبیت» گرچه در این جا امام (ع) به نسبی بودن برخی از ارزش های اخلاقی بین زن و مرد اشاره فرمود، و این ربطی به نسبی بودن اخلاق ندارد.(30)
به تعبیر دیگر، وی اشاره می کند که این حدیث، چه بسا منتهی به نسبی گرایی اخلاقی شود، لیکن این گونه نیست؛ البته بی هیچ توضیحی در این باره. مرحوم علامه جعفری نیز در ترجمه خود چنین می کند:
و اگر ترسو باشد، از هرچیزی که حالت تعرض به او داشه باشد، وحشت می کند.(31)
تعبیر«تعرض» معادل درستی برای «یعرض لها» نیست. تعرض در زبان فارسی معاصر به معنای «دست درازی کردن» است؛(32) اما در عربی، این کلمه همراه با حرف جر «ل» به معنای «پرداختن به چیزی» و «در معرض چیزی قرارگرفتن»(33) است. تعبیر «یعرض لها» نیز به معنای «سرراهش قرار می گیرد» است و اگر مترجم می خواست حتماً این تعبیر را در ترجمه خود حفظ کند، می توانست مانند نواب لاهیجانی این گونه عمل کند:
هرگاه باشد زن صاحب جبن و بی جرأتی، می ترسد از هرچیزی که متعرض گردد مرا او را. پس محفوظ می ماند.(34)
سه احتمال می رود که چرا ایشان این تعبیر را در سیاقی به کار برده است که هم خلاف معنای اصلی جمله است و هم معنایی خاص و محدود به آن می دهد. نخست، آن که آن را ناشی از ندانستن معنای این لغت در زبانی عربی و تفاوت آن در زبان فارسی بدانیم که احتمالی نادرست است؛ دوم، آن که آن را زاده اشتباه قلمی بر اثر انس با معنای فارسی تعرض بدانیم، که آن هم ضعیف است؛ احتمال سوم، آن است که مترجم آگاهانه این واژه را به کار گرفته است تامنطقی بودن ترس و اخلاقی دانستن آن را تبیین کند. چنین می نماید که این احتمال مقبول تر باشد. به نظر نگارنده، برخی از مترجمان با توجه به مسائلی که این حدیث می توانسته در اذهان بر انگیزد، خواسته اند ترجمه« ویرایش فرهنگی» شده ای از آن ارائه کنند و بدن ترتیب، به گونه ای ضمنی برخی پیش فرض های تفسیری خود را در آن دخالت داده اند.(35)
کسانی با این نگرش در مقام تفسیر دست بازتری داشته و کوشیه اند تا جایی که ممکن است این حدیث را با ذهنیت زمانه سازگار کنند. یکی از راه های سازگاری این حدیث با فرهنگ زمانه به دست دادن تفسیرهایی خاص از سه رذیلت بخل، تکبرو ترس است. در این قبیل تفاسیر کوشش می شود تا برای نمونه، «بخل» در مقابل اسراف، تبذیر و خرج نابجا قرار گیرد. در نتیجه، ادعا می شود:
با وجود این که اخلاق در منطق دینی نسبیت نمی شناسد، ولیکن در مقایسه زن و مرد، هر یک به لحاظ وضعیت خاصی که از نظر مسئولیت پذیری دارند، به اوصاف خاصی ستایش شده اند.(36)
پس نسبیت اخلاقی در عرصه خانواده مقبول است و بخل زنانه نیز به معنای «مرزداری منافع خانواده، در برابر طمع ورزی های دیگران است».(37) غافل از آن که بخل به معنای حفظ منافع خانواده، برای مرد نیز ارزشی اخلاقی به شمار می رود و با توجه به این که غالباً مرد متکفل مسائل اقتصادی است، بیشتر برای او فضیلت خواهد بود. باز با این نگرش، ادعا شده است که فضیلت بودن ترس زنانه به معنای پرهیز از فضای اتهام و مسائلی است که بنیاد خانواده را به هم می ریزد، نه خودداری از احقاق حقوق خود.(38)
مرحوم مغنیه نیز با این رهیافت می کوشد تا تفسیری خاص از بخل زنانه به دست دهد و نتیجه بگیرد که:
بخل زنانه، کرم و سخاوت او نسبت به شوهر و فرزندانش است، استاد ما - که خداوند خشنودش سازد و خاکش را عطرآگین کند می گفت:« زن فقیر بی چیز می تواند شوهرش را با دارایی خود یاری کند». به او گفتیم :« ای استاد چگونه فاقد چیزی دهنده آن خواهد بود؟» فرمود: «صبوری می کند و با فزون خواهی بر او سخت نمی گیرد و کم را حفظ می کند و سرسختانه آن را نگه می دارد».(39)
به نظر نمی رسد که این جملات شاعرانه گرهی از کار بگشاید. آقای موسوی نیز این حدیث را شرح و تأکید می کند که بخل در مردان رذیلت است، اما برای زنان چنین نیست؛ زیرا: بخل درزن به معنای محافظت از مال خود و شوهر است. درنتیجه، آن را تبذیر و اسراف و یا نابجا خرج نمی کند.(40)
بخل، در این جا، در برابر خرج نابجا و اسراف قرار گرفته است؛ حال آن که بخل در برابر کرم و بخشندگی است و شارحان کهن هنگام شرح مفردات این حدیث، درباره بخل نوشته اند:« ضد کرم» افزون بر این، طبق این تعریف، چون بخل در مردان رذیلت است، پس اسراف و تبذیر فضیلت به شمار می رود؛ حال آن که از نظر قرآن، این عمل شیطانی است و مرتکبان آن برادران شیطان هستند.
گروه سوم- که به نظر می رسد با مخاطرات این حدیث بیشتر آشنا هستند- به جای دستکاری کلمات کوشیده اند دامنه معنای آن را محدود سازند و از کلیت آن بکاهند. برخی از مفسران این گروه بر آن شده اند تا این حدیث را مستدل کنند؛ برای مثال، مرحوم خویی می کوشد بر درستی این حدیث استدلال کند و نشان دهد که این صفات با احساسات مرتبط هستند و احساسات در زن نیرومندتر از مرد است.(41) خوانساری در شرح خود بر قسمت اول این حدیث، دو تفسیر پیچیده پیشنهاد می کند که معلوم نیست کدام مسأله را حل می کند. از این منظر:
بهترین خصلت های زنان، بدترین خصلت های مردان است. ممکن است که مراد مذمت زنان باشد به این که خصلت های خوب ایشان، خصلت های بد مردان است، پس خصلت های بد ایشان را بر این قیاس باید کرد. وممکن است که مراد این باشد که بخیلی که بدترین خصلت های مردان است خوب ترین خصلت های زنان است؛ چنان که در بعضی از احادیث دیگر نیز وارد شده که : بخیلی در زنان پسندیده است. ودر بعضی نسخه ها به جای «شر» به لفظ مفرد« شرار» به لفظ جمع واقع شده و بنابراین، ظاهر معنای اول است؛ زیرا که همه صفات بد مرد چنین نیست که درزنان خوب باشد.(42)
ملاصالح قزوینی نیز در ترجمه این حدیث می نویسد:
و هرگاه بد دل و ترسان باشد، نه دلیر و شجاع، بترسد از هر حالت که او را روی دهد. پس کمال حذر از آنچه موجب بدنامی و اعتراض و سخط شوهر گردد، بکند.(43)
در حالی که در متون کهن ترس زنانه به گونه ای مطلق ارزشمند شمرده می شد، در این جا این ترس به پرهیز از آنچه شوهر را برنجاند و به اعتراض بر انگیزد، مقید می شود. مرحوم شیرازی از آن پیش تر می رود و می گوید:
مخفی نماند که مقصود از خوب بودن این صفات در زن، خوب بودن همان حدودی است که امام تبیین کرده است، نه حسن مطلق آنها.(44)
مفصل ترین توضیح از این منظر از آنِ قاینی است. وی در بحث دو صفحه ای، خود چند نکته قابل توجه را یادآور می شود: نخست، آن که «تکبر» زنان که -فضیلت شمرده شده است- به گونه ای مطلق نیست، بلکه فقط در برابر مردان است، و گرنه قبح عقلی و شرعی تکبر آشکار است و امور «عقلی تخصیص بردار نیستند». همچنین جبن و بد دلی، به صورت مطلق، ستوده نیست، بلکه باید آن را در معنای اغلبی خود گرفت. در غیر این صورت، عبارت حدیث «از آشفتگی و اضطراب معنایی خالی نخواهد بود و شارحان اصلاً متوجه این دقیقه نشده اند و به ظواهر الفاظش قناعت کرده اند».(45)
حاصل، آن که این سه صفت تنها به شکلی محدود فضیلت زنانه به شمار می روند، نه مطلق. و ترس زنان تنها در جایی ستوده است که وظیفه عقلی و شرعی آنان باشد؛ نه به گونه ای مطلق. بدین ترتیب، از تفسیر مطلق کسی مانند المؤید بالله حسینی -که این صفات را به گونه ای مطلق زیبنده زنان می دانست و بر آن بود که زنان باید از هرچیزی بترسند- تا این نظر مسیری طولانی طی شده است. شاید تنها کسی که در تفسیر خود به آشفتگی احتمالی معنای این حدیث اشاره کرده باشد، همین قاینی باشد.
برخی نیز کوشیده اند تا این حدیث را در متنی کلی تر بررسی کنند و با توجه به احادیث دیگری که از حضرت امیر درباره زنان نقل شده، به نتایجی برسند. از این منظر، چه بسا گفته شده است که این گونه احادیث، زاده فضای اجتماعی آن روزگار و دشمنی کسانی مانند عایشه با آن حضرت بوده است. در نتیجه، هرچند امام در سخن خود از تعبیراتی عام استفاده و احکامی کلی صادر کرده است، لیکن مخاطب آن افراد خاصی بوده اند. در نتیجه، این گونه قضایا، قضایای حقیقی نیستند، بلکه تقریباً : « نظیر قضیه شخصی یا قضیه خارجی است».(46) بنابراین، بر اساس آنها نمی توان حکمی کلی صادر کرد. هرچند این راه حل ممکن است مشکلی را حل کند، اما خود پرسش هایی از این دست پدید می آورد: آیا از نظر اخلاقی پذیرفتنی است که به سبب رفتار نادرست زنی، همه زنان نکوهش شوند؟ اگر این شیوه پذیرفتنی است، چرا حضرت به سبب رفتار نادرست مردانی همچون طلحه، زبیر، معاویه و زیاد، همه مردان را مخاطب حکم خود قرار نداد؟(47) همچنین ادعا شده است که:
خطابات نهج البلاغه، ساری و جاری در همه زمان ها و مکان ها نیست.(48)
صحت و سقم این ادعا به کنار، پذیرش این راه حل لوازمی دارد که بعید است پیشنهاد دهنده نیز بدان ملتزم شود.
به نظر می رسد که منسجم ترین و در عین حال، فشرده ترین روش برای حل این معضل در مقاله «حقوق زن» صورت گرفته باشد. مهریزی دراین مقاله، با اشاره به راه حل ها و نقد مختصر آنها، با پیش نهادن ده قاعده می کوشد تا شیوه ای جامع برای سنجش احادیث روایت شده از حضرت امیر، به خصوص احادیثی که به نحوی ازمقام زن می کاهد، به دست دهد. برخی از این قواعد از این قرارند: محور قرار دادن قرآن، ضرورت نگرش جمعی به سنت، توجه به مسأله جعل و تحریف، و قاعده اشتراک که طبق آن ، احکام زن و مرد را یکسان در بر می گیرد، مگر آن که به گونه ای مشخص تصریح شود که این حکم مختص مردان یا زنان است.(49) وی همچنین، در این مقاله، نمونه هایی از جعل حدیث درباره زنان را نقل می کند.
باز وی در مقاله «تأملی در احادیث نقصان عقل زنان»، می کوشد نشان دهد که تعبیر عقل در روایات ناظر به زنان مجمل است و به سادگی نمی توان از آن قاطعانه نتیجه گرفت که زنان ناقص العقل هستند.(50) همچنین با تأکید بر این که توجه به بخشی از سخنان حضرت و ندیدن دیگر سخنان ایشان نادرست است، با کنار هم نهادن همه سخنانی که از حضرت در باره زنان نقل شده است، می کوشد تا بستری برای داوری دقیق تری فراهم سازد. وی برای این کار پنج گام پیشنهاد می کند که عبارت اند از: گردآوری همه سخنان حضرت، توجه به سیره عملی ایشان در قبال زنان، ارزیابی دقیق اسناد روایات نقل شده، بررسی شرایط تاریخی سخنان روایت شده، و بررسی دقیق واژگان به کار رفته در این روایات با توجه به فرهنگ زمان صدور.(51)
هدف مقاله فعلی چنان بلند پروازانه نیست و تنها بر آن است تا بحثی مشخص در باره حدیث «خیار خصال النساء» به دست دهد. حال، جای این پرسش است که آیا مضمون این حدیث، با همه قیودی که بدان افزوده شد، برای ذهنیت امروزی پذیرفتنی است یا خیر؟ این حدیث، به صراحت، برای زن و مرد دو نوع ارزش اخلاقی قایل شده است و کسانی طی تلاش هایی که بخشی از آن گزارش شد، کوشیده تا این حدیث را پذیرفتنی کنند. لیکن مسأله اصلی - که کمتر کسی بدان پرداخته و راهی برای حل آن پیش کشیده است- این است که آیا این حدیث مروج دو نوع نظام ارزشی و اخلاقی نیست؟ واگر هست، چنین کاری قابل دفاع است؟
برای پاسخ به پرسش هایی از این دست، سه شیوه می توان در پیش گرفت: نخست، آن که به کمک یافته های علمی و زیست شناختی نشان داد که زن از نظر ماهیت، با مرد متفاوت است و به همین سبب نیز تابع ارزش های اخلاقی خاصی است؛ راه دوم، آن است که نشان داده شود مطالعات و تأملات جدید اخلاقی بیانگر ویژگی خاص و معیارهای اخلاقی زنانه است؛ سوم، آن که مؤمنانه به این حدیث نگریسته شود وبه دلایل دینی اثبات گردد که این سخن معصوم است و منطبق بر قرآن و داوری او در این باب حجت و مقبول است. در این جا می کوشیم تا این سه شیوه را بیازماییم.
3. علم و اخلاق جنسیتی
فراوان شنیده و خوانده ایم که تحقیقات دانشمندان ثابت کرده است که توان عقلی زنان پایین تر از مردان است، یا وزن و حجم مغزشان کمتر از مردان، و یا احساساتشان نیرومندتر از آنان است. برخی از شارحان نهج البلاغه خواسته اند با استناد به واقعیت های زیست شناختی از این دست، سخنان حضرت امیر را در این باره موجه کنند؛ برای مثال، مرحوم مصطفوی در توضیح نقصان عقول زنان که در خطبه هشتاد آمده است- پس از بحث و ارائه مثال هایی نتیجه می گیرد که عقل دراین حدیث سه معنا می تواند داشته باشد: فهم، درک و تشخیص. لذا ضعف عقل زنان یا به معنای «ضعف ضبط و حفظ است»، یا به معنای «ضعف تحمل یا احساس و عاطفه شدید» و یا به طور کلی وبا الغای خصوصیت به معنای «ضعف قدرت تشخیص» است. درهر حال، مقصود امام ازاین حدیث توهین به زنان نیست، بلکه واقعیتی را بیان می کند که طبق آن، خداوند عقل را با حکمت خود:
مقداری را که صلاح دانسته، به جنس مرد عنایت فرموده و قدری کمتر از آن را به جنس زن.(52)
عبده نیز در شرح همین خطبه می گوید که خداوند وظیفه سنگین بارداری و تربیت فرزندان را بر دوش زنان گذاشته است و آنان همین که از زایمان و تربیت فرزندی فارغ شدند، نوبت به فرزند بعدی می رسد. بدین ترتیب، از این کار رهایی ندارند. گویی وظیفه اختصاصی آنان همین امور منزلی است که محدود است و زیر نظارت زوج قرار دارد. عقل آنان نیز به مقدار همین نیازی که دارند، به آنها داده شده است.(53) مغنیه نیز این قسمت را از سر موافقت نقل می کند.
از نظر قرشی، «ناقصات العقول» بودن زنان «یک امر طبیعی و در جای خود واقع است»؛ زیرا:
این مطلب بر کسی پوشیده نیست که از نظر خلقت، عقل مردان از زنان زیادتراست و عاطفه زنان از مردان بیشتر است. این جریان زنان را از لحاظ اداره امور عالم از مردان عقب گذاشته است، لذا در مقابل هزاران مرد فقط یک زن، بلکه کمتر به حکومت رسیده اند.
طبق این نگرش، حکم به عدم مشاوره با زنان:
نیز در اثر کمی تعقل است، مسلماً مردان - که عقل بیشتر دارند مطلب را بیشتر درک می کنند... و از فحوای کلام امام... معلوم می شود که وظیفه زنان در کار عالم با مردان فرق می کند؛ به طوری که یک ماشین بنز و یک تریلر در حد کامل هستند، ولی هریک برای کار بخصوصی ساخته شده اند... و این که می فرماید: «خیار خصال النساء» در رابطه با همان تفاوت خلقت است.(54)
گاه نیز از «روانشناسی متفاوت مردان و زنان»(55) برای دفاع از این حدیث سخن به میان آمده و ادعا شده که میان قوای زن و مرد «تباین» برقرار است و «همان گونه که صفات عضوی و بدنی زن با مرد فرق دارد، صفات نفسانی و روحی وی نیز با مرد متفاوت است».(56) و بر اثر «تباین صفات و وظیفه زن با مرد»، برخی از خصال زشت مردانه، خصال نیک زنانه به شمار می رود، مانند جبن، بخل و تکبر.(57)
در این جا، مقصود ورود به این مناقشه بی پایان در باره فروتری یا برابری زیست شناختی زن و مرد نیست، لیکن ناگزیریم به نکاتی در این باره اشاره کنیم. در باره این ادعاها یا بررسی های علمی چند مسأله را باید مد نظر داشت: نکته اول، آن که این برداشت ها و تفسیرها در گذر تاریخ علم تغییرکرده و دارای ثبات لازم نبوده است؛ دوم، آن که این مطالعات یا ادعاها گزینشگرانه و در مواردی، دلبخواهی است و در این میان شواهد، نقیض مورد توجه قرار نمی گیرد ویا شواهد مؤید به گونه خاصی تفسیر می شوند؛ سوم، آن که علم و مطالعات علمی خود در این میانه جانبدارانه بوده است و در نتیجه، دعاوی آن نیز محل مناقشه است؛ چهارم، آن که چه بسا میان جنس و جنسیت ملازمه ای منطقی بر قرار نباشد. این چهار نکته نیازمند توضیحی مختصر است.
الف. نگاهی به مباحث علمی ناظر به زیست شناسی یا فیزیولوژی جنسی، به خوبی بیانگر تغییر نگرش علم در طول تاریخ است. از زمان یونان باستان تا قرن هیجدهم نگرش مسلط براین حوزه بر اساس الگوی تک جنسی(one-sex model) استوار بود. از این منظر، تصور می شد که در نظام آفرینش تنها یک جنس، در هستی وجود دارد و آن هم جنس مرد است. زن در واقع چیزی نیست، جز«مرد ناقص» که از مسیر کمال بازمانده است. روشن ترین و منسجم ترین صورت بندی کهن از این نگرش را در آثار ارسطو می یابیم. وی کار خود را براساس نوعی زیست شناسی و روانشناسی قرار می دهد و نتیجه می گیرد که مرد برتر از زن است. پس اخلاقیاتی که زیبنده زن است، با اخلاقیات مردانه سازگار نیست. در واقع، وی زن و مرد را از یک جنس می شناسد؛ لیکن مرد را کامل تر از زن معرفی می کند و تاجایی پیش می رود که فکر می کند جسم جنین دختر دیرتر از جنین پسر کامل می شود. براساس این زیست شناسی، پسر در چهل روزگی و دختر در نود روزگی جاندار به شمار می رفت.(58) به همین سبب، در نوشته های زیست شناختی ارسطو زنان پست از مردان قلمداد شده اند. از نظر او زنان مردان عقیم اند و در حالی که زن مظهر فقدان است، مرد مظهر دارندگی به شمار می رود. اگر باروری درست و کامل صورت گیرد، جنین مذکر خواهد بود و اگر نقصی در این میان رخ دهد، جنین دختر خواهد شد. پس ، زن مرد ناقص است.(59) بنابراین، اصل در طبیعت مرد است و زن فرع یا نقصان مردانگی به شمار می رود و در زنجیره تکامل فروتر از او قرار می گیرد. این نگاه به صورت های مختلفی در میان بسیاری از عالمان گذشته حتی در میان برخی عالمان مسلمان، مانند ملاصدرا دیده می شود.(60) البته این تصور خلاف یافته های جدید علمی است که بر طبق آن، « طبیعت، موجود مادینه می سازد، مگر آن که آندروژن مداخله کند» و با تولید خود جنین را به نرینه تبدیل کند.(61) طبق این الگو حتی اندام های جنسی زنانه بر اساس الگوی مردانه وصف و تعریف می شد؛ اندام های جنسی زنانه، همان اندام های جنسی مردانه است، لیکن به جای آن که از بدن بیرون بزند، در درون بدن قرار دارد؛ مهبل زن، همان قضیب مرد است و رحم، بیضه دان.(62)
از قرن هیجدهم به بعد الگوی دو جنسی (two-sex model) جایگزین الگوی قبلی شد و به تدریج، زیست شناسان و دانشمندان به جای توجه به شباهت های اندامی بین زن و مرد، در پی یافتن تفاوت ها برآمدند و این نظر مطرح شد که بدن زن متمایز از بدن مرد است وباید بر اندام های آن نیز نام های مستقل نهاد. در این دوره، بیشتر مطالعات عالمان وقف بررسی و برجسته کردن این تفاوت ها بود؛ برای مثال، به جای توجه به هورمون های مشترکی که بدن زن و مرد ترشح می کند، آنان در پی متمایز ساختن تفاوت های مغز زنان و مغز مردان و تفاوت حجمی آنها بر آمدند. با این همه، از قرن بیستم به بعد، یافته های تازه و مطالعات جدید راه را بر الگوی جدیدتری گشوده است که طبق آن، تمایز قطعی و معین بین دو جنس را سؤال گرفته است. ما از طریق زیست شناسی به وجود دو جنس متمایز، یعنی زن و مرد پی برده ایم، لیکن امروزه این ادعا دیگر از سوی این دانش حمایت نمی شود و سخن از وجود «جنس سوم» است؛ به این معنا که از نظر زیست شناختی، هر کس لزوماً منحصراً زن یا مرد نیست، بلکه ممکن است در مقوله سومی به نام میان جنسی (intersexed) یا نر -مادگی بگنجد؛ یعنی با توجه به معیارهای شناخته شده برای زن و مرد با هیچ جنسی سازگار نباشد و «جنس سوم» به شمار رود. نمونه ای از این مورد در کسانی دیده می شود که به جای داشتن دو کروموزم جنسی مذکر (XY) یا مؤنث (XX) دارای سه کروموزوم جنسی (XXY) باشند. این کسان با ویژگی و اندام های جنسی مردانه زاده می شوند، لیکن بعدها صفات جنسی ثانویه زنان در آنان پایدار می شود و به تعبیری دو جنسی یا نر- ماده هستند. معمولاً این کسان با جراحی به زن یا مرد تبدیل می شدند، لیکن امروزه این رفتار به نقد کشیده شده است و برخی محققان، به استناد یافته های علمی، آنان را نوعی جنس سوم قلمداد کرده اند؛ برای مثال چریل چیز (Cheryl Chase) انجمن میان جنسی آمریکای شمالی(63) را در سال 1993م، با هدف حمایت از این کسان بنیاد گذاشت.(64) حاصل آن که بر خلاف گذشته - که تصور دو جنس می شد دو جنس متمایز وجود دارد- امروزه این نظریه مطرح شده است که باید:
زن و مرد را چون دو انتهای متضادی یک پیوستار در نظر گرفت که در میانه همپوشی چشم گیری با هم دارند.(65)
حتی برخی از فمینیست ها به تحقیقاتی اشاره می کنند که نشان می دهد «مردان نیز چون زنان دستخوش دوره های ماهانه و تغییرات حالات روحی هستند».(66)بدین ترتیب، کسانی که به علم و یافته های علمی در این زمینه استناد می کنند، متوجه باشند که این یافته ها مربوط به کدام دوره است و تابع کدام پاردایم یا سرمشق نظری.
ب. باید توجه داشت که این نوع مطالعات و شواهد، به طور معمول، از نظر روشی تردید بر انگیزند، زیرا یا شواهد درست انتخاب نمی شود، یا شواهد نقیض نادیده گرفته می شوندو یا تفسیر نادرستی از شواهد درست به دست داده می شود. در واقع، بسیاری از یافته ها در معرض تفاسیر متعدد و حتی متضادی قرار می گیرند و این نه خود یافته ها، بلکه مفسر است که با قراردادن شواهد در چارچوب تفسیری خاصی، به تفسیری معین می رسد؛ برای مثال، یکی از تازه ترین یافته های روانشاسی تکاملی و جامعه شناسی زیستی بیانگر تنوع خواهد جنسی مرد و یکه خواهی جنسی زن است، لیکن از این یافته تجربی دو تبیین متفاوت به دست داده شده است و از آن « می توان هم برای تبیین بی بند و باری جنسی مردان وهم برای تبیین وفاداری جنسی آنان به کار برد».(67)
در بحث ما نیز همین مسأله دیده می شود؛ برای مثال، در زمانی که الگوی دو جنسی بر علم حاکم بود و دانشمندان در پی برجسته کردن تفاوت های میان زنان و مردان بودند، عالمانی که می خواستند اسکلت زنان را طراحی کنند، برای کشیدن مدل خود، از اسکلت هایی با لگن خاصره بزرگ استفاده می کردند. نتیجه این انتخاب آن بود که این نقاشی ها به خوبی نشان می دادند که زنان مشخصاً برای بارداری و فرزندپروری و اقامت در خانه ساخته شده اند.(68)همچنین بسیار گفته و ادعا شده است که حجم مغز زنان کوچک تر از مغز مردان است. در نتیجه، ظرفیت عقلی آنان کمتر از مردان است؛ حال آن که اندازه گیری فعلی نشان می دهد که حجم مغز زنان نسبت به بدنشان اندکی بیش از حجم مغز مردان است. از آن گذشته، تاکنون تحقیقی دقیق درباره رابطه بین حجم مغز و فعالیت عقلی و شناختی صورت نگرفته است.(69)
ج. علم مفهومی عینی و مستقل از انسان ها نیست، بلکه ساخته همین انسان هایی است که دارای علایق، گرایش ها و پیش فرض های خویشتن اند. برای مثال، فروید متأثیر از نگرش مرد سالار قرن نوزدهم، روانکاوی خود را بر اساس فروتر شمردن زنان آغاز کرد و نتیجه گرفت که زنان عقده اختگی دارند؛ حال آن که امروزه به خوبی نقش پیش فرض های انسان در نظریه های علمی وی بررسی و نشان داده شده است. در واقع، متأثر از فضای اجتماعی که دانشمندان در آن زندگی می کنند و مفروضات حاکم بر آن است که آنان تحقیقاتی را آغاز می کنند و نتایجی را اعلام می کنند که گویی خصلت فرازمانی و فرامکانی دارد. در قرن نوزدهم مطالعات متعددی از سوی دانشمندان صورت گرفت و «ثابت» کرد که قشر خاکستری نژاد سفید پرچین تر و پیشرفته تر از دیگر نژادها بویژه سیاهان است، یا ضریب هوشی سفیدها از دیگران بالاتر است و بدین گونه، از یافته های علمی برای تأیید نژادپرستی و مانند آن فراوان بهره برده شد. برای همین، لازم است که، به نوشته آلیسون استون، به یاد داشته باشیم که گزارش های علمی هرگز خطاناپذیر نیستند، بلکه همواره در معرض حک و اصلاح مدام قرار دارند.(70) برای مثال، در قرن نوزدهم این ادعای پزشکی مطرح شد که میان مغز و اندام های جنسی بر سر به دست آوردن نیرو رقابت است و در نتیجه، زنانی که در پی تحصیل و تعلم هستند، عقیم می شوند.(71)
با توجه به این سه نکته لازم است که هوشیارانه با یافته های علمی برخورد کرد و آنها را گزینشگرانه و غیر انتقادی برای اثبات این ادعا و آن سخن به کار نگرفت. امروزه مقایسه زن و مرد به «بنز» و «تریلر» و مسلم گرفتن این نوع تفاوت ها و این که از میان هزار مرد، تنها یک زن به حکومت می رسد، قوت اقناع خود را از دست داده است و به سادگی نمی توان از آنها بهره برد. حاصل، آن که به کمک یافته های علمی بدون احاطه بر روندی که پیموده و استفاده از برخی شواهد، بدون توجه به شواهد نقیض و مطالعات ناقص آنها نمی توان از فضائل متفاوت اخلاقی زنان و مردانه سخن گفت. با این حال، و با آن که یافته های مربوط به تفاوت زیست شناختی میان زن و مرد و تفاسیر آنها به نقد کشیده و:
اینک تقریباً در همه جا بی ارزش شمرده می شود، تلاش مداوم درجهت گردآوری داده های علمی تجربی برای به کرسی نشاندن ایده تفاوت های زیست شناختی ذاتی بین زن و مرد ادامه دارد.(72)
د. این نکته خود نیازمند بحثی مستقل است که چگونه می توان در مسائل اخلاقی از «جنس» به «جنسیت» نقب زد. امروزه در مطالعات زنان دو واژه جفتی مورد بحث قرار می گیرد: یکی جنس (sex) و دیگری جنسیت یا جندر (gender). تا نیمه اول قرن بیستم برای اشاره به تفاوت های جنسی فقط تعبیر سکس (sex) استفاده می شد؛ لیکن از دهه شصت میلادی تعبیر دیگری نیز بدان افزوده شد. این تعبیر، که از اصطلاحات دستور زبان بود، به صورت مکمل تعبیر نخست از سوی فمینیست ها ادبیات زنان شد.
در برخی زبان ها، مانند آلمانی کلمات به مؤنث، مذکر و خنثی تقسیم می شود و در برخی مانند عربی و انگلیسی کلمات به مؤنث و مذکر تقسیم می گردند، «جندر» در زبان انگلیسی به معنای تعیین جایگاه جنسی کلمات در این زبان است، لیکن از دهه شصت میلادی این واژه در این زبان معنای تازه ای به خود گرفت. از این منظر، در ادبیات مربوط به مطالعات زنان باید میان دو واژه تفاوت نهاد: جنس (sex) و جنسیت (gender). جنس ناظر بر تفاوت فیزیکی و بدنی بین مؤنث و مذکر است؛ حال آن که جنسیت بیانگر تفاوت نقش، نمادها، کارکرد و انتظارات از افراد بر اساس تفاوت جنسی آنان است.(73) بدین ترتیب، جنس امری مسلم و عینی است و بحثی ندارد، اما همه سخن در آن است که بر اساس تفاوت جنسی می توان تفاوت جنسیتی قایل شد، یا خیر.
از نظر مدافعان برابری زن و مرد پیش از آن تصور می شد که رفتار زنان به طور «طبیعی» زنانه است و رفتار مردان به طور «طبیعی» مردانه؛ لیکن از نظر گروه این تفاوت رفتار به طبیعت زنان باز نمی گردد، بلکه آن را عملی «اجتماعی» قلمداد می کردند.(74) جلمه مشهور سیمون دوبوار که «کسی زن به دنیا نمی آید، بلکه زن می شود»، به خوبی بیانگر تفاوت میان جنس و جنسیت است و گویای آن که :
موقعیت فرودست زنان یک امر طبیعی یا زیست شناختی نیست، بلکه جامعه آن را به وجود آورده است.(75)
در نتیجه، درست است که زن و مرد از نظر جنسی با هم تفاوت دارند و این تفاوت طبیعی است، لیکن تفاوت های کارکردی و نقش های متفاوت اجتماعی آنان ربطی به این تفاوت ندارد، بلکه زاده ساختار اجتماعی جامعه و نظام فکری حاکم بر آن و پیش فرضهای ضد زن است. در نتیجه، اگر هم :« در مقابل هزاران مرد، فقط یک زن، بلکه کمتر به حکومت رسیده اند»، برخلاف ادعای نویسنده، به دلیل ساخت طبیعی و تفاوت عقلی زن و مرد یا «کمی تعقل»، (76) زنان نیست، بلکه بر طبق این تحلیل، حاصل ساختار جامعه است که فرضاً زنان را از ادامه تحصیل در رشته های خاص ممنوع کرده، راه فعالیت اجتماعی را بر آنان بسته، از کودکی به دختران عروسک و به پسران تفنگ داده، اشتغال برخی مناصب را برای زنان ممنوع کرده است و مانند آن. از این رو، نباید از یک واقعیت، یعنی نابرابری فعلی زنان با مردان نتیجه گرفت که این نابرابری ریشه در «جنس» آنان دارد، بلکه این قبیل تفاوت ها زاده «جنسیت» و برداشت های اجتماعی درباره جنس زن و مرد است. جان کلام آن که باید میان «جنس» که امری «طبیعی» است و جنسیت که فرآورده ای «اجتماعی» است تفاوت نهاد.
لیکن در دهه هشتاد و نود قرن بیستم، حتی این تفاوت حاد میان «جنس» و «جنسیت» از سوی برخی فمینیست ها به چالش کشیده شد، بی فایده اعلام گردید و ادعا شد که «جنس» نیز، بیش از آن که امری زیست شناختی و «طبیعی» باشد، مسأله ای «اجتماعی» است.(77) از این منظر، هنگامی که زن وارد عرصه کار می شود، به تدریج، حتی اندام ظریف او نیز نیرومندتر شده و آن ظرافت معهود را از کف می دهد. ورود زنان به عرصه ورزش های اختصاصی مردانه و به خصوص فعالیت های بدن سازی (body building) و کسب اندام های پرعضله و کم چربی، نمونه ای از این تغییر را نشان می دهد. بدین ترتیب، نباید حتی تفاوت های طبیعی را امری«طبیعی» دانست و میان زن و مرد دیواری بلند بر آورد. این نگرش، امروزه به این سوی می رود که زن و مرد را بیشتر دو سر یک پیوستار می داند، تا دو موجود متمایز که طبیعت برای هر یک تکالیفی خاص وضع کرده باشد.
هدف از نقل این ادعاها، تأیید یا رد آنها نیست، بلکه مقصود آن است که به سادگی و با استناد به شواهد علمی و یا روانشناختی، نمی توان قاطعانه از فضایل خاص اخلاقی زنانه و مردانه نام برد. این عرصه ای جدی است و ورود به آن و یاری گرفتن از علم، نیازمند استحضار نسبت به ملاحظات فوق و مطلع بودن از همه یافته های موافق و مخالف و تفاسیر گوناگون آنهاست. سخن کوتاه، بر اساس یافته های علمی نمی توان فضایل اخلاقی زنانه را از مردانه متمایز ساخت.
4. مطالعات اخلاقی و اخلاق جنسیتی
راه دوم برای تأیید تفاوت فضایل اخلاقی مردانه و زنانه آن است که به استناد تأملات اخلاقی و مطالعاتی که در این زمینه صورت گرفته است، نشان دهیم که واقعاً نگرش اخلاقی زنان به مسائل با مردان متفاوت است. در نتیجه، هر جنس فضایل خاص خود را دارد. یک اصل مسلم اخلاقی آن است که «برخورد ناهمسان با افراد همسان»، غیر اخلاقی است. از این رو، اگر باور داشته باشیم که زن و مرد همسان هستند و تفاوت های جنسی و عضوی میان آنان چندان معنادار نیست که بر اساس آن احکام اخلاقی متفاوتی بار کرد، در آن صورت، نمی توان حدیث بالا را پذیرفت، لیکن اگر موفق شویم نشان دهیم که زن و مرد همسان نیستند و تفاوت میان آنان چنان عمیق است که پذیرای تفاوت احکام اخلاقی خواهد بود، در آن صورت، این حدیث بی هیچ توجهی پذیرفتنی خواهد بود. بنابراین، یک راه دفاع از این حدیث آن است که روشن گردد زن و مرد از نظر اخلاقی و نحوه مواجهه با مسائل اخلاقی همسان نیستند و اگر بتوان نشان داد که جنسیت با فضایل اخلاقی پیوندی روشن و ناگسستنی دارد، در آن صورت، این حدیث پذیرفتنی خواهد بود. این حدیث ادعا می کند که چون زن و مرد تفاوت دارند، فضایل و رذایل آنان نیز متفاوت است و بدین ترتیب، جنسیت را با اخلاق گره زده است. حال باید دید آیا بین جنسیت با نظام اخلاقی رابطه ای وجود دارد یا اخلاقیات فراتر از ویژگی های جسمانی و جنسی قرار می گیرد.
باتوجه به همسانی و ناهمسانی زن و مرد از نظر زیستی، می توان سه سرمشق مسلط را در باب پیوند میان اخلاق و جنسیت در طول تاریخ اندیشه اخلاقی یافت که به ترتیب شکل گرفته اند. این سه دیدگاه، به ترتیب تاریخی، عبارت اند از :
1. دیدگاه مسلط یونانی مبنی بر فروتری زن، 2. دیدگاه برابری طلبانه از قرن هیجدهم بر همسانی زن و مرد، 3. دیدگاه جدایی طلبانه فمینیستی قرن بیستم و گذر از بحث تفاوت ها.
1-4. دیدگاه یونانی مبنی بر فروتری زن
دیدگاه مسلط بر عهده جوامع تا قرن هیجدهم آن بود که فضایل مردانه با فضایل زنانه متفاوت است و کسانی مانند ارسطو و گاه افلاطون حامی چنین نگرشی بوده اند؛ اما چون این کسان معتقد به این اصل بودند که برخورد ناهمسان با افراد همسان غیر اخلاقی است، در پی آن بودند تا نشان دهند که زن و مرد واقعاً تفاوتی معنادار دارند که توجیه گر برخورد ناهمسان است. از این منظر، چون زن و مرد در یک سطح از رشد عقل و عاطفی قرار ندارند، ناگزیر باید احکام اخلاقی متفاوتی بر آنان بار کرد. افلاطون در برخی از آثار خود، سخت بر همسانی زن و مرد پای می فشارد، حال آن که در مواردی شاهد دفاع او از برتری مرد بر زن هستیم؛ برای مثال، وی در رساله جمهور خود از مساوات میان زن و مرد و لزوم تربیت یکسان برای دو جنس نام می برد.(78) همچنین از زبان «منون» نقل می کند که فضیلت اصلی مرد در راه اداره امور شهر است و فضیلت اصلی زن در خانه داری و اطاعت از شوهر خویش است. اما سقراط بر او اشکال می کند که فضیلت چون دارای مثال یا صورت واحدی است، پس باید تجلیات آن نیز در همه کس یکسان باشد. در نتیجه اگر چیزی فضیلت به شمار رود، باید در زن و مرد هردو مشترک باشد و منون این را می پذیرد.(79)
با این حال، در رساله تیمائوس زن را تنزل یافته و مسخ شده مرد دانسته، مدعی می شود:
بعد از آن که مردان پای به مرحله وجود نهادند، آن عده از ایشان که بزدل و ترسو بودند و زندگی را با بیدادگری به سر بردند، هنگام تولد دوم به صورت زنان در آمدند.(80)
ارسطو نظام اخلاقی خود را بر اساس تفاوت بین دو جنس بنا می نهد. وی بر اساس نظام کیفیت حکم می کند که برخی انسان ها کامل و برخی ناقص هستند. در نتیجه:
برخی از زندگان، از همان نخستین لحظه زادن، برای فرمان روایی یا فرمان برداری مقدر می شوند.(81)
کتاب اول سیاست به طور عمده، به بسط همین اندیشه اختصاص یافته است. وی در این کتاب سه گروه را شناسایی می کند: مردان، زنان و بردگان. بردگان ابزاری بیش در دست اربابان خود نیستند. زنان نیز زیر دست مردان هستند. پس فضیلت کامل از آن مردان و فضیلت ناقص از آن زنان است. در نتیجه مردان آزاد بر زنان و بردگان، چه زن و چه مرد، حاکم اند. حاکم و محکوم باید دارای فضایلی باشند. در غیر این صورت، امکان تعاطی میان آنان وجود نخواهد داشت. اما فضایل آنان فرق می کند و از نظر ارسطو سقراط اشتباه می کرد که فضایل زنان و مردان را از یک سنخ می دانست. برعکس، اعتدال و شجاعت در مرد و زن یکسان نیست، بلکه شجاعت مرد در فرمانروایی وشجاعت زن در فرمانبری آشکار می شود.(82)
اما چرا باید زن فرمانبر مرد باشد؟ ارسطو پاسخ می دهد: به دلیل آن که قوه عقلی مرد از زن نیرومندتر است و همان گونه که روان باید بر تن و بخش عقلی روان بربخش غیر عقلی آن حاکم باشد، مرد نیز باید بر زن حاکم گردد.
لیکن از کجا وی به این حقیقت پی برده است که قدرت عقلی مرد بیش از زن است؟ ارسطو پاسخ می دهد: زیرا مرد بر زن حاکم است. در واقع، ارسطو، خواسته یا ناخواسته، اسیر دوری شده است که نتوانسته از آن بیرون آید و به گفته بارکر، وی برای اثبات تسلط مرد بر زن، به بخش مسلط روان در مرد اشاره می کند. اما از کجا بدانیم که روان بخش مسلط و غیر مسلط دارد؟ از آن جا که مرد بر زن حاکم است.(83) حاصل آن که از نظر ارسطو، برده فاقد قدرت تفکر است و زن تفکری ناقص دارد. به همین سبب، فضایل اخلاقی آنان نیزباید متناسب با آنان باشد. وی در رساله فن شعر خود تصریح می کند که:
زن نیز ممکن است دارای سیرت خوب باشد و همچنین بنده نیز ممکن است دارای سیرت پسندیده باشد؛ هرچند شاید زن از حیث مرتبت از مرد پست تر آفریده شده باشد و نیز هرچند که بنده موجودی پست و فرومایه آفریده شده است.(84)
خلاصه آن که از نظر ارسطو همه چیز در طبیعت، غایت مند آفریده شده و کامل بر ناقص فرمان می راند و مرد- که کامل است- باید برزن فرمان براند. این سخن ارسطو که از دل آن، فضایل اخلاقی زنانه و مردانه متفاوتی سر بر می آورد امروزه سخنی «رسوا» وصف شده(85) و کسانی به نقد آن همت گماشته اند. برخی از فمینیست ها خطای ارسطو را ناشی از تصورات زیست شناختی وی می دانند و برخی ناشی از خطای او در مسأله فضایل. برخی نیز بر آن هستند که خطای ارسطوناشی از قبول پیش فرض های غلط و مسلط جامعه خویش است و حتی با مبانی خودش سازگاری ندارد؛ زیرا ناقص شمردن زن به معنای نداشتن عقلانیت است و این کار به معنای انسان ندانستن او است، حال آن که وی چنین باوری ندارد. بنابراین، خطای او خطایی روش شناختی است.(86) برای مثال، می توان نظر ارسطو را در باره بردگی بر اساس معیار خودش نقد کرد. وی خود را اخلاق نیکوماخوس می پذیرد که رفتار با دیگران در صورتی می تواند متفاوت باشد که آنان تفاوت قابل توجه و مرتبطی داشته باشند، و لازم است که با موارد یکسان، بر اساس معیار یکسان، برخورد شود. به همین سبب، بردگی را مجاز می دانست؛ زیرا بر این نظر بود که بردگان از نظر طبیعی برده و دچار نقص عقلی هستند و حتی نظر برخی از معاصران خود را - که بردگی را بر اثر قانون یا زور موجه می دانستند- رد و سعی می کرد نشان دهد اختلاف میان برده و ارباب ذاتی است. اگر بتوانیم نشان دهیم که توان عقلی برده ذاتاً کمتر از دیگران نیست، در این صورت ارسطو نیز موظف است طبق معیار و عقلانیت خودش از این نظر دست بکشد.(87)
با وجود نقدهایی که احیاناً متوجه این نگرش ارسطویی می شد، در مجموع، نظر منسجم او مقبول افتاد و طی قرون بعدی به شکل های گوناگونی تفسیر و باز تولید و تقویت شد؛ برای مثال، ژان ژاک روسو، با این تصور که« زن اساساً برای خوشایند مرد ساخته شده است»(88)، به استناد تفاوت میان زن و مرد، مدعی می شود که « وظایف زن و مرد یکی نیست».(89) وی فضایل را به خانگی (domestic virtues) و اجتماعی (social virtues) تقسیم می کرد و معتقد بود که زنان باید داری فضایل خانگی باشند و در این مسیر تا جایی پیش می رفت که فکر می کرد:
روش آموزش و پرورش زن باید عکس روش تربیت مرد باشد.(90)
زیرا وی قدرت عقلی زنان را کمتر از مردان می دانست و تکالیف زن را این گونه تلخیص می کرد: اطاعت و وفاداری نسبت شوهر و محبب به فرزندان. با همین نگرش بود که وی می گفت برخی خطاهای مردانه می تواند فضایل زنانه باشد. هگل بر آن بود که داوری اخلاقی زنانه محدود به امور منزلی است؛ حال آن که تأمل در امور نظری و انتزاعی را کاری مردانه می شمرد. فروید نیز مدعی بود که زنان حس عدالت را در داوری اخلاقی کمتر از خود نشان می دهند و قضاوت اخلاقی آنان متأثر از محبت و نفرت است.(91) همچنین کانت در درس های فلسفه اخلاق خود، به صراحت، از تفاوت ارزشهای اخلاقی زن و مرد سخن به میان آورد و با آن که معتقد بود که خست ضد عقل است، نوشت:
خست در زنان بیشتر از مردان پیدا می شود واین امر البته با طبیعت آنها سازگار است؛ زیرا آنها در موقعیتی نیستند که بتوانند تحصیل کنند وبه دست آورند، پس طبیعتاً باید [آنچه را که دارند] پس انداز کنند. مردان چون می توانند پول به دست آورند، بخشنده ترند.(92)
این نگرش همچنان کمابیش در میان برخی متفکران دیده می شود که بر جدایی فضایل اخلاقی مردانه و زنانه تأکید می کنند.
2-4. دیدگاه برابری طلبانه زن و مرد
در برابر دیدگاه مسلط بالا، به تدریج، از قرن هیجدهم کسانی به دفاع از وحدت فضایل اخلاقی زنانه و مردانه پرداختند. مفصل ترین دفاعیه وحدت جنسی فضایل اخلاقی از سوی خانم ماری وولستونکرافت (Mary Wollstonecraft) ارائه شد. وی در کتابی به نام / اثبات حقوق زنان(93) که -در سال 1790 م، نوشته شد- به نقد نظرگاه روسو پرداخت و مدعی برابری فضایل اخلاقی زنان و مردان شد.(94) زان پس، به تدریج، این نگرش مدعی وحدت فضایل در غرب گسترش یافت و همواره مدافعانی داشته و دارد. این نظرگاه، به خصوص، برای زنان جذابیت داشت، لیکن در قرن بیستم به تدریج کسانی آن را کافی نداستند و مجدداً مسأله تفاوت فضایل اخلاقی مطرح شد، اما در سطحی دیگر.
3-4. دیدگاه جدایی طلبانه معاصر
از زمان وولستونکرافت تا امروز شاخه ای از متفکران اخلاق فمینیستی، سرسختانه وجود چیزی به نام فضایل را انکار و یا در وجود آن تردید کرده اند که موجه به نظر می رسد. در مقابل این تردید مقبول درباره وجود فضیلت زنانه (female virtue)، تعداد فراوانی از زنان، بویژه از زمان اعطای حقوقشان، مجذوب نظریه جدایی فضایل اخلاقی زنانه و مردانه بوده اند. البته نه به دلیل آن که چنین فضایلی وجود دارد، بلکه گاه با این نظر که زنان از نظر اخلاقی از مردان برتر هستند و می توانند جامعه را با عمل و اخلاقیات خاص خود ارتقا بخشند. آنان، بر خلاف نظر بسیاری از نویسندگان مرد، با قبول فضایل خانگی، آن را دلیلی برای ورود زنان به عرصه عمومی می دانستند. از این منظر، به جای تأکید بر فضایل قراردادی مردانه، آنان از فضایل زنانه دم می زدند.
امروزه، هرچند در غرب دیگر سخن فضایل اخلاقی زنانه یا خانگی مطرح نمی شود و زنان در عرصه عمومی حضور دارند، با این همه، ایده اخلاق زنانه همچنان در میان برخی متفکران فمینیست وجود دارد. مسأله اخلاق زنانه با توجه به مسائل اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی و اقداماتی که به تخریب طبیعت منتهی شده، جایگاه خاصی یافته است. از این منظر، ادعا می شود که ویرانی های رخ داده در حوزه های مرد سالار (Male-dominated) صورت گرفته و ناشی از خصلت های مردانه است و همه خرابی ها زاده طبیعت تغییر ناپذیر مردان و طبیعت ویرانگر و روحیه سلطه طلبانه به شمار می رود.
این دیدگاه ذات باورانه (essentialist) - که همه چیز را به ذاتی معین نسبت می دهد به خوبی در نوشته های ماری دلی (Mary Daly) دیده می شود. وی بر آن است که در مقابل طبیعت مردانه، طبیعت زنانه کمتر خشن و بیشتر مهربان است و ستم تاریخی مرد آن را تغییر نداده است و می تواند جهان را از این وضع نجات دهد. هرچند این دیدگاه افراطی مورد قبول همه نیست، درمجموع، چندان هم نامعمول نیست که شاهد اشاره ذات گرایانه به طبیعت زن و مرد باشیم.(95) این نگرش ذات باورانه نسبت به زن و مرد، از نظر کسی که طبیعت این دو را تغییر ناپذیر و یکسان نمی داند، بلکه آن را ساخته جامعه و تاریخ می داند، مشکل ساز است و در واقع، بخش قابل توجهی از تفکر فمینیستی در نقد هر نوع نگرش ذات باورانه است. حال آیا می توانیم بی آن که در دام مفروضات ذات باورانه بیفتیم، تقریری مناسب از اخلاق زنانه به دست دهیم؟ این دغدغه برخی متفکران فمینیست است و آنان می کوشند آن را انجام دهند. طبق تحلیلی، زنان به گونه ای مستمر به بی ارزش سازی و کوچک سازی خود و در همان حال به آرمان سازی خویس و ارزش های خود ادامه می دهند. البته این روند تنها درباره خود زنان و توانایی طبیعی آنان صورت نمی گیرد، بلکه محیط زندگی و خانه آنان نیز همزمان تحقیر و آرمانی سازی می شود. در نتیجه، خانه، خانواده و فضایل خانگی به عرش اعلا می رسد و سنگپایه هر فعالیت اجتماعی مردانه به شمار می رود، لیکن در عین حال، نسبت به فعالیت مردانه و مهم بیرونی کم ارزش تر شمرده می شود؛ به گونه ای که هیچ مرد محترمی حاضرنیست در آن محدوده فعالیت کند و خود را به خانه محصور نماید. بدین ترتیب، ارزش هایی آفریده می شود که همواره درجه دوم بوده و در صورت تعارض با ارزش های مردانه کنار گذشته می شود.
بدین ترتیب، رهیافت دیگری به اخلاق زنانه می کوشد در عین نقد ذات باوری، از وجود نوعی اخلاق زنانه دفاع کند و الگویی برای تفاوت اخلاقی میان این دو جنس و تفاوت استدلال و بینش اخلاقی به دست دهد. درنتیجه، زن و مرد در برداشت، تفسیر، و اولویت بندی اخلاقی به دلیل تفاوت محیط کاری، متفاوت اند و از دو پارادایم یا سرمشق فکری تبعیت می کنند؛ برای مثال، زن و مرد در فهم و استدلال اخلاقی و نحوه مواجهه با مسائل اخلاقی با هم متفاوت اند. البته این دیدگاه تازه نیست و از قدیم به عنوان نقص زنان قلمداد می شد. زنان قدرت استدلال عقلی و عمل بر طبق اصول ندارند و شهودی، عاطفی، شخصی و مانند آن هستند؛ با این فرق که این دیدگاه تفاوت را می پذیرد، لیکن آن را نقص نمی داند و حتی می کوشد آنچه را که از نظر مردان هنجار قلمداد می شده، به محک نقد بیازماید و براین باور است که اخلاق زنانه در واقع به ارتقای اخلاق می انجامد.(96) همچنین ادعا می شود که هر محیط ارزش های اخلاقی خود را خلق می کند و ارزش های زنانه ای که به دست جامعه مرد سالار خلق و از نظر جامعه مرد سالار بی ارزش قلمداد می شده است، امروزه نه تنها نباید بی ارزش قلمداد گردد. بلکه می تواند در اصلاح خطاها و خرابی های حوزه های تحت سلطه مردان به کار گرفته شود.(97)
حاصل آن که امروزه برخی متفکران فمینیست، مدعی وجود نوعی اخلاق مبتنی بر تفاوت جنسی و فضایل اخلاقی اختصاصی زنانه هستند. معروف ترین صورت بندی این نگرش را در کتاب معروف خانم کرول گلیلیگان (Carol Gilligan) روانشناسی اجتماعی به نام با صدایی متفاوت: نظریه روان شناختی و رشد زنان(98) یافت. وی نظریه خود را بر اساس یافته و نظریه لاورنس کولبرگ و نقد آن بنا نهاد. کولبرگ در تحقیقی که به صورت بندی نظریه شش مرحله ای در باره رشد قضاوت اخلاقی کودکان انجامید، با کودکان متعددی مصاحبه و با طرح معمایی اخلاقی به تأمل در باره قدرت داوری اخلاقی آنان پرداخت. از کودکان پرسیده می شد که مردی فقیر به نام هاینتس (Heinz) زنی بیمار دارد و نیازمند داروی گران قیمتی است که در اختیار سازنده آن است و به ده برابر قیمت تمام شده آن را می فروشد و حاضر هم نیست که به صورت نسیه در اختیار هاینتس قرار دهد. حال آیا شوهر می تواند داروی مورد نظر را برای نجات همسرش بدزدد و بعداً پول آن را بپردازد؟ پاسخ ها با توجه به رشد قضاوت اخلاقی کودکان ده ساله تا نوجوان متفاوت بود. برخی مخالف این کار بودند؛ زیرا امکان داشت که هاینتس به خطر افتد و مجازات شود. برخی نیز پاسخ می دادند که حق مالکیت را نباید نقض کرد. برخی دیگر معتقد بودند که نجات جان زن بیمار مهم تر از نقض مالکیت است. از نظر کولبرگ عالی ترین مرحله قضاوت اخلاقی آن جا بود که به صورت مطلق از اصل عدالت و لزوم برابری انسان ها سخن به میان می آمد. وی این آزمایش ها را در باره کودکان و فرهنگ های دیگر نیز انجام داد و مدعی شد که این قضاوت اخلاقی افراد، فارغ از تفاوت های فرهنگی، از شش مرحله می گذرد،(99) که آخرین مرحله قبول قاعده زرین به مثانه راهنمای عمل فرد است.(100) کولبرگ در این آزمایش ها نتیجه گرفت که آزمودنی های پسر در نهایت به اصلی یا اصولی برای توجیه عملی اخلاقی متوسط می شوند و به تعبیر دیگر اصول گرا هستند و عالی ترین اصل در این میان اصل عدالت است. پس اخلاقی که پسران به آن در تکاملی داوری اخلاقی خود می رسند، اخلاق عدالت محور (ethics of justice) است.
کرول گیلیگان یافته های کولبرگ را بر ضد خود او به کار گرفت و تحقیقاتش را متأثر از گرایش های مردمحورانه دانست. وی پذیرفت که شیوه استدلال دختران با پسران در مسائل اخلاقی متفاوت است، اما نپذیرفت که شیوه استدال زنان فروتر از مردان است. وی از پسری به نام جیک (Jake) و دختری به نام ایمی - که هر دو یازده ساله هستند- استفاده می کند. در پاسخ به معمای نجات جان زن هاینتس، جیک با نگرش اصول گرا استدلال می کند که حفظ جان مقدم بر رعایت حق مالکیت است. در نتیجه، هاینتس اخلاقاً مجاز است تا دارو را بدزدد؛ اما ایمی در پاسخ به این معضل می گوید که هاینتس باید برود و با دارنده آن دارو گفتگو و او را قانع کند. بدین ترتیب، در حالی که جیک براساس اصول تحلیل می کند و نتیجه می گیرد، ایمی به ارتباطات توجه دارد.
استدلال گیلیگان بنیاد روشن تری برای شکل گیری اخلاق زنانه پدید آورد. نل نادینگز (Nell Noddings) در کتاب توجه رهیافتی زنانه به اخلاق و تربیت اخلاقی(101) استدلال می کند که اخلاق مبتنی بر قواعد و اصول فی نفسه ناکافی است. حال آن که نگرش متن گرایانه و عینی می تواند مشکل ما را حل کند. بدین ترتیب، نادینگز، همچون گیلیگان، می خواهد نشان دهد که نه تنها شیوه استدلال اخلاقی مبتنی بر اصول و قواعد خطاست، بلکه افزون بر آن، زنان کمتر تمایل به این سبک اخلاقی دارند و می کوشند تا هر موقعیت را با جزئیات خود دیده و در ارتباط با مسائل پیرامونی آن حل کنند. بدین ترتیب، این دو می خواهند تفاوت نحوه استدلال اخلاقی زن و مرد را نشان دهند و بنیادی برای نوعی اخلاق زنانه پدید آورند. اما آیا این تلاش ها قانع کننده است؟ در نقد این نوع استدلال گفته شده است که مسأله آن نیست که واقعاً زن و مرد دو نگرش اخلاقی متفاوت دارند، بلکه می توان این تفاوت را به نوع و شکل اولویت بندی آنان یا تجارب خاص هر گروه یا جنس ارجاع داد؛ برای مثل، سارا رودیک (Ruddick) در مقاله «تفکر مادرانه»(102) استدلال می کند که زن به دلیل زایمان و فرزند پروری تجاربی کسب می کند که برحیات اخلاقی او تأثیر می گذارد و اولویت بندی اخلاقی او را تعیین می کند؛ اما همین که زنان وارد بازار کار و در گیر مسائل اقتصادی می شوند، همان الگوی مردانه را در محیط کار خود دنبال می کنند.(103)
همچنان کسانی در دفاع از اخلاقیات زنانه بر آن اند که «اخلاق مردانه به اصول متوسط می شود، اخلاق زنانه به جزئیات و مفردات»(104) و حتی آزمایش هایی برای اثبات آن صورت می دهند. گیلیگان مدعی شده بود که هنگامی که از مردان در باره حکم اخلاقی سقط جنین پرسش می شد، آنان به استناد دلایل معین، یا مخالف این کار بودند یا موافق آن. حال آن که زنان در برابر این پرسش، به جای کلی گویی می گفتند باید دید شرایط جسمانی، مالی و اجتماعی مادر چیست، جنین در چه وضعی است، و مسائلی از این دست. آن گاه، گیلیگان نتیجه گرفت که نحوه نگرش اخلاقی مردان با زنان متفاوت است، لیکن تحقیق دیگری که از سوی دو تن صورت گرفت، کاستی ادعای گیلیگان را نشان داد. گرترود نانر وینکلر در مقاله «آیا اخلاق زنانه وجود دارد؟» گزارش می دهد که من و همکارم راینر دوبرت تحقیقی بر 112 مرد و زن بین 14-22 ساله با پس زمینه های مختلف به صورت مصاحبه های طولانی انجام دادیم. همان گونه که گیلیگان مدعی شده بود هنگامی که در باره سقط جنین پرسش کردیم، مردان به صورت قطعی موافق یا مخالف بودند، لیکن زنان با توجه به سن زنی که خواستار سقط است، تحصیلات، در آمد و وضعیت اجتماعی او بحث می کردند و از ابراز حکم و نظر مطلق خودداری می کردند. اما هنگامی که پرسش از شرکت در جنگ شد، این موضع وارونه شد و زنان یا موافق بودند یا مخالف، حال آن که مردان در این باره بحث از انگیزه و شرایط و مانند آن را پیش می کشیدند. سپس این دو تن نتیجه می گیرند که کلی گویی و یا ورود به جزئیات و برخورد عینی کردن، ربطی به جنسیت ندارد، بلکه زاده نوع مسأله و ارتباط آن با زندگی و تجارب و قدرت و بلوغ داوری فرد است.(105)
نانر وینکلرسپس به ارائه تفاسیر متعددی از شواهد به دست آمده می پردازد و می کوشد نشان دهد که چیزی به نام اخلاق زنانه وجود ندارد و در واقع، آنچه به عنوان اخلاق زنانه در برخی محافل فلسفی مطرح شده، اخلاق مبتنی بر نقش اجتماعی است و تفاوت در داوری ها نه ناشی از جنسیت، بلکه ناشی از نقش و موقعیت افراد در جامعه است، (106) در نتیجه، سخن از اخلاق زنانه نادرست است.(107)
حاصل، آن که امروزه از فمنیست ها از تفاوت نگرشی اخلاقی مردان و زنان سخن می گویند و می پذیرند که زنان و مردان به دو شیوه اخلاقی می اندیشند؛ لیکن برخی این تفاوت را به سود زنان می دانند و از برتری فضایل زنانه سخن می رانند، در حالی که برخی فقط این دو نگرش را متفاوت و چه بسا مکمل می دانند(108) و هیچ یک را برتر از دیگری نمی شمارند. همچنین برخی طرح اخلاقی زنانه به نام «اخلاق توجه» یا محبت (Care ethics) یا (Ethic of care) را پیش کشیده اند و از مؤلفه های متفاوت آن سخن گفته اند. از این منظر، ادعا می شود که شاخصه های مهم اخلاق مردانه تکیه برخود آیینی، انتزاعی بودن، اصول گرایی و بی طرفانه بودن است. حال آن که اخلاق زنانه، عینی، موقعیت گرا، همبستگی گرا، و متن گراست. در برابر این ادعا، مخالفان اخلاق زنانه گفته اند که صرف توجه و دغدغه داشتن به چیزی معیار اخلاقی بودن نمی تواند باشد، زیرا همه کس، جز بیماران روانی نسبت به دیگری یا دیگرانی دغدغه و توجه دارند؛ حال آن که برای این که توجه اخلاقی باشد، باید:1. این توجه نسبت به امور درست باشد، نه توجه به خاطر توجه؛ 2. این توجه به گونه ای درست باشد، نه به هر شکل. بنابراین، خود توجه داشتن، معیار اخلاقی بودن نیست.(109)
پی نوشت ها :
1. در این جا بر خود لازم می دانم از بردار دانشورم استاد مهدی مهریزی که مشوق این پژوهش بود سپاسگزاری کنم.
2. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص400، حکمت 234. در برخی نسخه ها شماره این حدیث از 220 تا 234 متفاوت است.
3. کتاب نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم، ص503.
4. ر. ک: مصادر نهج البلاغه و اسانیده، ج 4، ص186؛ روش های تحقیق در اسناد و مدارک نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 356؛ اسناد و مدارک نهج البلاغه، ص540.
5. ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ج5، ص252.÷
6. روضه الواعظین، ص372.
7. غرر الحکم و درر الکلم، ج1، ص351.
8. قوت القلوب معاملة المحبوب، ج2، ص487.
9. مصادر نهج البلاغه و اسانیده، ج4، ص186.
10. تمام نهج البلاغه، ص986.
11. المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج3، ص86.
12. پرتوی از نهج البلاغه، ج5، ص379.
13. «لبخل جامع لمساوی العیوب، و هو زمام یقاد به الی کل سوء» (حکمت 378). شماره گذاری ها بر اساس ترجمه شهیدی است.
14. خطبه 104.
15. خطبه 53.
16. شرح نهج البلاغه، ج19-20، ص41.
17. الدیباج الوظی فی الکشف عن اسرار کلام الوصی (شرح نهج البلاغه)، ج6، ص2897.
18. اختیار مصباح السالکین (شرح نهج البلاغه وسیط)ع ص633.
19. شرح نهج البلاغه (ابن میثم)، ترجمه: محمد رضا عطایی، ج8، ص209. نیز مقایسه کنید با متن اصلی: شرح نهج البلاغه (ابن میثم)، ج5، ص 359-360.
20. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج3، ص350.
21. ارشاد المؤمنین الی معرفة نهج البلاغه المبین، ج3، ص439.
22. زن از دیدگاه نهج البلاغه، ص13.
23. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص 400.
24. پرتوی از نهج البلاغه، ج5، ص293.
25. تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین، ج2، ص708.
26. نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان، ص789.
27. ترجمه شهیدی، ص400.
28. پرتوی از نهج البلاغه، ج5. ص293.
29. ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، ج3، ص 295.
30. ترجمه نهج البلاغه، ص 679.
31. نهج البلاغه امیر المومنین(جعفری)، ص1121.
32. فرهنگ فارسی معین، ج1، ص1099؛ نخستین فرهنگ زبانی فارسی، ص256.
33. المنجد، ص966.
34. شرح نهج البلاغه (لاهیجانی)، ج 2، ص1281.
35. برای توضیح بیشتر در این باره. ر. ک: نقش پیش فرض ها در ترجمه حدیث».
36. قطره ای از دریا، ج2، ص140.
37. همان، ص141.
38. همان، ص142.
39. فی ظلال نهج البلاغه، ج6، ص293-294.
40. شرح نهج البلاغه، (الموسوی)، ج5، ص387.
41. منهاج البراعة، ج21، ص303-304.
42. شرح محقق بارع جمال الدین محمد خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم، ج3، ص430.
43. شرح نهج البلاغه (ملاصالح)، ج4، ص207.
44. توضیح نهج البلاغه، ج4، ص376.
45. مفتاح السعادة، ج17،ص250.
46.زن در آینه جلال و جمال، ص342.
47. مرحوم مغنیه در فی ظلال نهج البلاغه، ذیل خطبه 78 پنج پاسخ تفصیلی به این توجیه می دهد.
48. زن در نهج البلاغه، ص44.
49. حقوق زن، ص 115.
50. تأملی در احادیث نقصان عقل زنان، ص 295-312.
51. زن در سخن و سیره امام علی(ع) ، ص19.
52. مقام زن در قرآن و نهج البلاغه، ص30-31.
53. نهج البلاغه، شرحه و ضبط نصوصه الامام محمد عبده، ص122.
54. مفردات نهج البلاغه، ج1، ص1305-1036.
55. فرهنگ موضوعات کلی نهج البلاغه، ص522.
56. المرأه فی الاسلام و من خلال نهج البلاغة، ص199.
57. همان، ص218.
58. A Compamion to Bioethices, edited by Helga Kuhse and Peter Singer. P. 6.
59. Ancient Greek philosophy, Rhoda Hadssah Kotzin, in A Comanion to Feminist Philosophy. p. 18.
60. الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة، ج7، ص 230-231.
61. زمینه روان شناسی هیلگارد، ص378.
62. An Intoduction to Feminist Philosophy. Alison Stone. Cambridge. Poliy, 2007, P.37.
63. Intersex Society of Norh America.
64. An Introduction to Feminist Philosophy. P.40
65. جامعه شناسی جنسیت، ص18.
66. همان، ص20.
67. زمینه روانشناسی هیلگارد، ص625.
68. An Introduction to Feminist Philosophy. P.37
69. حلم الجنیوم و اوهام اخری، ص200.
70. An Introductuon to Feminist Philosophy. P.38.
71. حلم الجنیوم، ص200.
72. فمینیسم، ص24.
73. درباره این تفاوت واژگانی و ریشه آن ر.ک
:Feminist philosophy, Herta Nagl-Docckal. P.38.
74. Gender, Linda Nichloslson, in A Companion to Feminist Philosphy. P.289.
75. فمینیسم، ص25.
76. مفردات نهج البلاغه، ج1، ص1035 و 1036.
77. Gender, Linda Nichloson, P. 291.
78. جمهور، ص272.
79. Meno, in Great books, V.6 .P. 175.
80. مجموعه آثار افلاطون، ج3، ص1918.
81. سیاست، ص10.
82. همان، ص37.
83. همان، ص36.
84. رساله فن شعر، ص139.
85. فلسفه راولز، ص37.
86. Ancient Greek philosophy, Rhoda Hadssah Kotzin. p.
87.Ethical theory and bioethics. James Rachels, in A Compamion to Bioethics, edited by Helga Kuhes, p. 21-22.
88. امیل یا آموزش و پرورش، ص433.
89. همان، ص434.
90. همان، ص 439.
91. How are we to live? : Ethics in an age of self-interest, peter Singer, P. 207.
92. درس های فلسفه اخلاق، ص 248.
93. A. Vindication of the Rights of Women.
94. the idea of female ethic, Jean Grimshaw, In A Companion to Ethics, by peter Singer, P, 491.
95. Ibid, P. 493.
96. Feminist Perspectives on Ethics. elisbeth porter. p. 4.
97. The idea of female ethic. p. 494.
98. In a Different Voice Psychological Theory and Women's Devetopment. Havard University press. Cambridge. Mass. 1982.
99. Moral Eduction, Lawrence Kohlberg, in Ethics: Contemporary Readings. edited by Harry J. Gensler. P. 190.
100. درباره مراحل شش گانه رشد قضاوت اخلاقی و قاعده زرین، ر. ک: «قاعده زرین در حدیث و اخلاق».
101. Caring : A Feminine Approach to Ethics and Moral Eduction. Berketey, University of Califormia Press. 1986.
102. Matermal thinking.
103. The idea of female ethic, P. 498.
104. مبانی فلسفه اخلاق، ص404.
105. Is there a Female Morality? Gertrud Nunner- Winkler. in Applied Ethics: Critical Concpts in Philosophy Ruth Chadwick and Doris Sehroeder. V. 1, P. 344.
106. Ibid. P. 352.
107. Ibid. P. 353.
108. A Companion to Bioethics, edited by Helga Kuhse and Peter Singer. p69.
109. Can there be an ethics of care? Peter Allmark, in Health Care Ethics and Human Valuse: An Introductory Text with Readings and Case Studies, p. 68.
منبع:کتاب علوم حدیث شماره 49-50
فراز و نشیبهای روحی خانمها
چرا فراز و نشیبهای روحی خانمها از آقایان بیشتر است؟
روانشناسی رفتار زنان
همه چیز خوب پیش میرفت. من و همسرم با علاقه زندگی مشترک را آغاز کردیم و من به اشتیاق دیدن روی خندان همسرم، خستگی کار را فراموش کرده و به منزل میآمدم. اما انگار من مرتکب اشتباهی شدهام و یا همسرم دیگر مثل گذشته به من علاقه ندارد چون گاهی آنقدر ناراحت، بیحوصله و عصبی است که حتی دوست ندارد با من کلمهای صحبت کند. واقعا چه شده است؟
خانمها گاهی خیلی سرحال و سرخوشاند و گاهی خیلی بیحوصله و غمگین. واقعا برای آقایان تعجبآور است که چرا خانمها یک دقیقه میخندند و خوشحالند و چند ساعت بعد و یا روز بعد گریه میکنند و ناراحتند. شما آقایان در این باره چه میدانید؟ چه عاملی باعث این تغییر روحیه عظیم میشود؟ آیا تقصیر خود آنهاست؟ آیا آنها زیاده از حد حساساند؟
مثل موج، بالا و پایین
بهتر است آقایان این واقعیت را باور کنند که یک زن، درست مثل موج است. اعتماد به نفس خانمها همانند حرکت امواج، بالا رفته و پایین میآید. وقتی یک خانم احساس کاملا خوبی دارد به اوج میرسد اما ممکن است ناگهان خلق او تغییر و موجهای روحی او افت کند. این بههم خوردگی هیجانی، موقتی است. بعد از اینکه خانم به پایینترین حالت روحی رسید، خلق او ناگهان تغییر کرده و دوباره درباره خودش احساس خوبی پیدا میکند یعنی موج روحی او به طور خودکار دوباره بالا میرود.
مخزن عاطفه و عشق
وقتی موج روحی یک خانم بالا میرود، او به مخزن عظیمی از عشق تبدیل میشود و میخواهد آن را به همسرش تقدیم کند. وقتی این موج پایین میآید، از درون احساس تهی بودن میکند و نیاز دارد تا دوباره مخزن عشقی خود را پر کند، پس به دریافت عشق و توجه احتیاج دارد. اگر در این شرایط که در عمق ناراحتی است، به او عشق بورزید و حمایتش کنید، به طور خودکار دوباره احساس بهتری پیدا میکند و دوباره میتواند رابطهای عاشقانه با شوهرش برقرار کند. در اصل وقتی یک خانم در پایینترین حالت روحی است، زمان آن رسیده که تغذیه عاطفی و روحی دریافت کند.
احساسات، متناوب است
توانایی یک زن برای ارایه و دریافت عشق در زندگی زناشویی نمادی است از اینکه او چه احساسی درباره خودش دارد. وقتی در پایینترین حالت روحی است، بسیار آسیبپذیر است و به عشق و علاقه بیشتری احتیاج دارد. زنی که شوهری دارد که به او علاقه میورزد، در اصل به فردی تبدیل میشود که عشق و احترام در وجود او موج میزند. مردان هم انتظار دارند در این شرایط همسری داشته باشند که همیشه شاداب باشد و این عشق برای همیشه در آنها پابرجا بماند. این تصور اشتباه است. اگر فکر میکنید این حالت در خانم دایمی است، مثل این است که انتظار داشته باشید آب و هوا هیچ وقت تغییر نکند و خورشید همیشه بدرخشد. زندگی سرشار از موقعیتهای متفاوت است: روز به شب تبدیل شده، فصلها تغییر میکند، زن و شوهر در زندگی مشترک چرخههای مخصوص به خود دارند. به خاطر بسپارید که در روابط زناشویی نیز توانایی برای دوست داشتن خود و دیگران بالا و پایین میرود.
آقایان، احساس گناه میکنند - آقای عزیز، لطفا احساس گناه نکنید.
ممکن است شما آقای محترم برای تغییرات ناگهانی خلق وخوی همسرتان خود را مسوول بدانید و فکر کنید که این حالت فقط به دلیل رفتار و شیوه برخورد شماست. به همین دلیل درمانده میشوید و سعی میکنید رفتارتان را بهتر کنید. ممکن است سعی کنید، این نوسان خلق خانم را از بین برده و حالت روحی او را تثبیت کنید که متاسفانه این اقدام فقط اوضاع را بدتر میکند. بعضی آقایان سعی میکنند جلوی افت روحی همسرشان را بگیرند و به عبارتی سعی میکنند با بهتر کردن وضع روحی خانم، او را نجات بدهند. این اقدام هم کارایی ندارد چون وقتی یک خانم به قعر میرسد، باید قبل از بالا آمدن، با وضع روحی پایین خود برخورد کند تا بتواند بالا بیاید. بنابراین گفتن این موضوع که نباید ناراحت و غمگین باشد، هیچ کمکی به او نمیکند. در این موقع باید به خانم خوب گوش کنید، از او دلجویی کنید، مراقب او باشید و به گرمی با او همدردی کنید. وقتی او دارد رو به پایین حرکت میکند، در کنار او باشید، وقتی احساساتش را با شما در میان میگذارد، بدون نظردهی و قضاوت، خوب گوش کنید و همدردی و همدلی را فراموش نکنید. حتی اگر یک مرد نتواند علت سرحالی و یا غمگینی خانم را خوب درک کند، باید همچنان عشق، توجه و حمایتش را به او تقدیم کند. وقتی موج روحی خانم رو به بالا در حال حرکت است، او به نظر قوی و سرحال میرسد، رابطه او با همسرش عاشقانه است و کاملا در قله دنیا قرار دارد. بعد از اینکه موج به اوج خود رسید، ممکن است دوباره نیازمند به نظر برسد.
مطالعات نشان میدهد که افت و خیز اعتماد به نفس خانمها عموما چرخهای 21 تا 35 روزه دارد. اگر آقایان امواج روحی خانمها را درک کنند، متوجه میشوند که عود احساس نیاز و نداشتن امنیت در آنها اجتنابناپذیر و موقتی است. به این ترتیب آقایان با آشنایی کامل از این شرایط روحی از همسرشان حمایت کرده و وقتی او بیشترین نیاز به عشق و حمایت را دارد، این پشتیبانی روحی را از او دریغ نمیکنند.
منبع
ترس از ایدز در مطب دندانپزشکی
آیا ممکن است انجام درمانهای دندانپزشکی، شما را در معرض خطر ابتلا به بیماری ایدز قرار دهد؟
در پاسخ به پرسش بالا باید راههای انتقال ویروس HIV (عامل بیماری ایدز) را با هم مرور کنیم: تماس جنسی، انتقال از مادر آلوده به جنین، انتقال از طریق خون آلوده و انتقال از معتادان تزریقی. با توجه به شرایط محیط دندانپزشکی تنها راه احتمالی برای ابتلای شما به این ویروس، ورود ویروس از راه تماس وسیله آلوده با خون است. آگاهی شما از آنچه در پشتپرده مطبهای دندانپزشکی میگذرد، میتواند کمک موثری باشد برای رسیدن به پاسخ این سوال.
وسایل و تجهیزات دندانپزشکی را میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
• تجهیزاتی که در ارتباط مستقیم با دهان و دندان شما نیستند؛ مانند صندلی دندانپزشکی. این وسایل معمولا پس از انجام کار هر بیمار با محلولهای مخصوص ضدعفونی میشوند.
• وسایلی که در ارتباط مستقیم با دهان و دندان شما هستند. این وسایل در صورت آلودگی به ویروس ایدز میتوانند برای شما خطرساز باشند. این وسایل در تمامی مطبهای دندانپزشکی یا به صورت یکبار مصرف استفاده میشوند؛ مانند سرسوزن تزریق و کارپولهای بیحسی و یا در شرایط مخصوص استریل میشوند؛ مانند فرزهای تراش دندان و وسایل مخصوص کشیدن دندان. استریل کردن وسایل با استفاده از گرمای خشک (فور) یا گرمای مرطوب (اتوکلاو) انجام میشود. در این دستگاهها وسایل در دمای مشخص و به مدت معینی قرار میگیرند. گرمای تولید شده تمامی باکتریها و ویروسهای احتمالی، از جمله ویروس عامل بیماری ایدز را از بین میبرد و استفاده مجدد دندانپزشک از آنها برای شما خطری در بر نخواهد داشت.
از کجا مطمئن باشیم که دندانپزشک وسایل را استریل میکند؟
در حقیقت راهی برای اطمینان از این موضوع وجود ندارد! حتی توجه به ظاهر شیک و پاکیزگی مطب نمیتواند شما را از این نکته مطمئن کند، اما شاید یادآوری 3 نکته باعث شود نگرانی شما کمی برطرف شود:
اول، خود دندانپزشکان به دلیل برخورد هرروزه با بیمارانی که احتمال آلودگی آنها به ویروس ایدز وجود دارد، بیشتر از هر فرد دیگری در معرض آلودگی هستند. پس اگر فرض کنیم دندانپزشک نگران سلامت خودش هست، میتوانیم اطمینان داشته باشیم که دیگران نیز در حاشیه امنیت قرار دارند.
دوم، دندانپزشک، نه به عنوان کسی که پیش از آغاز کار طبابت در برابر قرآن سوگند یاد کرده که حافظ جان و مال و ناموس بیماران خود باشد بلکه به عنوان یک انسان با وجدان، هیچ گاه سهلانگاریای که موجب به خطر افتادن جان همنوع خود است را انجام نخواهد داد.
سوم اینکه تمامی مراکز دندانپزشکی ملزم به پیروی از دستورالعملهای وزارت بهداشت در زمینه کنترل عفونت و رعایت نکات پیشگیرانه هستند و بازرسان وزارت بهداشت بهشکل مستمر بر رعایت این نکات نظارت میکنند.
حرف آخر
ویروس HIV مانند ویروس سرماخوردگی یا آنفلوآنزا نیست که یک یا دو روز پس از آلودگی، تظاهرات بالینی آن آشکار شود. ویروس HIV پس از ورود به بدن میزبان، دست کم بین 1 تا 10 سال نهفته میماند. پس سادهانگارانه است اگر باور کنیم کسی با قطعیت ادعا کند که نزدیک به یک دهه پیش، دقیقا چگونه و توسط چه کسی به این ویروس مبتلا شده است. ضمن اینکه مسوولان وزارت بهداشت اعلام کردهاند تا امروز هیچ مورد اثباتشدهای از ابتلای یکنفر به ویروس ایدز در اثر انجام درمانهای دندانپزشکی در ایران گزارش نشده است. بنابراین از این پس با شنیدن خبر ابتلا به ایدز مردی که یک هفته قبل به دندانپزشک مراجعه کرده است، به درمانهای دندانپزشکی بدگمان نشوید و به دندانپزشکتان اطمینان داشته باشید.
آیا خانم ها حسودند ؟!
اگر تا کنون حس حسادت نسبت به چیزی داشتید، یا به عبارتی اگر واقعاً یک چنین حسی کرده باشید، آنوقت دقیقاً متوجه میشوید که منظور من چیست. قلبتان آنقدر تند میزند که گویی میخواهد از سینه تان جدا شود. نفستان در سینه حبس میشود و ترس تمام وجودتان را فرا میگیرد. حسادت نه تنها میتواند عزت نفس را در وجود شما بکشد، بلکه اجازه نمی دهد بدن شما به صورت نرمال واکنش نشان داده و عملکرد روزانه طبیعی خود را دنبال کند. حسادت میتواند روابط را از هم بپاشاند و خانوادهها را نابود کند.
برای بیشتر خانمها حسادت به صورت یک حس همیشگی در میآید و به مرور زمان تبدیل به یک بیماری مزمن میشود. زمانیکه این حس به آنها حمله میکند، هیچ گونه کنترل و قدرتی بر روی آن ندارند.
سایت اینترنتی اعتماد به نفس برای خانمها تحقیقات متعددی را بر روی 50,000 زن انجام داده که در این میان نیمی از آنها با قاطعیت تمام اظهار داشته اند که حس حسادت در آنها وجود دارد. به هر حال اگر یک خانم باشید به احتمال 50-50 قادر هستید که این حس را در وجود خود نابود کنید.
یکی از موارد جالب در مورد حسادت این است که مقوله حسادت هر روزه در حال رایجتر شدن میباشد، اما حتی اگر مانند بیماری به نظر برسد، باید توجه داشت که یک بیماری به حساب نمیآید. شما مانند بیماری نمیتوانید آنرا از کس دیگری بگیرید و از دیگران به شما سرایت نمی کند. اما چرا در حال حاضر حسادت شایعتر از گذشته است؟
خانمها به خصوص در جوامع غربی اخیراً تغییرات و تحولات اجتماعی قابل توجهی را در حال تجربه کردن هستند. خانمها در حال حاضر موقعیتهای زیادی را برای پیشرفت و ترقی در برابر خود دارند که در طول تاریخ بینظیر بوده است. در یک کلام میتوان گفت که خانمها به طور کلی انتخابهای بیسابقهای را در زندگی پیش روی خود میبینند.
حتی خانمهایی که از دنیای جنسی به دور هستند باز هم این حق را دارند که شریکی رمانتیک مطابق با آنچه خودشان میخواهند انتخاب کنند. آنها میتوانند انتخاب کنند که با چه کسی و برای چه مدت زمانی ارتباط برقرار کنند. آنها میتوانند انتخاب کنند که مادر شوند و یا کار کنند، و حتی میتوانند هر دوی این موارد را در کنار هم داشته باشند؛ اما چرا برخی از خانمها توانایی بزرگداشت چنین موقعیت مناسبی که در پیش رویشان قرار گرفته است را ندارند؟ چرا به جای اینکه احساس قدرت کنند باز هم برخی از آنها تصور میکنند که ناامن هستند، در دام گرفتار میشوند و میترسند؟ دلیلش این است که وقتی قدرت انتخاب کردن به میان میآید، میزان انتخابها زیاد میشود و در این حالت خانمها قدرت انتخاب کردنشان را از دست میدهند.
این حقیقت ساده میتواند به شما کمک کند تا در دور تسلسل حسادت گرفتار نشوید؛ اما شما باید این قدرت را در وجود خود افزایش دهید. در عین حال باید به این نکته توجه داشته باشید که تنها با خواندن لغات و کلمات به نتیجهی دلخواه نمیرسید.
در این میان شما نیاز به شجاعت نیز دارید. خانمهایی که نمی توانند خودشان را با مبحث "از دست دادن" تطبیق دهند، معمولاً در ردیف انسانهای حسود قرار میگیرند. حسادت زمانی در وجود شما ایجاد میشود که خودتان را در موقعیتی ببینید که در حال از دست دادن چیزی هستید که برایتان ارزشمند بوده است و یا چیزی را که مال شما بوده از شما بگیرند.
اما زمانی که حس حسادت به شما دست میدهد، چه اتفاقی میافتد؟ احساسات شما سبب بروز چه نوع رفتاری در شما میشوند؟ شما دیگر دوست داشتنی نخواهید بود، بیش از اندازه و به صورت غیر منطقی متوقع میشوید، توانایی اعتماد کردن به دیگران را از دست میدهید، و در حقیقت میتوان گفت که هر چیزی که میخواهید باشید درست در نقطهی عکس آن قرار میگیرید و تبدیل به شخصی میشوید که اصلاً دلتان نمیخواهد باشید. رفتارتان تاثیر عکسی بر روی اطرافیان میگذارد و زمانیکه کاری را انجام میدهید تا به نتیجهی خاصی برسید، دقیقاً به نقطه عکس آن نتیجه میرسید. حسادت سبب میشود تمام چیزهایی را که قصد دارید از آنها محافظت کنید، از دست بدهید.
از سوی دیگر خانمهایی که میتوانند قبول کنند که همیشه احتمال از دست دادن وجود دارد، میتوانند خیلی راحتتر بر مشکلات خود غلبه کرده و از تواناییها و داشتههای خود به بهترین نحو استفاده کنند. به جای اینکه ناراحت این امر باشند که ممکن است زمانی شغل، دوست و یا چیز دیگری را از دست دهند، تمام حواس خود را بر روی این مطلب متمرکز میکنند که از لحظههایی که در آن شغل هستند و یا از زمانی که با آن فرد بخصوص هستند، بیشترین لذت را ببرند. این نوع نگرش، خانمهای حسود را از خانمهای غیر حسود جدا میکند. این نگرش جالبی است و به راحتی میتواند نظر دیگران را به شما جلب کند.
از این گذشته زمانیکه دیگران چنین خصیصهی اخلاقی جذابی را در وجود شما کشف کنند، دیگر به راحتی از شما جدا نخواهند شد.
گام بعدی برای خانمهای حسود . . . .
باید بپذیرید که شما هم انسان هستید و قبول کنید که نمیتوانید کل دنیا را مجاب کنید که مطابق میلتان عمل کند. با این وجود باید توجه داشته باشید که:
. حق انتخاب دارید
. میتوانید بر روی دیگران تاثیر گذار واقع شوید (اما نه اینکه بخواهید آنها را کنترل کنید.)
. اگر هشیارانه انتخاب کنید و تاثیر مثبت بگذارید، احتمال ایجاد حس اعتماد به نفس، امنیت و ارزش به بالاترن میزان خود افزایش پیدا میکند.
شما به عنوان یک زن، تواناییهایتان خیلی بالاتر از آن چیزی است که فکرش را میکنید. هر لحظه این حقیقت را در ذهن خود مرور کنید و آنرا با خود تکرار نمایید. اگر میخواهید این مطلب همواره در ذهنتان باشد میتوانید بر روی یک تکه کاغذ بنوسید "من از عهدهی همه کارها بر میآیم" یا میتوانید آنرا با رژ لب بر روی آینهای که هر روز خودتان را در آن نگاه میکنید، بنویسید!
مسئولیت کامل این حس را به عهده بگیرید. هیچ کس مسبب آن نیست، جز خود شما؛ و اگر قرار است تنها یک نکته از این مقاله در ذهنتان باقی بماند این مطلب را به خاطر بسپارید: اگر اجازه دهید حسادت بر شما غلبه کند، همیشه چیزی را که در تلاش برای محافظت از آن هستید، از دست خواهید داد.
هیچ شکی وجود ندارد – حسادت امری پوچ و بیاساس است.
آنچه زن ها از شنیدن آن ها بیزارند و آنچه دوست دارند بشنوند.
خانم های عزیز: چند بار اتفاق افتاده است که بامرد زندگی تان مشغول صحبت باشید و او به یکباره چیزی بگوید که براستی عمیقاً شما را ناراحت یا عصبانی کرده باشد؛ اماخود او نیز اصلاً متوجه نباشد که چرا اینقدر شما را ناراحت و عصبانی کرده است؟ با ناباوری از شما می پرسد: «مگر من چی گفتم؟» یا «چه حرف بدی زدم؟» و شما پیش خودتان فکر می کنید: «چطور می تواند تا این حد از مرحله پرت باشد؟» «چطور متوجه نیست که چه می گوید؟» زنان دیگر معمولاً خیلی خوب متوجه منظور شما می شوند و شما را درک می کنند. داستان را برای هر زنی که تعریف کنید، براحتی با آن ارتباط برقرار خواهد کرد. اما چرا خود مردها متوجه نیستند که گاهی اوقات حرفهایی می زنند که زن ها از شنیدن آن بیزارند؟
اکنون، حالت دیگری را در نظر بگیرید. فرض کنید از نامزد/همسر خود می خواهید که ای کاش عشق خود را بیشتر با کلمات و واژه ها بیان می کرد که در آن صورت می توانست شما را واقعاً خوشحال کند او درحالی که گیج و مبهوت شده است از شما می پرسد: «می خواهی چه چیزی از من بشنوی؟ دوست داری چی بگم؟» شما پاسخ می دهید: «خب، راستش، حرفهای قشنگ و رمانتیک.» او به شما زل می زند و می گوید: «مثلاً چی؟» همین که آن جمله را از او می شنوید توی دلتان خالی می شود و از او مأیوس می شوید؛ زیرا می بینید که اصلاً نمی داند درباره ی چه چیزی با او حرف می زنید. با حیرت از خودتان می پرسید: «چطور نمی داند من چه چیزهایی دوست دارم بشنوم؟»
خب، خانم های عزیز:این مقاله پاسخی است به دعاها و راز و نیازهای شما! بنا به درخواست هزاران زن لیستی را تهیه کرده ام که در روابط شما با مردها بسیار مفید و مؤثر واقع خواهد شد. این لیست حاوی آن مواردی است که زن ها از شنیدن آن بیزارند و نیز آنچه دوست دارند بشنوند. شاید بهتر باشد که این لیست را به هر پسری که به سن بلوغ می رسد بدهند تا بتواند همگی موارد آن را از بر کند تا در آینده به زن مورد علاقه ی خود آسیب و لطمه ی روحی وارد نکند!؟ البته این را خیلی جدی نمی گویم. اما فکر بسیار خوبی است چنانچه این لیست را به هر مردی که دوستش دارید و هر مردی که زنی را دوست دارد نشان دهید.
در ابتد با مواردی که زن ها از شنیدن آن بیزارند شروع کرده ام. آن گاه پس از هر مورد توضیح داده ام. که چرا زن ها از شنیدن این عبارت بدشان می آید. تا مردها درک کنند چه کار می کنند که تا زنشان را عصبی و کفری می سازد. سپس در ادامه به آنچه زن ها دوست دارند بشوند و سپس دلایل این که این عبارات دل ما را آب می کند، پرداخته ام. از این
بگذریم که این عبارات علاوه بر آن ما را در شرایط بسیار مطلوبی برای ارتباط رمانتیک (ترجمه برای مردان: عمل جنسی!) قرارمی دهند. سعی کرده ام تا حد ممکن موارد بیشتری را براساس شکایت ها و درخواست هایی که از زن ها شنیده ام در این لیست بگنجانم. با این حال مطمئنم که هر یک از شما موارد مشخص خود را نیز می توانید به این لیست اضافه کنید. توصیه می کنم این موارد را حتماً به لیست اضافه کنید و آنها را با نامزد/همسر خود در میان بگذارید.
زنان عزیز:چنانچه نامزد/همسرتان مخالفتی ندارد می توانید این مقاله را به همراه یکدیگر بخوانید.می تواند بسیار سرگرم کننده باشد. به علاوه اینکه در حین مطالعه هرجا که لازم دیدید می توانید اشارات شخصی خود را نیز اضافه کنید. زن ها در عین حال از مطالعه ی لیست اول به همراه زنان دیگر لذت بسیاری می برند. دلیل آن را بعداً هنگامی که به مطالعه ی لیست اول پرداختید، خواهید دید.
مردان عزیز: هم اکنون در آستانه ی دریافت اطلاعاتی بسیار گرانبها هستید! در ارائه ی این لیست از ادای توضیحات و اطلاعات به هیچ وجه دریغ نکرده ام زیرا براستی خواهان آنم تا آنچه را که زن ها تلاش می کنند به شما بگویند، درک کنید.به منظور اصلاح و بهبود فوری زندگی عشقی و نیز زندگی جنسی خود، به شما پیشنهاد می کنم تمامی موارد لیست اول را از دایره ی لغات و واژگان خود حذف کنید و سپس فوراً تمامی موارد لیست دوم را درمکالمات و گفت و گوهای روزمره ی خود با زن زندگی تان بگنجانید.
«آنچه زن ها از شنیدن آن بیزارند»
*آنچه مردها می گویند تا احساسات ما را کم اهمیت جلوه دهند.
*آنچه مردها می گویند تا از صحبت کردن و برقراری ارتباط با ما سرباز بزنند.
*آنچه مردها می گویند تا مکالمه وگفت و گو با ما را متوقف کنند.
*آنچه مردها می گویند تا خود را متعهد و پای بند چیزی نکنند و بتواند آزاد باشند.»
*پتک های کلامی:مسئولیت گفتن این جملات با خودتان است.
بدترین پتک
آنچه مردها می گویند تا احساسات ما را کم اهمیت جلوه دهند
جمله/عبارت:آروم باش
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
گفتن این جمله:«آروم باش» به یک زن درست مانند این است که ما زن ها در مطب دکتر متخصص زنان باشیم و بخواهند با «فورسپس»(5) ما را معاینه کنند!/این یک روش تضمینی است برای آن که ما را آرامش خود را از دست بدهیم.لحظه ای که این جمله به گوش ما برسد فشار و اضطراب ما را بالامی برد. هنگامی که به ما دستور می دهید آرام باشیم، برای ما به این معنا است که احتمالاً فکر می کنید زیادی از خود واکنش نشان می دهیم، از هم پاشیده و غیرمنطقی شده ایم و نمی توانیم از پس چیزی برآییم. از آن بالاتر از این کار بوی فخرفروشی می آید.
جمله/عبارت: سخت نگیر!
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
بی اعتنای و بی تفاوتی تا چه حد!؟ این جمله اهمیت احساسات ما و نیز آنچه را که درباره اش صحبت یا مذاکره می کنیم کوچک جلوه می دهد و ضمناً به این معناست که زیادی موضوع را جدی و مشکل گرفته ایم. ترجمه:«نمی خواهم درباره این موضوع با تو هیچ صحبتی بکنم.» پاسخ ما:«خودت سخت نگیر.ما فقط می خواهیم صحبت کنیم نه اینکه روی شما عمل جراحی قلب باز انجام دهیم!»
جمله/عبارت:به اعصابت مسلط باش
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
درست مانند «آروم باش» و «سخت نگیر» حتی به مراتب بدتر! این احساس به ما دست می دهد که گویی به ما برچسب بیمار روانی زده اید. «خانم جونز، به اعصاب خودتون مسلط باشین الآن می گم آرام بخش بهتون تزریق کنن!» هی، تنها اگر کمی با ما درباره ی آنچه آزارمان می دهد حرف بزنید آرام خواهیم شد! روشن شد؟!
هنگامی که به ما می گویید «بر اعصاب خودت مسلط باش» برای ما به این معناست که از کاهی کوهی ساخته ایم.خب،مردان عزیز: چه فکر می کنید؟ اگر می خواهیم درآن باره صحبت کنیم پس حتماً موضوع مهمی است.
جمله/عبارت:داری دوباره جوش می آوری
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
به راستی مضحک است. هنگامی که از آنچه می گوییم خوشتان نمی آید می گویید: «داری جوش می آوری» اما چنانچه در باره این که چه رئیس بدی دارید که به شما اضافه حقوق نداده مدام صحبت کنیم و در دفاع از شما از او شکایت کنیم، هرگز فکر نمی کنید که زیادی داریم جوش می آوریم!؟
آنچه از نظر شما واکنش اضافی و نامتناسب به شمار می رود از نظر ما تنها یک واکنش است. اما احساسات و عواطفی را در خود تجربه کرده ایم وتنها می خواهیم آن ها را ابراز کنیم.راستی، چنانچه به ما بگویید: «داری دوباره جوش می آوری» آن وقت خواهید دید که جوش آورده ایم!
جمله/عبارت:داری از کوره در می روی
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
قبل از آن که این را بگویید به راستی طبیعی هستیم و حالمان خوب است. اما به محض آنکه این را بگویید، قطعاً یک قدم ما را به جنون و دیوانگی نزدیک تر می کنید!
مردان عزیز: فکر کنم تعریف شما از در رفتن از کوره، زمانی باشد که صدای ما از حد یک زمزمه و نجوا بالاتر برود یا مثلاً یک قطره اشک از چشمان ما بچکد. درست مانند این که هرگاه از لوستر جدید که خریده ایم خوش تان نیامده باشد شما را متهم کنیم که بیش از حد بی احساس و بدسلیقه هستید و مطمئناً می خواهید با این کار ما را اذیت کنید. ببینید، ما خودمان می دانیم که به دیوانگی و جنون نزدیک شده ایم. اما باور کنید هرگاه ما این جمله را از شما می شنویم اصلاً ارزیابی درستی ندارید.با وجود این چنانچه اصرار دارید که حق با شماست در آن صورت شاهد نمایش زیبا و مؤثری از دیوانگی نیز خواهید بود!
جمله/عبارت: «اینقدر بچه نشو» «احمق نشو» «زیاد احساساتی/خیالاتی شده ای» «خیلی احساس ناامنی داری»
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
خدای من!از راهنمایی ها و دلسوزی های شما متشکریم. حال، خیلی حالمان بهتر شد. شما با این گفته های تان ما را از بدبختی و فلاکتی که در آن غوطه ور بودیم، نجات دادید. چطور نمی توانستیم ببینیم که تا این حد احمق هستیم!؟!؟
مردان عزیز: هنگامی که چنین چیزهایی را به ما می گویید واقعاً انتظار دارید چه پاسخی از ما بشنوید؟ اساساً جملاتی از این قبیل همگی توهین و بی احترام تلقی می شوند و بسیار ناراحت کننده اند و موجب رنجش ما می شوند که ببینیم مردی که دوستش داریم، رودر رو به ما توهین می کند.
جمله/عبارت:یه نفس عمیق بکش
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
منظورتان از گفتن این جمله که: «نفس بکش» چیست؟ مرگ ما نفس نمی کشیم؟ ما نه تنها نفس می کشیم، بلکه بسیار تند هم نفس می کشیم زیرا خیلی از دست شما و زبان تان عصبانی هستیم! ما زن ها از شنیدن این جمله از شما مردها بیزاریم.این
جمله خیلی خودپسندانه و افاده ای است. گویی مربی روحی عرفانی ما هستید یا مثلاً استاد «ذن» هستید که می گویید «نفس عمیق بکش!» هی، شنیدن این جمله از کسی مثل مربی یوگا یا مربی «لاماز» در «کلاس های زایمان و وضع حمل» کاملاً طبیعی است. اما خواهش می کنم هنگامی که می خواهیم درباره ی چیزی که ناراحت مان کرده است با شما صحبت کنیم، این جمله را به ما نگویید. درعوض سعی کنید کمی به آنچه به شما می گوییم گوش کنید.
جمله/عبارت:احتمالاً باز وقت دوره ی ماهانه ی توست.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
شاید بتوان عادت ماهانه ی زنان را «سندرم ترحم و بنده نوازی مذکر» نامید!؟ بیماری ای مزمن که زن ها به طور مرتب ماهانه به آن مبتلا می شوند. به خصوص هر گاه جملاتی تمسخرآمیز نظیر این جملات را می شنوند!؟
بسیار خب، لازم نیست برنجید. این کاملاً درست است که ما زن ها گاهی اوقات دستخوش تغییرات هورمونی می شویم. اما این درست نیست که عصبانیت یا ناراحتی ما از شما منشأ فیزیکی و جسمانی دارد. این بهانه ای سطح پایین و غیرمنطقی از جانب مردها است برای فرار کردن از حرف زدن با ما.
آنچه مردها می گویند تا از صحبت کردن و برقراری ارتباط با ما سرباز بزنند.
جمله/عبارت: دوست ندارم درباره ی آن صحبت کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
خب، ما زن ها نیز دوست نداریم ظرف ها را بشوییم، توالت را فرچه بکشیم، صدای بلند تلویزیون را که مسابقه ی ورزشی پخش می کند تحمل کنیم، پوشک بچه را عوض کنیم، و بسیاری کارهای ناخوشایند دیگر را نیز انجام دهیم. اما به هر حال هر طور که بشود این کارها را انجام می دهیم. حال شما دوست ندارید درباره ی آن صحبت کنید؟ خیلی بد شد. زیرا ما زن ها دوست داریم صحبت کنیم. آیا به راستی این مردها هستند که باید حرف اول و آخر را در رابطه بزنند و زن ها زیردست هستند؟
هرگاه این حرف از دهان مردی بیرون می آید انگار که محکم توی صورت ما کوبیده باشد. گویی به ما گفته باشید: «احساس شما برای ما اهمیت ندارد» «مهم نیست که ناراحت باشی.اصلاً نمی خواهم هیچ وقت روی این رابطه کار کنم.»
جمله/عبارت: چقدر دیگه می خوای ادامه بدی؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این پرسش معمولاً با آهی دردناک و نگاهی تمسخرآمیز همراه با تحقیر از جانب مردها است.چنانچه کسی نداند تصور خواهد کرد که شما را «نقره داغ» کرده ایم.هرگاه تصور آن را هم نخواهد کرد که خواسته بودیم با شما حرف بزنیم!؟ به مجرد آن که با ما چنین حرف می زنید احساس ناامنی می کنیم و حالت تدافعی به خود می گیریم. گویی مجبوریم برای اندکی از وقت شما باید به شما التماس کنیم. این موجب می شود احساس کنیم هرگز برای شما یک اولویت تلقی نمی شویم.
راستی در ضمن پاسخ سؤال فوق این است:«تا هر وقت که طول بکشد» و فقط صرف این سؤال شما ده دقیقه ی دیگر نیز به آن اضافه کرد!زیرا حال از آنچه در ابتدا بودیم، ناراحت تر و عصبانی تر شده ایم.
جمله/عبارت: مثل اینکه باید دوباره تا صبح بیدار بمانیم تا درباره ی این موضوع حرف بزنیم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
خب، راستش ما هرگز وقتی برای آن در نظر نگرفته بودیم. اما حالا که با تمسخر و کنایه و بی میلی و اکراه تمام به ما پاسخ دادید حتی از آنچه قرار بود نیز طولانی تر خواهد شد! این پرسش شباهت بسیار نزدیک با سؤال قبلی دارد. اما لازم است بدانید به مراتب بیشتر از سؤال قبلی ما را ناراحت و عصبانی می کند، زیرا پیش فرض آن به این معناست که رؤیای ما از یک شب رمانتیک این است که تا صبح با شما دعوا کنیم.
جمله/عبارت: دیگر تحملش را ندارم
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این جمله معمولاً با یک خروج فیزیکی و جسمانی نیز همراه است. بدین معنا که این را می گویید و ناپدید می شوید و ما را دل شکسته و رنجیده خاطر و بسیار خشمگین و عصبانی رها می کنید. آیا آقای فراری (گریزپای)را به یاد می آورید؟ این جمله مهلکه ای عاطفی است که به زن احساس ناامیدی و درماندگی می دهد.چنانچه آمادگی صحبت کردن را ندارید، راه ها و روش های مؤدبانه تری نیز برای بیان آن وجود دارند.[ر.ک فصل (1)]
جمله/عبارت:دوباره شروع شد
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
چشمان خود را به این سو و آن سو می چرخانید. دستان خود را بالا می اندازید گویی نمی توانید باور کنید که ما چگونه می خواهیم این شکنجه ی عظیم و هولناک (حرف زدن!)را بی رحمانه در حق شما اعمال کنیم.
مردان عزیز:معمولاً شما این جمله را در ابتدای مکالمه و پیش از آن که هنوز چیزی گفته باشیم ادا می کنید. از شما می پرسیم: عزیزم آیا امکان داره چند هفته ی آینده، زمان بیشتری را با هم بگذرانیم؟ شما پاسخ می دهید:«دوباره شروع شد»چی دوباره شروع شد؟ از کجا می دانید که قرار است بعد از این جمله چه بگوییم یا چه کار کنیم؟ در واقع آنچه شما می گویید این است که: «دوباره می خواهد درباره ی رابطه یا ازدواج مان صحبت کند» بله درست است. می خواهیم در باره خودمان ـ ما و شما ـ صحبت کنیم. زیرا به دلایلی عجیب و غریب (که خودمان نیز نمی دانیم!)شما را دوست داریم و عاشق شما شده ایم.
جمله/عبارت: این دفعه چیه؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این صورت دیگری است از جمله قبل:«دوباره شروع شد.» اما با بی حوصلگی و کم طاقتی و فخرفروشی و افاده ای به مراتب بیشتر. این جمله به این معناست که فلسفه ی وجودی زن ها تنها این است که با مسائل و موضوعات کم اهمیت و احمقانه مثل:
«حال واحوال بچه ها، تفاهم ما و شما، زندگی جنسی مان، مراقبت و نگهداری از خانه و... شوهر خودشان را زجر بدهند.
هنگامی که این جمله را به ما می گویید،احساس می کنیم که از پیش به ما اخطار داده اید و می خواهید ما را بترسانید. در این گونه اوقات چاره ای نداریم جز این که تسلیم خواسته شما شویم و بگوییم:«باشه، اصلاً هیچی!» که احتمالاً همان چیزی است که شما دوست دارید بشنوید!
جمله/عبارت: فکر کردم قبلاً درباره این موضوع به اندازه ی کافی صحبت کرده بودیم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
بله. همین طور است. هشت ماه پیش آن هم به مدت هفت دقیقه. شاید هم در سال 1998 بود. نمی دانستم که برای دفعاتی که باید درباره ی موضوع خاص صحبت کنیم، تا اینکه آن را برای همیشه فراموش کنیم محدودیت های زمانی خاصی وجود دارند! آیا صحبت کردن هم تاریخ انقضا دارد؟ هر بار که با این عبارات با ما صحبت می کنید، می توانیم بفهمیم که براستی نمی خواهید دوباره درباره ی چیزی صحبت کنید و امیدوار بودید که دیگر موضوع را حل و فصل کرده باشیم.خب،قدر مسلم، آنچه عیان است این است که هنوز حل و فصل نشده است و گرنه نمی خواستیم دوباره در آن باره حرف بزنیم. این گفته ی شما موجب می شود احساس کنیم همیشه مجبوریم شما را به زور متقاعد کنیم تا رضایت دهید سرانجام درباره ی چیزی با شما صحبت کنیم که البته از این احساس بیزار هستیم.
جمله/عبارت:دوباره نشستی با دوستات حرف زدی
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
آیا منظورتان از این جمله این است که ما فکر، ذهن و تفکر مستقل نداریم؟ یا هر بار که از چیزی ناراحت هستیم یا می خواهیم موضوعی را حل و فصل کنیم توسط زن های دیگر «شست و شوی مغزی» داده شده ایم؟ مهارتی که در این حمله به کار رفته است این است که از پیش و از همان ابتدا آنچه را که می خواهیم در باره اش صحبت کنیم از درجه ی اهمیت و اعتبار ساقط می کند. گویی که احمقانه است یا خوب درباره اش فکر نشده است و عقل و منطقی را در آن به کار نرفته است و بنابراین ارزش آن را ندارد که وقت تان را روی آن بگذارید.
آنچه مردها می گویند تا مکالمه و گفت و گو با ما را متوقف کنند
جمله/عبارت: باشه، باشه مثل همیشه حق با توست و من اشتباه می کنم. حالا راضی شدی؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
نه، راضی نشدیم. زیرا صحبت کردن و برقراری ارتباط بر سر درست و غلط، برد و باخت یا حق به جانب جلوه کردن و محکوم کردن دیگری نیست. بلکه فقط ارتباط برقرار کردن، درک متقابل و برگرداندن تفاهم، هماهنگی و هارمونی است.هنگامی که مردی جمله ی فوق را بر زبان می آورد مؤید این نکته است که مقصود و منظور از مکالمه و گفت و گو را فراموش کرده است. مردان عزیز:مکالمه یک مسابقه نیست که باید در آن برنده شوید.بلکه نوعی ارتباط است. هنگامی که چنین چیزی به ما می گویید دیگر چه می توانیم بگوییم؟
جمله/عبارت: اصلاً بابا فراموشش کن.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
اُه، خدای من.پرواضح است که چیزی گفته ایم که به مذاق تان خوش نیامده است، یا مربوط به حیطه ای می شود که می خواهید در آن وارد شوید یا به آن بپردازید یا احساس می کنید که شما را درست درک نمی کنیم، اما به جای اینکه این احساسات خود را با ما در میان بگذارید، مکالمه را در نطفه خفه می کنید. در این اوقات احساس بسیار بدی به ما دست می دهد زیرا ما را از این فرصت که بر روی مسئله و مشکل کار کنیم محروم کرده اید. به علاوه قادر نخواهیم بود آن را فراموش کنیم و شما این را خود نیز می دانید.
جمله/عبارت: متأسفم که چنین احساسی داری.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
به عبارت دیگر:«شنیدم چی گفتی اما نمی خواهم و قصد آن را نیز ندارم که در آن باره صحبت کنم. تو را با احساساتت تنها می گذارم. متأسفم که این احساسات به سراغت آمده اند و قرار است مدتی با آن ها دست به گریبان باشی چرا که قصد ندارم در این موضوع دخالتی بکنم.
این جمله معمولاً با لحنی شبیه صدای مداح مراسم ختم عزیزی
از دست رفته ادا می شود که به خانواده ی داغدار صاحب عزا برای مصیبت وارده به آنها تسلیت می گویند. شما با حالتی حاکی از همدردی به ما نگاه می کنید. گویی همین کافی است و اکنون شما می توانید به تماشای تلویزیون خود ادامه دهید.
جمله/عبارت:خودم می دونم دارم چه کار می کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
به عبارت دیگر:بهتر است راه خود را در پیش بگیریم و برویم زیرا شما به نظر و بازتاب ما احتیاجی ندارید.مضاف بر آنکه نمی خواهید چیزی را هم به ما توضیح بدهید.برای افکار و احساسات ما نیز اهمیت قائل نیستید. می خواهید آن را به روش خودتان انجام دهید. همین و بس.بنابراین بهتر است که ما «خفه شویم»و به دنبال کارهایی که فقط به ما مربوط می شود مثل مراقبت و مواظبت از شما و بچه ها برویم و امورات مهم را به شما بسپاریم. این جمله حسابی «حال ما را می گیرد»!در یک چشم به هم زدن مکالمه را مختومه اعلام می کند و...البته ما می توانیم مجدداً آن را از سر بگیریم و البته مسئولیت عواقب آن به عهده ی خودتان است!؟
جمله/عبارت:خودم درستش می کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
صورت دیگری از جمله ی: «خودم می دونم دارم چکار می کنم.» البته با پیازداغی افزوده. زیرا بیشتر به یک فرمان و دستور شباهت دارد. گویی خرج خودتان را جدا کرده اید و خط قرمزی میان خودتان و ما کشیده اید. از این جا به بعد حوزه استحفاظی شماست و ما حق نداریم به آن تجاوز کنیم این جمله ی آقای فرمان فرماست که فقط با مقام و درجه و رسته سر و کار دارد و به ما این احساس را می دهد که جایگاه چندانی نداریم و لذا «مرخصیم» بله... اطاعت...قربان!
جمله/عبارت:لازم نیست شما خودتونو نگران کنین.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
صورت ملایم تر اما کاملاً مشابه با دو جمله ی پیش. البته این یکی بنده نوازانه تر، ضعیف نوازانه تر و ترحم آمیزتر است. گویی سرپرست یا قیم کودک صغیری به او می گوید که نگران نباشد او ترتیب همه چیز را خواهد داد. در اینجا مجدداً ما را به مرخصی تعلیقی فرستاده اند، منتها نه با توبیخ و سرزنش بلکه با «تشویقی»!
جمله/عبارت: اگه فکر می کنی شوهر خیلی بدی هستم پس چرا نمی ذاری بری؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
در اینجا مجدداً همان موضوع «هیچ یا همه چیز» مطرح است. اینکه یا همین جوری که هستید دوست تان داشته باشیم یا چنانچه از چیزی شکایت داریم باید بگذاریم و برویم پی کارمان!گویی تنها ظرف پنج ثانیه از 0 تا 60 شمردید و زنگ ها را به صدا درآوردید.حال ما را در موقعیت قرار داده اید که با گفته ی شمامخالفت کنیم، و بگوییم که شما شوهر بدی نیستید و ما هم به این سادگی ها «رفتنی» نیستیم!چطور می توانید از ما انتظار داشته باشید که در این اوقات ما به شما تسلی خاطر و دلداری بدهیم در حالی که این ما بودیم که در ابتدا از چیزی ناراحت بودیم و می خواستیم درباره اش با شما صحبت کنیم؟
*آنچه مردها می گویند تا خود را متعهد و پای بند چیزی نکنند و بتوانند آزاد باشند.
جمله/عبارت:نمی تونم اینقدر جلو جلو فکر کنم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
چه جمله ی بچگانه ای. بی شک حاکی از سست عنصری گوینده ی آن است. گویی برنامه ریزی چه بار سنگین و چه معضل جان گدازی است؟ شرط می بندم چنانچه رئیس تان از شما خواسته بود در آینده در یک کنفرانس کاری شرکت کنید هرگز چنین چیزی به او نمی گفتید.ما زن ها خیلی خوب می دانیم در این اوقات شما سرگرم چه کاری هستید:می خواهید شانه خالی کنید، طفره بروید و فرار کنید.این کار شما موجب می شود احساس کنیم اهمیت نداریم،شایسته چشم پوشی ایم و مورد صرف نظر واقع شدن و به خودمان واگذار شده ایم.
جمله/عبارت:یه کاریش می کنیم.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/عبارت بیزارند:
آیا به راستی چنین فکر می کنید که این پاسخ شما را باور می کنیم.هنگامی که سعی دارید برای آینده برنامه ریزی کنیم یا مشکلی را حل و فصل کنیم و شما این پاسخ را به ما می دهید می دانیم که فقط می خواهید ما را سر کار بگذارید و وعده ی سر خرمن به ما بدهید.البته به روش نرم و ملایم و زیرکانه. فکر می کنم باید به این دلیل که به جای فعل «می کنم» از فعل جمع «می کنیم» استفاده کردید و خود را مایل به همکاری و تشریک مساعی جلوه داده اید از شما متشکر و ممنون هم باشم!؟ اما حقیقت این است هنگامی که این عبارت را از شما می شنویم می خواهیم از درد و عصبانیت جیغ بزنیم.
جمله/عبارت: چرا که نه؟
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
این یکی به کمی توضیح نیاز دارد: ما می گوییم: «دوست داری همراه من به مراسم تجدید دیدار دوستای دوران دبیرستانی من بیایی؟» شما می گویید: «چرا که نه؟» مشکل این عبارت این است که دقیقاً به معنای «بله» نیست و لذا واجد هیچ بار احساسی و هیجانی نیست و نشان دهنده ی این موضوع نیست که از آمدن با ما خوشحال خواهید شد. از طرفی به معنای «نه» نیز نیست. با وجود این همیشه در انتها پس از شنیدن این عبارت، این احساس به ما دست می دهد که یک جعبه ی خالی را به عنوان هدیه دریافت کرده ایم. واقعیت امر آن است که در اینجا عملاً با خواسته ی ما موافقت می کنید، اما گویی چنانچه نمی آمدید برایتان تفاوت چندانی هم نمی کرد.
این عبارت موجب می شود زن احساس کند که انتخاب دوم، سوم، یا چهارم است. در ضمن این جمله فاقد هرگونه حس تعهد و پای بندی واقعی است.
جمله/عبارت: من هم همین طور.
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
... ما می گوییم:«دوستت دارم.» و شما می گویید «من هم همین طور»می گوییم:«خیلی خوشحالم تونستیم درباره آن موضوع با هم صحبت کنیم.» شما می گویید: «من هم همین طور»
استفاده از این عبارت درست مانند این است که پس مانده های شخص دیگری را بخورید.از دو حالت خارج نیست! یا به لحاظ گفتاری ـ کلامی تنبل هستید وحوصله ندارید همان فکر یا احساس را تمام و کمال دوباره ابراز و بیان کنید یا اینکه عمداً دوست ندارید آن را بر زبان بیاورید و اعتقادی هم به آن ندارید. «من هم همین طور» مثل یک نصفه «دوستت دارم» به حساب می آید. در هر حال این عبارت این احساس را به ما می دهد که در حق ما اجحاف شده است.
جمله/عبارت:من همین طوری هستم.دوست
چرا زن ها از شنیدن این جمله/ عبارت بیزارند:
و اینک بزرگ ترین عذر و بهانه برای سرباز زدن از انجام آنچه ندارید یا نمی خواهید انجام دهید، سرباز زدن از تغییر و رشد شخصی، طفره رفتن از کار کردن بر روی خودتان رابطه و فرار کردن از جدی گرفتن نظرها و بازتاب های ماست.خب، چنانچه نمی خواهید تعهد و پای بندی خود را به چیزی نشان دهید چرا دقیق تر و روشن تر نمی گویید که:«من انتخاب کرده ام که همین طوری باشم.»
پتک های کلامی:
«مسئولیت گفتن این جملات با خودتان است»
جمله ها/عبارت:
تو منو به یاد نامزد/همسر قبلی ام می اندازی.
یه خورده چاق شده ای؟
داری عین مادرت می شی.
به یه خورده آزادی و فضای شخصی احتیاج دارم تا بتونیم یه کمی نفس بکشم.
شاید مردها لزوماً نباید تک همسر باشند.
چرا زن ها از شنیدن این جمله ها/ عبارت بیزارند:
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
نیاز به توضیحی ندارد.
«بدترین پتک:»
سکوت ......................
آنچه زن ها دوست دارند بشنوند:
جملات یا عباراتی که در ذیل آورده شده اند جملاتی معجزه آسا هستند. لذا این جملات یا عبارات به هیچگونه توضیحی نیاز ندارند. این جملات را بر روی نامزد/همسرتان امتحان کنید و از نتایجی که می گیرید شگفت زده شوید. چنانچه می خواهید کاری عجیب و غریب، نامعمول و خارق العاده انجام دهید و نامزد/همسرتان را حسابی غافلگیر کنید، از او بخواهید چشمانش را ببندد و سپس تمامی این لیست را با صدای بلند برای او بخوانید.این بهترین پیش نوازشی است که زن ها می شناسند.
چه بگویید تا احساس محبوبیت به ما بدهید
«دوستت دارم.»
«عاشقت هستم.»
«خیلی خوش شانس بودم که تو رو پیدا کردم.»
«تو بهترین دوست من هستی.»
«تو تنها زن این دنیا هستی که می خوام با او باشم.»
«هیچ زن دیگه ای مثل تو نیست.»
«نمی دونم بدون تو چه کار کنم.»
«نمی تونم زندگی ام رو بدون تو تصور کنم.»
«تو تحقق رویاها و اجابت دعاهای من هستی.»
چه بگویید تا احساس کنیم از ما قدردانی شده است.
«تو خیلی برای من خوبی»
«تو موجب می شی من احساس خوشبختی کنم.»
«برای یک یک کارهایی که برای من می کنی از تو قدردانی می کنم.»
«خیلی خوشحالم می کنی هروقت که ...(مورد خاصی را نام ببرید.)
«تو زندگی منو متحول کرده ای.»
«بابت هرکاری که می کنی از تو متشکرم.»
برای....از تو متشکرم.»
چه بگویید تا احساس ارزشمند بودن بکنیم
«امروز چطور بود؟»
«بیا درباره ی این موضوع صحبت کنیم تا بتونیم با هم تصمیم بگیریم»
«بیا برای ... برنامه ریزی کنیم.»
«درباره ی ... چی فکر می کنی؟»
«آیا کمکی از من برمیاد؟»
«الآن چه کمکی می تونم به تو بکنم؟»
«چه خواسته ای از من داری؟»
چه بگویید که قلب و روح ما را به روی خودتان باز کنید
«از اینکه همیشه همه ی نیازهای تو رو برآورده نمی کنم،متأسفم و از این بابت معذرت می خوام.»
«برای ...از تو معذرت می خوام.»
«قول می دم که روی ...(چیزی که قبلاً از شما خواسته بودیم.) بیشتر کار کنم.»
«متشکرم که با من و مشکلاتم می سازی.»
«متشکرم که با من صبوری.»
«می دونم که کنار اومدن با من همیشه کار ساده ای نیست!»
«برای ...منو ببخش.»
چه بگویید که موجودی حساب مشترک عشق بازی و عمل جنسی مان را بالا ببرید
«تو واقعاً برام جذاب هستی.»
«تو رو می خوام.»
«هیکل و اندامت برام خیلی خواستنی و مطلوبه.»
«دوست دارم بعداً با تو مهرورزی کنم.»
«نمی تونم تو رو ندیده بگیرم یا به تو نزدیک نشم.»
«دوست دارم بیشتر با تو باشم.»
«دلم برات تنگ شده»
«بیا همدیگرو در آغوش بگیریم.»
چه بگویید که به یکباره هزار امتیاز بگیرید!
«بیا با هم به خرید برویم.»
«بگذار خونه رو برات تمیز کنم.»
«آیا می خواستی درباره ی چیزی با من حرف بزنی؟»
«بیا تلویزیون رو خاموش کنیم تا در عوض با هم حرف بزنیم.»